مارک میلی؛ رییس پیشین ستاد ارتش امریکا درباره اشغال و خروج نظامیان امریکایی از افغانستان میگوید: «به نظر من این ۲۰ سال بسیار طولانی و خوب بود، اما در نهایت طالبان پایتخت را اشغال کردند و کل کشور را گرفتند».
او کاستیهای سیاسی و راهبردی در خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را پذیرفت و افزود که تجربیات امریکا در افغانستان درسهای زیادی دارد.
میلی همچنین بیان کرد که یکی از اشتباهات بزرگ امریکا این بود که در اوایل سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ نتوانست اسامه بن لادن را دستگیر کند؛ با اینکه نیروها به شدت به او نزدیک بودند.
او به کاستیهای توافق بن نیز اشاره کرد و گفت که عدم تسلط نیروهای امریکایی بر زبانهای محلی یک ضعف بزرگ دیگر بود که طالبان از آن در مناطق روستایی سوءاستفاده کردند: «امریکا به طور کامل نمیدانست که در صحنه چه میگذرد.»
این نخستین بار نیست که یک درجهدار بلندپایه سابق امریکا درباره درسهای به یاد ماندنی و تاریخی اشغال افغانستان توسط ایالات متحده و خروج فاجعه بار از این کشور اظهار نظر میکند.
این موضعگیریها نشان میدهد که اشغال افغانستان درسهایی به یاد ماندنی و فراموش نشدنی به امریکاییها داده است؛ همان درسهایی که دهها سال پیش از این به روسها و پیشتر از آن به استعمار پیر انگلیس داده بود.
صرف نظر از اینکه طالبان خود یک پروژه استعماری بودند و هستند، امریکا نتوانست به اهداف راهبردی خود در اشغال افغانستان دست یابد و این همان چیزی است که هرگز ایالات متحده را به تکرار اشغال افغانستان ترغیب نخواهد کرد.
به بیان روشنتر، امریکاییها اگرچه برای حضور بلندمدت به افغانستان نیامده بودند و برخلاف سیطره استراتژیک شان بر سایر کشورهای منطقه و جهان هیچگاه نسبت به حضور در افغانستان نگاه استراتژیک و بلندمدت نداشتند؛ اما تضعیف موقعیت جهانی امریکا استمرار حضور پرهزینه و بی دستاوردشان در افغانستان را دشوار میکرد.
به همین دلیل، استراتژیستهای امریکایی تصمیم گرفتند که افغانستان را به طالبان واگذار کنند، نقشهای که به نظر میرسد از همان آغاز به عنوان پلن بی اشغال افغانستان در دستور کار امریکاییها قرار داشت.
به عبارت دیگر، جنگ امریکا علیه طالبان از همان آغاز تهاجم نظامی ائتلاف به رهبری واشنگتن، واقعی نبود. امریکاییها هرگز به حذف کامل طالبان از صحنه سیاست و امنیت افغانستان فکر نمیکردند. هیچ راهبردی در این زمینه وجود نداشت. رهبران طالبان و حتی القاعده به سادگی و سلامت توانستند از زیر باران آتش امریکاییها به پاکستان بگریزند و در آنجا زندگی امنی را آغاز کنند. این یک معجزه نبود، یک پروژه بلندمدت بود برای آینده برای زمانی که امریکا دیگر نمیخواهد در افغانستان باقی بماند.
بر این اساس، بازگشت طالبان به قدرت به عنوان نقشه جایگزین، همواره مورد حمایت طیفی از رهبران سیاسی و نظامی ایالات متحده قرار داشت.
با این وجود، همان گونه که مارک میلی نیز اعتراف کرده است شکست امریکا در دستیابی به اهداف راهبردی خود در افغانستان در یک بازه زمانی محدود و کنترل شده نشان میدهد که تسلط بر افغانستان از سوی قدرتهای بیگانه همچنان یک کابوس مرگبار است که ممکن است به نتایج فاجعه باری بیانجامد.
اما از آنجایی که این تجربه برای نخستین بار در تاریخ معاصر رخ نمیداد ایالات متحده این امکان را داشت که از تجربیات تلخ و تاسفبار قدرتهای استعماری پیشین درس بگیرد و راهی را که انگلیس و شوروی در افغانستان رفته بودند بار دیگر نپیماید.
با این وجود ۲۰ سال طول کشید تا امریکا با صرف هزاران میلیارد دالر و از دست دادن هزاران نیروی نظامی خود و متحدانش به یاد بیاورد که افغانستان هیچگاه برای قدرتهای استعماری خارجی، سرزمین امن و بیآسیبی نبوده است.
در این میان اما امریکا با قدرتهای استعماری پیشین یک تفاوتی اساسی دارد و آن اینکه علیرغم حضور پرهزینه و مرگبار و خروج فاجعه بار از افغانستان همچنان این کشور را در اولویت سیاست خارجی اش قرار داده و با گماشتن یک نیروی نیابتی استعماری در راس هرم قدرت در کابل در تلاش است تا اهداف راهبردی خود را این بار با هزینههای کمتر، بدون نیاز به حضور مستقیم و به وسیله یک نیروی پیشران وفادار به هژمون واشنگتن عملیاتی سازد.
عبدالمتین فرهمند - جمهور