>> جمهور - عید دَ آغیل ازمو
 
۰

عید دَ آغیل ازمو

دوشنبه ۶ اسد ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۰۱
ماکودکان لباس‌های نو خود را پوشیده خریطه‌ها گرفته به تمام آغیل می‌گشتیم، به هرخانه میرفتیم می گفتیم: عید مبارک. مامه‌ها(مادر بزرگ‌ها) صورت‌های مارا می‌بوسیدند، بعد در خریطه‌های مان گندم بریان، تخم جوشانده، سنجد، چارمغز، توت خشک، بعضی خانواده‌ها که پیسه دار بودند، پیسه می انداختند.
عید دَ آغیل ازمو

"گَرمک" آغیل کوچک در ولایت میدان وردک میان‌گاه کابل - بامیان است. این آغیل بالاتر از سرک عمومی کابل- بامیان در یک دامنه کوه واقع شده است.در جریان جنگ‌ با طالبان مردم در این آغیل زندگی می‌کردند؛ تا جایی این آغیل در خط اول جبهه درآن زمان قرار داشت، پشت مازار و قل خدایداد در همسایگی این آغیل قرار دارد. بازار مشهوری هم بنام «بازار سیاه خاک» دارد.
عید در آغیل گَرمک رواج خود را داشت، چند روز پیش از عید خانواده‌ها خانه تکانی نموده و دختران شیشه‌های کلکین‌ها پاک میکردند. همه خوشحال بودند، شب عید دست‌های مان را با خینه‌های پاکستانی سرخ می‌کردیم، صبح روز عید بابه‌ ها(پدرکلان‌ها)همراه بچه‌ها خود ‌به مسجد میرفتند. خوش‌بختانه در آغیل ازمو، نماز عید رواج نداشت. فقط اهالی آغیل(قریه)چای صبح عید را در یک دسترخوان نوشیده همدیگر را درآغوش گرفته با هم ‌عیدی می‌کردند.
ماکودکان لباس‌های نو خود را پوشیده خریطه‌ها گرفته به تمام آغیل می‌گشتیم، به هرخانه میرفتیم می گفتیم: عید مبارک. مامه‌ها(مادر بزرگ‌ها) صورت‌های مارا می‌بوسیدند، بعد در خریطه‌های مان گندم بریان، تخم جوشانده، سنجد، چارمغز، توت خشک، بعضی خانواده‌ها که پیسه دار بودند، پیسه می انداختند. تاچاشت خانه به خانه عیدی کردن می‌رفتم، سرچاشت با آته(پدر) و بابه (پدربزرگ) خود دوباره به مسجد می‌رفتیم. سه چاشت در بین آغیل خود قوش (نان عید) داشتیم که توسط پِشک (قرعه) به خانه‌ها تقسیم می‌شدیم. در جریان تقسیم نمودن به خانه‌ها با خود، خداخدا می‌کردیم که در خانه پولدارها برابر شویم که در دسترخوان عیدشان برعلاوه شوربا گوشت، میوه هم بود. در آغیل ازمو فقط چند خانواده پول‌دار زندگی می‌کردند که سه تا آن در تی‌جو دوتا آن پشت‌جو سه یا چهارتا آن در قلا بودند.در یک عید وقتی با کاکایم در یکی از خانه‌های تی‌جو، پٍِشک ما برآمد همراه صاحب خانه به خانه‌شان رفتیم چاشت عید، حلوا پخته کرده بودند. هیچ‌کس حلوا نخورد درجریان نان شیطنت در سر ما زد همه ازکاسه‌ها حلوا خود را برداشته به شکل توشله لوله نموده به زیر توشک‌های صاحب خانه گذاشتند، بعد از آن خانه برآمدیم. بعد از چاشت وقتی دختر همان خانواده سرناوه (نل که اهالی قریه از آن آب آشامیدنی تهیه می‌کند) آمده با خوشحالی تمام برای دختران آغیل گفته بود که امسال حلوای ازمو خیلی مزه‌دار بوده در کاسه‌ها هیچ حلوا نمانده است. روز بعد باز با یکی از خواهرخوانده خود سرناوه قصه نموده وقتی شب توشک‌ها را جمع می‌نمودم، دیدم که قطارک از حلوا در زیر توشک‌ها قطار است با خود خندیدم و آبه ام (مادر) صدا زدم، وقتی آبه ام آمد سری قار (قهر)گفت: این آخرین حلوا باشد که در عید پخته می‌کنیم. بعد از آنروز دیگر کسی در آغیل حلوا نمی‌پخت.
در همه عیدها بر اساس پِشک در هرخانه هشت یا ده نفرتقسیم شده با صاحب خانه می‌رفتیم. سه چاشت عید همین طور می گذشت یک چاشت تی‌جو یک چاشت پشت‌جو یک چاشت هم د قلا...
متن منحرف: گَرمک در ذهن من دفن شده، آن خانه ی دو منزله ما را جنگ خورد. اگرچه سیب‌های آغیل ما شیرین بود ولی جنگ همه شیرینی‌ها را به دهانم تلخ نمود، کرمگ دختران زیبا داشت و جوانان "سرتیر" که همیشه در خط اول جنگ میدان وردک قرار می‌گرفتند. چشم‌های گَرمک جنازه‌های زیاد به خاطر دارد، انسان‌هایی را که طالبان پوست کرد و خانواده‌های شان فقط توانستن از شولبند ای‌زار "ایزاربند"شان بشناسد.آغیل کوچک من هنوز شب‌ها در ذهن فراموشکارم جیغ می‌کشد.
حسین بیوک- ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین