در سالون ملاقاتهای دفتر سیاسی والی بلخ در کابل که باشی، میبینی که مردمانی با زبانهای مختلف و از اقوام مختلف – پشتون، تاجیک، ازبیک و هزاره - غرض ملاقات حضور مییابند. ملاقاتکنندهها یکی از مشرقی است، یکی از لوی کندهار. یکی از فاریاب است و دیگری از هرات. اینجا چه خبر است؟ استاد عطامحمد نور، تنها والی بلخ نیست، رییس اجراییه جمعیت اسلامی نیز هست. جمعیت اسلامی را میتوان به تعبیری " همایشگاه اقوام و زبانهای مختلف" خواند. در این سازمان به همان اندازه که تاجیک حضور دارد و در افتخاراتاش سهیم است، پشتون و ازبیک و هزاره نیز حضور دارند جمعیت، یک سازمان افغانستانشمول است و همانند سایر سازمانهای سیاسی خود را یک جبهه بیولوژیک و تباری نمیداند و در پشت حصار قومیت خود را زندانی نساخته است. همین لحظه معاون جمعیت، کسی است به نام حاجی کلیمالله نقیبی از کندهار؛ و همچنین نامزد این سازمان در انتخابات گذشته ریاست جمهوری دکتر عبدالله بود که او نیز یک کندهاری و پشتون است. آرایی که نیز نامزد این سازمان در انتخابات به دست آورد، آرای قومی نبود، رای اکثریت مردم افغانستان و از اقوام مختلف بود. گفته میشود در این انتخابات تنها حاجی محمدمحقق نزدیک به هشتاد درصد آرای مردم هزاره را به نامزد جمعیت آورد.
گفتارهای قومگرایانهافغانستان یک کشور چند قومی است. نیمنگاهی به افغانستان پساطالبان نیز نشان میدهد که اغلب جدالها و کشمکشهای این سرزمین، کشمکشهای تباری بوده است. کشمکشها و منازعات تباری در یک سرزمین اغلب هنگامی شعلهورتر میشود و حادتر میگردد که رهبران سیاسی آن جامعه به سخنرانیهای تند و تیز قبیلهگرایانه رو آورده و به جای ایجاد جبهههای سیاسی، جبهههای بیولوژیک بسازند و در میدان سیاست با ابزار قومیت وارد عمل شوند. جاناتان گلاور، که کتاب "انسانیت: تاریخ اخلاقی سده بیستم" را نوشته است، با بررسی و مطالعه رویدادهای شبیه رویداد راواندا، نقش گفتارهای ملیگرایانه رهبران را در تکوین منازعات تباری برجسته دانسته و معتقد است که "درگیریهای قبیلهای به ندرت بیدلیل آغاز میشوند. معمولاَ گفتار ملیگرایانه سیاستمداران به آتش دشمنیها دامن میزنند. آنگاه گروههای دیگر احساس خطر میکنند و با ملیگرایی تدافعی شان واکنش نشان میدهند. سیاستمداران مردم را به دام میاندازند. آنگاه، مسائل روانشناختی عمیقتر سبب میشود که گروههای رقیب، با واکنشهایی که در برابر یکدیگر نشان میدهند در دام گرفتار شوند." در سیزدهسال پسین تاریخ معاصر افغانستان، متاسفانه سیاستمداران ما در قامت میلوسویچ، رهبر حزب کمونیست صربستان، ظاهر شدند و با ادبیات قومگرایانه سخن گفتند.
آخرین نمونه اینگونه سخنرانیها، اظهارات جنرال دوستم، معاون اول ریاست جمهوری، در همایشی در جوزجان است که احساسات ازبیکان را تحریک کرد. کمترین پیامدی که اینگونه سخنرانیها در میان مردم مان داشته، ایجاد فضای بدبینی و بیاعتمادی، تشدید مخاصمات قومی و قبیلهای و - از همه بدتر و تاسفبارتر- تجزیه افغانستان در باورهای مردم است.
جغرافیایی به نام افغانستان امروزه اگرچه در نقشه سیاسی منطقه و جهان هنوز یک کشور یکپارچه و واحد است، اما در باورهای مردم تجزیه شده است؛ به گونهای که هر کدامی از اقوام افغانستان خود را جزیره جداگانه از همدیگر پنداشته و چیزی را به نام منافع مشترک، احساس تعلق خاطر به همدیگر و حس میهندوستی نمیشناسند. نگاه همه نسبت به همدیگر، نگاه امنیتی و خصمانه بوده و مبتنی بر اصل نفرتورزی است. کارشناسان و خبرگان بدین عقیدهاند که اگر وضعیت همینگونه ادامه پیدا کند، احتمال جنگهای قبیلهای دیگر و حتا تجزیه جغرافیایی افغانستان نیز میرود.
سرمایههای اجتماعی با اینهمه در میان مردم افغانستان سرمایههای اجتماعیای نیز وجود دارند که اگر تقویت شوند میتوانند افغانستان را از دام قومگرایی و پیامدهای زیانبار آن نجات دهند. یکی از این سرمایههای اجتماعی مردم ما سازمان جمعیت اسلامی است؛ سازمانی که میتوان گفت "همایشگاه اقوام و زبانهای مختلف" بوده و تا هنوز رهبران آن به گفتار قومگرایانه رو نیاوردهاند. این سازمان اگر تقویت شود و فعالتر و بهروزتر گردد، میتواند چتری باشد برای همگرایی تمام اقوام کشور. جمعیت، اما متاسفانه برای انجام این ماموریت چند چیزی کم دارد:
۱ – اساسنامه و مرامنامه بهروزتر: اساسنامه و مرامنامه فعلی سازمان جمعیت، همان اساسنامه و مرامنامهای است که در دوره جنگ سرد نگاشته شده و بازتابدهنده اوضاع همان روزگار است. توانایی اقناع نسل جوان و تحصیلکرده امروزی را ندارد. نسل امروزی، پرسشهای تازه و نیازمندیهای نوینی دارند. هر سازمان سیاسی که میخواهد از میان این نسل عضوگیری کند، باید متوجه این شکاف نسلی بوده و در جستجوی زبان مشترک با نسل نو باشد
۲ – برگزاری کنگره: جمعیت، یکی از سازمانهای سیاسی است که تا هنوز نتوانسته کنگره خود را برگزار کرده و رهبر خود را انتخاب کند. اگرچه چندی قبل تلاشهای برای برگزاری کنگره جمعیت وجود داشت، اما به نظر میرسد کارشکنی برخیها مانع این امر شد. به هر صورت، برای بیرون کشیدن این سازمان از تشتت و پراکندگی فعلی، برگزاری کنگره یک نیاز اساسی است. باور من این است که حزب جمعیت اسلامی اگر بتواند این دو مورد را عملی بسازد، نه تنها که پایههای مردمی خود را مستحکم خواهد ساخت، بل خواهند توانست افغانستان را نیز از دام قومگرایی و قبیلهگرایی نجات دهد. جمعیت، یگانه شانس مردم ما برای بیرونرفت از بحران ناشی از منازعات قومی است.
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور