۰
خودروی ALL -۵۷۰

هدفی ساکن برای مرگی شتابان (متن کامل)

محمدنادر اخباری
شنبه ۲۲ جوزا ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۰۸
هدفی ساکن برای مرگی شتابان (متن کامل)
این که موتر تویوتای سفیدرنگ حامل ملا اخترمحمد منصور، درست در زمان حمله هوایی، ساکن یا در حال حرکت بوده، ممکن است در نگاه اول چندان مهم به نظر نرسد. چرا که نتیجۀ عملیات پهپادهای ایالات متحده، به هر روی، مرگ رهبر ۵۶ ساله طالبان عنوان شده است.
اما اثبات سکون یا تحرک خودرو (موتر) مذکور در لحظه اصابت موشک های آمریکایی هلفایر، می تواند معادلات مربوط به شناسایی عوامل دخیل و مؤثر در حذف فیزیکی رهبر طالبان افغانستان را به کلی دگرگون سازد.

دو شعله از آتش جهنم
زمان: شنبه، ۲۱ می ۲۰۱۶ برابر با یکم جوزا/خرداد ۱۳۹۵
محور عملیات: ایالت بلوچستان پاکستان، قطعه دالبندین-احمدوال از جاده عمومی کویته تا مرز ایران (جاده کویته تا گمرک تفتان/میرجاوه)
هدف: خودروی تویوتا کرولای سفیدرنگ به شماره پلاک ALL -۵۷۰- SINDH
لحظاتی است که هدف در نقطه ای به مختصات جغرافیایی ۲۹.۰۸۸۸ درجه شمالی و ۶۵.۵۲۶۲ درجه شرقی متوقف شده است، نقطه ای در حریم خاکی (حاشیه جنوبی) جاده که با باند آسفالته، ۶ متر فاصله دارد. هدایت کنندگان عملیات در مرکز عملیات ویژۀ سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بیم آن دارند که یک یا هر دو سرنشین خودروی هدف، از خودرو خارج شوند و کل عملیات، عقیم بماند. همچنین این نگرانی وجود دارد که سرنشینان این هدف ساکن، حتی اگر از خودرو پیاده نشوند، کمربندهای ایمنی خود را به دلیل متوقف بودن باز کنند و این خود، ضریب اطمینان از مرگی سریع را در صورت اصابت ناقص یا انفجار نامطلوب راکت هلفایر (آتش جهنم)، کاهش دهد.
پس تصمیم گیرندگان عملیات، برای تضمین یک حملۀ هوایی تمام کننده، دستور آتش را صادر می کنند.
* * *
ساعت، ۰۳:۴۵ بعد از ظهر است. دو صدای انفجار، توجه معدود افراد محلی را به خود جلب می کنند. ستونی از دود غلیظ و تیره، از حاشیه جاده به هوا برخاسته است که از کیلومترها دورتر دیده می شود. هیچ کمکی از آن چند کارگر و کشاورز وحشت زده و سرنشینان متعجب خودروهای عبوری ساخته نیست. آنها تنها توانستند دو جسد نیمه سوخته را از جهنمی به داغی ۹۰۰ درجه سانتیگراد، اندکی دور سازند.
همان شب (به وقت محلی)، وزارت دفاع ایالات متحده با انتشار بیانیه ای خبر داد که پهپادهای مسلح این کشور به دستور شخص باراک اوباما، موتر حامل ملا اختر محمد منصور را در منطقه احمدوال و در نقطه ای دورافتاده نزدیک به مرز پاکستان و افغانستان، هدف حمله راکتی قرار داده اند. پنتاگون افزوده بود که تقریبا از کشته شدن رهبر طالبان اطمینان دارد، اما نتایج قطعی را متعاقباً اعلام خواهد نمود.
پیش از ظهر روز بعد (یکشنبه، ۲ جوزا/خرداد)، اداره عمومی امنیت ملی، ریاست اجرائیه و وزارت امور داخله، سه مرجع رسمی دولت افغانستان بودند که کشته شدن رهبر گروه طالبان را تأیید کردند.
همزمان جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده که در یک سفر آسیایی و در کشور میانمار به سر می برد، ملا اختر منصور را مانعی در مقابل گفتگوهای صلح خواند و بر کشته شدن وی در نتیجۀ یک حمله هوایی دقیق مهر تأیید زد.
در همان ساعاتی که رئیس اجرائیه و سخنگوی وزارت امور داخله افغانستان، برای ازسرگیری و خوش عاقبتی گفتگوهای صلح پس از ملا اختر، ابراز امیدواری می کردند، وزارت امور خارجه پاکستان بدون هیچ اشاره ای به کیفیت اصل رویداد و چرایی گشت و گذار آزادانه رهبر گروه تروریستی طالبان در خاک این کشور، دستی بر چراغ جادوی اتاق فکر خود کشید و از یک خودروی کاملا سوخته و به کلی متلاشی شده، یک پاسپورت کاملا تمیز و به کلی سالم به نام مجعول "محمد ولی" اما با تصویر واقعی ملا اختر منصور خارج ساخت (!) که نشان می داد رهبر طالبان، همانروز به گونه ای قانونی از ایران و از طریق گمرک میرجاوه-تفتان وارد پاکستان شده، در حالی که حدودا یکماه را در ایران به سر برده است.
* * *
در خصوص جزئیات و حتی کلیات این حمله، ابهامات بسیاری وجود دارند.
از بدو انتشار خبر، مقامات پاکستانی با در پیش گرفتن سیاست سکوت، تکذیب و در نهایت اعتراض و فرافکنی، نه تنها در جهت انحراف افکار عمومی و پنهان نگهداشتن اطلاعات کوشیدند، بلکه با امنیتی کردن فضای محل وقوع رویداد در ایالت بلوچستان و نیز محو آثار و نشانه های حمله، مانع دستیابی روزنامه نگاران، خبرنگاران و پژوهشگران به این منبع میدانی سرشار از اطلاعات و سرنخ های ارزشمند شدند. از سوی دیگر، مقامات آمریکایی نیز با پیروی از مشی اطلاع رسانی قطره ای، بر ابهامات موجود افزودند.
در حال حاضر، منابع مستندی که در خصوص عوارض مستقیم رویداد حمله راکتی پهپادها به خودروی حامل رهبر طالبان در دست هستند، به همان مجموعه عکس ها و فیلم های غیرحرفه ای منحصر و محدود می شوند که عمدتاً توسط افراد محلی و مسافرین، در نخستین دقایق و ساعات پس از حمله، ثبت و سپس منتشر شده اند.

آغوش مرگ در سرعت صفر
مقامات آمریکایی اعلام کرده اند که خودروی حامل ملا اختر در لحظه اصابت دو راکت، در حال حرکت بوده است. این در حالیست که روی جاده آسفالته در محل رویداد، کوچکترین اثری از برخورد راکت یا کمترین نشانه ای از هرنوع انفجار یا خراشیدگی حاصل از یک حادثه، دیده نمی شود. برعکس، تصاویر موجود به وضوح نشان دهندۀ دو اثر برخورد (و انفجار) در حاشیه خاکی جاده – و نه روی جاده - هستند. هر دو اثر، روی شیب دوم شانه خاکی جنوب جاده (شیب صعودی) قرار دارند و این بخش از حریم خاکی جاده، همان شیبی است که رانندگان معمولا برای توقف های میان مدت یا بلند مدت، خودروی خود را روی آن پارک می کنند تا از جاده آسفالته و موترهای عبوری، فاصله بیشتری داشته باشند (در مقابل، توقف های کوتاه مدت عموماً روی شیب نخست یا همان شیب نزولی که نزدیک و مجاور باند آسفالته است صورت می گیرند). این بدان معنی است که تویوتا کرولای سفیدرنگ حامل رهبر طالبان، پیش از اصابت راکت ها، نه تنها در حالت سکون بوده، بلکه سرنشینان آن حتی قصد یک توقف کوتاه مدت را نیز نداشته اند.
از طرفی دیگر، مقایسه تصاویری که از جهات مختلف از خودروی منهدم شده و پیرامون آن ثبت شده اند نشان می دهد که خودروی متلاشی، دست کم ۶ متر با جاده آسفالته فاصله دارد و این احتمال هم که خودرو بر اثر تنش یا موج حاصل از انفجار، به خارج از جاده رانده یا پرتاب شده باشد، مطلقاً وجود ندارد. زیرا همانطور که پیشتر گفته شد، هر دو اثر اصابت و انفجار راکت، روی خارجی ترین بخش شانه خاکی جاده واقع شده اند. ضمن این که روزنامه وال استریت ژورنال نیز اخیرا به نقل از مقامات امنیتی آمریکا گزارش داد که در این عملیات، تنها دو راکت شلیک شده اند.

حال مشخصات آثار برخورد و انفجار دو راکت را با توجه به تصاویر موجود و فیلم های در دسترس بررسی می کنیم:
۱) اثر یک برخورد و انفجار، در فاصله حدودا ۳ متری پشت و راست لاشه خودرو روی شانه خاکی خارجی جاده مشاهده می شود. عمق این اثر تقریبا یک متر و فاصله آن تا باند آسفالته، در حدود ۷ متر می باشد.
۲) اثر برخورد و انفجار دوم، در فاصله تقریبی یک و نیم متری جلو و چپ لاشه خودرو روی شانه خاکی خارجی جاده مشاهده می شود. این اثر برخورد راکت، حدودا ۷۰ سانتی متر عمق دارد و فاصله آن تا باند آسفالته، نزدیک به ۵ متر است.

لازم به یادآوری است که مطابق با تحلیل تصاویر، لاشه خودرو و آثار برخورد هر دو راکت، در حاشیه خاکی جنوب جاده دالبندین-احمدوال قرار دارند.
==
بخش دوّم بر آن است تا با پیگیری ادلّه و ارائۀبرهان ها، این مفروض را به حکم نزدیک تر سازد.

... در موارد مواجهه اضطراری با یک خودرو در حال سوختن به ویژه در شرایطی که آب فراوان یا کپسول های اطفای حریق به تعداد کافی در دسترس نیستند، پاشیدن خاک روی شئ سوزان، واکنشی طبیعی و منطقی است (کما اینکه یک شاهد عینی این رویداد ادّعا کرده است که در بدو امر، تلاش داشته تا با پاشیدن خاک، آتش را خاموش نماید). ممکن است این شبهه یا شائبه پیش آید که دو اثر مشهود روی زمین خاکی، یکی در سه متری پشت و دیگری در یک و نیم متری جلوی لاشۀ خودرو، نه اثر برخورد راکت، بلکه چاله هایی حاصل از کندن زمین برای پاشیدن خاک هستند. امّا آثار برخورد (و انفجار) راکت ها روی سطوح خاکی، الگویی خاص و شاخص دارند. همچنین نه تنها افراد عادی، عموماًابزار خاکبرداری دستی به همراه ندارند، بلکه در این لحظات پرتنش، خاک را تنها از دو نقطۀ مشخص برنمی دارند و یک گودال کاملا مخروطی به عمق تقریبی یک متر در پشت و یک گودال دیگر به عمق هفتاد سانتی متر در جلوی خودروی سوزان ایجاد نمی کنند!
لذا می توان با قطعیت گفت که هر دو اثر، نتیجۀ اصابت راکت به خودروی متوقّف روی بخش خارجی شانۀ خاکی و سپس انفجار در پی برخورد با کف خودرو و زمین هستند.

معمّای توقّف در سمت مخالف
نظام رانندگی در پاکستان، همچون دیگر کشورهایی که روزگاری مستعمره یا تحت تأثیر بریتانیا بوده اند، "راست ران" تعریف شده و عموم خودروها، راست فرمان هستند. بدین صورت که فرمان در سمت راست کابین قرار دارد و خودروها (موترها) در مسیرهای دوطرفه (ازجمله جادۀ تفتان-کویته)، در لین چپ جاده پیش می روند.
نکتۀ مرموز و عجیب در خصوص تویوتای حامل رهبر طالبان این است که این خودرو در قطعه ای از جادۀ تفتان-کویته حرکت می کرده که جهت جاده (و طبعاً سمت حرکت خودرو)، از جنوب غرب به شمال شرق بوده، با این حال این خودرو در حاشیۀ خاکی جنوبی جاده و در کنار لین شمال شرق به جنوب غرب (یعنی در سوی مخالف مسیر خود) هدف قرار گرفته و آثار موشک ها نیز در حاشیۀ لین احمدوال به دالبندین (یا همان کویته به تفتان) مشاهده می شوند!

نتیجۀ اثبات سکون خودرو حامل رهبر طالبان در زمان حمله چیست؟
از بدو انتشار خبر کشته شدن احتمالی ملا اختر منصور بر اثر یک حملۀ هوایی دقیق توسط پهپادهای آمریکا، فرضیه های مختلفی در خصوص چگونگی فاش شدن هویّت و موقعیّت رهبر طالبان افغانستان مطرح شده اند. در خصوص اینکه کدام دولت، سازمان، گروه یا فرد، اطلاعات منجر به شناسایی و مکان یابی ملا اخترمنصور را در اختیار سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا قرار داده، گمانه زنی های بسیاری صورت گرفته اند و همین گمانه ها، دایرۀ مظنونین به مشارکت در مرگ او را گسترده ساخته اند. این طیف متنوّع، از نفوذی های گروه انشعابی طالبان به رهبری ملا محمدرسول، جاه طلبان رأس شبکۀ حقّانی و حتّی شاخۀ خراسان گروه دولت اسلامی (داعش) تا سازمان های اطلاعاتی منطقه ای و فرامنطقه ای را دربرمی گیرد.
در همینجاست که چرایی و چگونگی توقّف خودروی حامل ملا اختر منصور، با دایرۀ مظنونین به همکاری با سیا جهت حذف فیزیکی رهبر طالبان، رابطه ای معنادار می یابد.
چه عاملی جز یک تماس تلفنی هدفمند از سوی فردی که مورد اعتماد ملا اختر بوده یا ملا اختر به نوعی از او حرف شنوی داشته، می توانسته رهبر در حال سفر طالبان را به توقّفی میان مدت یا بلندمدت در آن نقطۀ خاص، اقناع نماید؟ آیا فرض تماسی چنین تأثیرگذار از سوی یک مقام امنیتی روسیه یا ایران، باورپذیر است؟
گزارش های تأییدنشده حاکی از دیدار ملا اختر منصور با یک مقام بلندپایۀ دولت روسیه در تاجیکستان، اعتراف مقامات روس به برقراری ارتباط با رهبری طالبان جهت تشکیل یک ائتلاف ضد داعش در منطقه (اوایل جدی/دی ۱۳۹۴) و در عین حال اهدای ده هزار قبضه سلاح کلاشنیکوف به نیروهای امنیتی افغانستان (اوایل حوت/اسفند ۱۳۹۴) و یا این ادعّا که ملا اختر بیش از سه هفته در ایران به سر برده (آن هم مبتنی بر ویزایی ثبت شده در پاسپورتی جنجالی)، هیچ یک دلیلی موجّه برای چنان تأثیرپذیری ملا اختر از سرویس های اطلاعاتی-امنیتی این کشورها نیستند که رهبر بزرگترین شبکۀ تروریستی فعّال جهان را تنها با یک تماس تلفنی از ادامۀ سفر بازدارند تااو مجبور شود بدون پوشش حفاظتی، در نقطه ای نامطمئن در جادّه ای خطرناک توقف کند، نقطه ای به فاصلۀ ۲۱۷ کیلومتری از مرکز شهر کویته، ۴۱۷ کیلومتری مرز ایران (گمرک تفتان-میرجاوه) و ۶۵ کیلومتری خط مرزی پاکستان-افغانستان، در گستره ای نیمه مسکونی که هرلحظه امکان سررسیدن یک فرد بومی کنجکاو یا یک پلیس محلی سمج وجود دارد تا با چهره ای مواجه شود که تصویر معروف او را بارها و بارهادر صفحات جراید یا بر صفحه تلویزیون دیده است!
از سویی دیگر، اگر ادّعای اسلام آباد مبنی بر سفر ملا اختر به ایران را بپذیریم، لزوماً باید برای این پرسش نیز پاسخی داشته باشیم که تهران، چه مستقلاً و چه به عنوان یک متّحد راهبردی مسکو، از همکاری اطلاعاتی با واشنگتن در جهت حذف ملا اختر، چه بهره ای می برده است؟ در حالی که برابر این ادّعا، ملا اختر نزدیک به یک ماه را در ایران گذرانده، پس کاملاً در دسترس نهادهای امنیتی این کشور قرار داشته و نظر به اینکه ورود وی به ایران نیز محرمانه بوده، سناریوی همکاری اطلاعاتی می توانست با سر و صدای بسیار کمتری اجرا گردد! اصلاً آیا عملیات سیا و نیروهای ویژۀ ارتش ایالات متحده برای نابودی اسامه بن لادن در ابیت آباد پاکستان نیز ماحصل همکاری اطلاعاتی آمریکا با ایران یا روسیه بود!؟
به هر روی، این توقّف اگرچه برای ملا اختر، پیش بینی نشده و پرخطر بود، امّا برای پهپادهای ایالات متحده، به عنوان یک نشانۀ"هماهنگ شده" جهت تضمین شناسایی صحیح هدفعمل کرد، توقّفی که بدون تماس دوسویۀ یکی از نزدیکترین یاران ملا اختر محمد منصور، امکان "هماهنگ شدن" نمی یافت.
==
این که توقف خودرو (موتر) حامل ملا اختر منصور، معلول عواملی جبری نظیر "مسدودشدن راه بر اثر اعمال قوّۀ قهریّه" یا "نقص فنّی خودرو" بوده باشد، ممکن اما بسیار بعید به نظر می رسد. احتمال نخست از آنجا بعید است که منطقۀ رویداد، چندان خلوت یا دور از دید نیست که همان معدود افراد محلی یا سرنشینان خودروهای عبوری، از یک "راه بستن مسلّحانه" باخبر نشوند. در مورد احتمال دوم، این پرسش مطرح است که خودرویی بازمانده از حرکت بر اثر بروز یک نقص فنّی، چگونه قادر بوده از شیب نخست شانۀ خاکی پایین برود و سپس با بالارفتن از شیب خارجی حاشیۀ جادّه، در ۶ تا ۷ متری باند آسفالته توقّف نماید؟!

مسافر سرشناس
در حال حاضر، سند یا شهادتی قابل اعتنا حاکی از وجود هرگونه ارتباط یا سوابق همکاری محمداعظم (رانندۀ خودرو کرایه ای حامل ملا منصور) با گروه طالبان، سازمان اطلاعات پاکستان یا دیگر گروه های تندرو و نهادهای امنیتی در دست نیست. محمد اعظم، برابر اظهارات مقامات پاکستانی و خویشاوندانش، یک رانندۀ عادّی شرکت مسافربری الحبیب بوده و از این رو،آخرین مسافر عمرش را نه یک محمولۀ زندۀ فوق العادّه، بلکه مسافری همچون دیگر مسافران می پنداشته، پس او خود نیز نزد رهبر پیشین طالبان، فردی بیگانه به حساب می آمده که از نظر ملا اختر، نمی توان و نباید او را تا مخفیگاه به همراه برد. پس ملا اختر می بایست در مقطعی از مسیر سفر، از همسفرش جدا می شد و به یاران و محافظین خود می پیوست.
با توجه به اینکه تعویض چندبارۀ وسیلۀ نقلیّه و حتی تغییر ناگهانی مکان استقبال یا مسیر حرکت، از جمله اصول بنیادین و لازم الاجرا برای حفظ امنیت شخصیت ها در جابجایی های محرمانه و طولانی هستند، انگیزۀ تماس تلفنی و سپس توقّفی که نهایتاً مرگ ملا اختر را رقم زد، قابل توجیه به نظر می رسد.

یکی از ما دروغ می گوید!
پایگاه خبری گندهارا (از زیرمجموعه های رادیو اروپای آزاد،رادیو آزادی)، در ۲۷ می ۲۰۱۶ گزارشی با عنوان "روایت شاهدان عینی از کشته شدن رهبر طالبان" منتشر کرد.
این گزارش به گونه ای تنظیم شده بود که گویا نویسنده یا ناشر، صرفاً قصد داشته تا به این پرسش متداول که "پاسپورت چگونه سالم ماند" پاسخ دهد. برجسته ترین نتیجۀ انتساب پاسپورت به ملا اختر منصور، انتقال بخش عمده ای از فشار افکار عمومی و بار مجامع بین المللی از دوش پاکستان بر گردۀ ایران خواهد بود، چراکه برگ برندۀ مقامات پاکستانی (و آمریکایی)، اثر مهر ورود ملا اختر به پاکستان از مرز ایران است که ظاهراً در همان روز حمله (۲۱ می برابر با یکم جوزا) ثبت شده است.
اما دولت پاکستان در این مناقشه، پرداختن به معلول های موهوم را جایگزین توضیح علل آشکار ساخته است. چگونه می توان کارت شناسایی و پاسپورتی را جعلی معرفی کرد، حتّی یک مقام اداری و یک کارمند دولت را به اتّهام مشارکت در جعل محتوایی و برابرسازی هویتی جهت صدور شناسنامه و پاسپورت برای رهبر پیشین طالبان بازداشت نمود، اما در عین حال ویزاهای ثبت شده بر همان پاسپورت را ملاک ادعایی علیه کشوری دیگر قرار داد؟! وقتی اصل یک کارت شناسایی ملی و پاسپورت، با همکاری عناصری در دولت پاکستان به نفع رهبر طالبان جعل شده اند، چگونه می توان دو مهر پاکستانی خروج زمینی از پاکستان و ورود زمینی به پاکستان از گذرگاه مرزی تفتان، دو مهر به ظاهر ایرانی ورود زمینی به ایران و خروج زمینی از ایران از طریق مرز زمینی میرجاوه و نیز دو مهر ظاهرا ایرانی خروج از ایران و ورود به ایران از طریق مرز هوایی مشهد در میان این بازۀ زمانی را دستاویز قرار داد؟
و اما گزارش گندهارا، جدای از تلاشی که در مهندسی غیرمستقیم ذهن مخاطب به سمت برجسته سازی "نام و نشان ایران در پاسپورت" یا همان " نشان سفر اخیر رهبر طالبان به ایران" دارد، به لحاظ محتوایی دربرگیرندۀ اظهارات اجمالی دو شاهد عینی رویداد است. اظهاراتی که اگرچه مکمل و مؤید یکدیگرند، اما به همان میزان، نارسا و متناقض نیز هستند.
شاهد اول که با نام مستعار محمدافضل معرفی شده، در زمان رویداد در انتظار رسیدن اتوبوس بوده که صدایی مهیب را می شنود. پس به سمت محل انفجار می دود و پس از چند دقیقه ای دویدن، به خودرویی در حال سوختن می رسد. محمدافضل مشخصاً از "یک صدای انفجار" سخن می گوید. این در حالیست که روزنامه وال استریت ژورنال در ۲۵ می ۲۰۱۶ در گزارشی با عنوان "ایالات متحده چگونه رهبر طالبان را رهگیری و نابود کرد"، به نقل از مقامات آمریکایی نوشت که در عملیات پهپادها، دو موشک هلفایر به خودروی حامل ملا منصور اصابت کرده اند. پس با توجه به اینکه محمد افضل، تنها یک صدای انفجار شنیده بود، ناچار می بایست فرض کنیم که هر دو راکت در یک زمان به هدف برخورد کرده اند. اما واقعیت این است که طبق تصاویر ثبت شده، دو راکت، به فاصلۀ حدوداً ۱۰ متری یکدیگر به سطح اصابت کرده اند! پس چگونه می توانسته اند تویوتای کرولا که بلندترین بُعد آن (یعنی قطر سه بعدی اش)، حدوداً ۵ متر است را در یک زمان هدف قرار دهند؟! حال اگر فرض همزمانی اصابت ها را کنار بگذاریم و تصور کنیم که دو راکت، با فاصلۀ زمانی نسبت به هم به هدف خورده باشند، آنگاه شهادت نخستین شاهد گندهارا مبنی بر شنیدن تنها یک صدای انفجار، خلاف واقع و دروغ می نماید!
==
ابهام در کم و کیف این حملۀ هوایی، به ایستایی خودرو (موتر) یا ناهماهنگی میان آثار راکت ها روی زمین و صدای انفجارها محدود نمی شود. بلکه تحلیل عوارض ناشی از انفجارها روی بدنۀ خودرو نیز پرسش های دیگری مطرح می کند.
در تصاویر خودرو منهدم شده، دو کانون انفجار و تخریب، یکی در کابین (میانۀ خودرو) و دیگری در محفظۀ انجین (جلوی خودرو) مشهود هستند.
سقف فولادی خودرو با قطر ۲ میلی متر، برای یک راکت ضد زره هلفایر که با سرعت ۴۵۰ متر بر ثانیه به هدف می کوبد، سدّ بسیار سستی محسوب می شود. پس تخریب کامل دو درب سمت چپ، سقف و کف کابین بر اثر اصابت راکت، قابل توجیه است. اما از آنجا که دیوارۀ حائل میان کابین و محفظۀ انجین، برجای خود مانده و تنها تغییر شکل یافته، می توان نتیجه گرفت که تخریب گسترده و عمیق محفظۀ انجین، دنبالۀ انفجار کابین نبوده است. از طرفی دیگر، کاپوت (درب محفظۀ انجین) به نسبت شدت انفجار به طرز عجیبی سالم مانده و جز اندکی خمش کلّی و چند سوراخ کوچک حاصل از عبور ترکش، آسیب قابل توجهی ندیده است. در حالیکه اگر یک موشک هلفایر از ارتفاع به جلوی خودرو برخورد می کرد، می بایست سوراخی به قطر بیش از ۱۸ سانتی متر (بدون احتساب باله های راکت) روی کاپوت بر جای می گذاشت. همچنین نظر به اینکه جهت خمش ایجاد شده روی کاپوت، از داخل به خارج است، فرضیۀ تخریب جلوی خودرو بر اثر اصابت یک راکت به اطراف (انفجار جانبی) مردود است. به عبارتی دیگر، انفجار و تخریب جلوی خودرو، ماهیتی مستقل از انفجار کابین دارد و این الگوی "انفجار از زیر"، بیشتر به عوارض انفجار یک بمب در محفظۀ انجین یا یک ماین در زیر خودرو بیشتر شبیه است تا اصابت یک شیئ انفجاری از خارج!

کشف مدارک؛ به همین سادگی!
محمد افضل –نام مستعار نخستین شاهد عینی گزارش گندهارا- اظهار می دارد که در لحظۀ رسیدن به خودرو مشتعل، تلاش کرده تا با چنگ انداختن به کمیز (یا کمیس، پیراهن بلند محلی) یکی از دو سرنشین را از خودرو خارج سازد. اما پیراهن در دستش پاره می شود و از قضا، همان تکۀ پاره شده از لباس، دو جیب داشته که در یکی چند اسکناس نیم سوخته و در دیگری، یک پاسپورت و یک کارت شناسایی ملی می یابد! او در ادامه می گوید که در چند دقیقۀ نخست پس از رویداد، یک پلیس محلی و فردی دیگر به او می پیوندند... و اسناد و اسکناس های بدست آمده نیز به مسئولان محلی که یک ساعت بعد از حادثه به محل می رسند، تحویل داده می شوند.
اگرچه کیا بلوچ، نویسندۀ گزارش گندهارا، نگاشته است که امکان تأیید مستقل ادعای افضل مبنی بر انتساب مدارک به یکی از سرنشینان وجود ندارد، اما در عین حال می نویسد که شاهد دومی هم هست که روایت افضل از چگونگی کشف مدارک در لباس نیمه سوخته را تأیید می کند!
دومین شاهد عینی گزارش گندهارا، بادینی است، یک خبرنگار محلی و نمایندۀ چند رسانه در شهر نوشکی ایالت بلوچستان. بادینی خود می گوید که تقریباً دو ساعت پس از حمله به محل رویداد رسیده، پس چگونه می تواند ادعای محمد افضل را که در دقایق نخست و به تنهایی، جیب های حاوی مدارک را بطور اتفاقی از لباس ملا اختر منصور جدا کرده تأیید کند؟!
دو سطر پایانی گزارش گندهارا، انگیزه و نیت تنظیم چنین گزارشی را آشکار می سازد:
"بیشتر روایت ها از چگونگی پیدا شدن مدارک، بر یافتن آنها در نزدیکی خودرو تأکید دارند. اما افضل و بادینی، نخستین روایات شاهدان عینی را ارائه می کنند."

آنان، شیشه را در بغل سنگ نگه داشته اند
موشک هلفایر که نامش با بالگردهای آپاچی و در سال های اخیر، با پهپادهای ریپر گره خورده است، از نوع موشک های فوق انفجاری ضد زره است که اساساً برای هدف قرار دادن تانک طراحی شده است. یک نگاه گذرا به تصاویر لاشۀ خودروی حامل ملا منصور، برای درک توان بالای تخریبی این سلاح مهلک، کافیست. در یک چنین رخداد انفجاری که از کابین خودرو، تنها دو درب سمت راست برجای مانده اند، انتظار می رود که پیکر دو سرنشین، به مراتب از اجزای فلزی خودرو، متلاشی تر و پراکنده تر شده باشند. اما تصاویر موجود به روشنی نشان می دهند که اگرچه دو جسد به شدت سوخته اند، اما پیکرها یکپارچه مانده اند، اندام ها و سر، به تنه متصل هستند و اجزای بدن در جای خود قرار دارند. گویی این دو تن، بر اثر یک حریق معمولی جان داده اند و هیچ انفجاری در کار نبوده است. مگرآنکه راکت های نیمه هوشمند هلفایر، در این مورد خاص،کاملاً هوشمندانه عمل کرده و نابودساختن خودروی پولادین را بر متلاشی کردن پیکر سرنشینان آن ترجیح داده باشند!
***
بادینی، همان خبرنگار محلی و دومین شاهد عینی در گزارش گندهارا، در شامگاه آن روز و در مقر مقامات محلی، از مدارک و اشیای بازمانده از یکی از سرنشینان تصاویری ثبت می کند و سپس با اجازۀ مقامات، منتشر می سازد. او می گوید که عکسبرداری و انتشار تصاویر را با هدف کمک به شناسایی جسد از سوی خانوادۀ قربانی انجام داده است. چراکه خبر هدف قرارگرفتن خودروی حامل ملا اختر در آن زمان هنوز منتشر نشده بوده و بادینی از هویت قربانی آگاهی نداشته است. اما مشخص نیست در شرایطی که اصل اسناد (پاسپورت و کارت شناسایی ملی)، در اختیار مقامات دولت ایالتی بوده اند، عکسبرداری از اسناد با هدف یادشده چه توجیهی داشته است؟ آیا این در پاکستان یک روند معمول و طبیعی است که مقامات اداری و امنیتی، با نزدیکان قربانیانی که مدارک هویتی شان را در اختیار دارند، از طریق رسانه ها تماس می گیرند؟!
***
یک مقام اروپایی در گفتگو با نیویورک تایمز مدعی شد که ملا منصور به قصد درمان به ایران سفر کرده بوده است. این ادعای سفر درمانی رهبر طالبان بارها و بارها در رسانه های مختلف بازنشر شد. از سویی دیگر یکی از تصاویری که بادینی ثبت کرده و در پایگاه های خبری گندهارا و رادیو فردا منتشر شد، عکسی است از یک کیف آسیب دیده و سوخته مملو از بطری هایی که حاوی مواد شیمیایی ناشناخته یا دارو عنوان شده اند. بسیاری از رسانه ها و کاربران شبکه های اجتماعی، با تلفیق نظر مقام اروپایی و عکس مذکور، چنین نتیجه گرفتند که بطری ها احتمالاً حاوی داروهایی بوده اند که پزشکان در ایران برای ملا اختر تجویز کرده بودند. ادعایی که از چند جهت قابل نقد است:
اولاً: نوع بطری های موجود در کیف -که به بطری های ۳۰ میلی لیتری قدیمی شباهت دارند- در حال حاضر در نظام دارویی ایران مورد استفاده قرار نمی گیرند. بطری های شیشه ای با این شکل و فرم، از دیرباز در شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق برای بسته بندی دارو یا محلول های شیمیایی کاربرد داشته اند.
ثانیاً: آیا دارویی وجود دارد که خارج از دسترس رهبر گروه طالبان باشد، تا جایی که ملا منصور را وادار سازد که یک کیف فلزی مملو از بطری های سربستۀ حامل مایع را هزاران کیلومتر و از یک کشور به کشوری دیگر با خود حمل کند. بویژه این که دارو، از جمله اقلامی است که حساسیت مأموران بازرسی مرزی و پرسنل گمرکی را به شدت برمی انگیزد. چقدر پذیرفتنی است که رهبر طالبان تصمیم بگیرد تا با پاسپورتی جعلی و هویتی مجعول، از گذرگاه مرزی میرجاوه-تفتان وارد پاکستان شود و همزمان با به همراه داشتن محموله ای چنین تحریک آمیز، بر ریسک جلب توجه کارکنان گمرک و مأموران امنیتی ایرانی و سپس پاکستانی بیافزاید؟!
ثالثاً: حفرۀ روی درب کیف حاکی از این است که ترکشی به قطر دست کم ۸ سانتی متر، از سمت بیرون به درب کیف برخورد کرده و بخشی از جدار فلزی آن را به سمت داخل دریده است. پرسش این است که محتویات کیف شامل دست کم ۲۵ بطری و شیئی شبیه به یک گوشی موبایل نوکیا سری ۱۶، چگونه در پی انفجاری چنین شدید، سالم مانده اند؟

کلام آخر
تلاش برای پاسخگویی به این پرسش که آیا ملا اختر محمد منصور، بخشی از آخرین بهار عمرش را در ایران یا از طریق ایران در کشوری دیگر گذرانده یا خیر، در دستور کار قلم نگارنده قرار نداشت. بلکه هدف از نگارش این مجموعه، ارزیابی یک "روایت غالب" از رویدادی بود که شاید برای دستیابی به"روایتی رسمی" از آن، سال ها در انتظار بمانیم.زیرا غبار برخاسته از این رخداد، چنان فضای پیرامون را تار کرده که رخ نمودن "حقیقت" در آینده ای نزدیک، بعید به نظر می رسد.
محمدنادر اخباری- روزنامه نگار و پژوهشگر
خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین