۰

چرایی ترویج زبان عربی در محاورات علمای دینی

چهارشنبه ۳۰ ثور ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۱
استفاده از زبان عربی به عنوان زبان محاوره و گفتگو امروزه به مد جدیدی در میان دانش‌آموختگان علوم دینی و دانشکده‌های شرعیات دانشگاه‌های دولتی و خصوصی تبدیل شده است.
چرایی ترویج زبان عربی در محاورات علمای دینی


چندروز قبل برای انجام کاری به معینیت تعلیمات اسلامی وزارت معارف رفتم. در سکرتریت معینیت تعلیمات اسلامی، چند ملا نشسته بودند. وقتی داخل شدم، سخنانی به‌زبان عربی برایم گفتند. پاسخ شان را گفتم اما این برخوردشان را به حساب تظاهر به عربی‌دانی شان گذاشتم. چنددقیقه‌ای نگذشته بود که گوشی تلفن سکرتریت زنگ خورد. در حالی که در آن‌سوی خط مدیران یکی از این اداره بود و به فارسی سخن می‌گفت، اما یاور جناب معین، بار دیگر لب به عرب‌گویی گشوده و زبان گفتگو را از فارسی به عربی تغییر داد.
استفاده از زبان عربی به عنوان زبان محاوره و گفتگو امروزه به مد جدیدی در میان دانش‌آموختگان علوم دینی و دانشکده‌های شرعیات دانشگاه‌های دولتی و خصوصی تبدیل شده است. در دانشکده شرعیات دانشگاه سلام که متعلق به جمعیت اصلاح است، استادان همه ترجیح می‌دهند به زبان عربی تدریس کنند و حتی در هنگام امتحان گفته می‌شود که اگر به زبان عربی پاسخ بگویید بر نمره‌های تان افزوده خواهد شد.
استفاده از زبان عربی به عنوان زبان محاوره و تدریس، رسم جدیدی است در میان عالمان دینی افغانستان. علمای پیشین حوزه تمدنی ما نه تنها در محاورات روزمره و در منبر وعظ و تدریس از زبان عربی استفاده نمی‌کردند، بل حتا نقش ویژه‌ای در حفظ و پاسداری زبان فارسی از گزند تهاجم فرهنگی، سیاسی و نظامی اعراب داشتند. امام ابوحنیفه (رح) که یکی از پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت می‌باشد، چنان با دل و جان در راه پاسداری از زبان فارسی مبارزه کرد که حتا اتهام مجوس‌گرایی هم باعث جلوگیری از فتوای مشهور او مبنی بر جواز عبادت به زبان فارسی نشد.
خوب است که در این‌جا داستان ترجمه تفسیر طبری به زبان فارسی را یادآوری بکنم. در مقدمه ترجمه تفسیر طبری آمده است که وقتی این کتاب را از بغداد به امیر سیدمظفر ابوصالح منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل آوردند، او تمام علمای ماوراءالنهر را فراخواند و از آن‌ها استفتا نمود که آیا ترجمه تفسیر به فارسی روا است. علمای ماوراءالنهر که پیروان مذهب احناف بودند، چنین فتوا دادند: "روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به فارسی مر آنکس را که تازی نداند از قول خدای عزّوجل که گفت: "و ما ارسلنا من رسول الّا بلسان قومه." گفت: "من هیچ پیغامبری نفرستادم مگر به زبان قوم او و آن زبانی که ایشان بدانستند. و دیگر آن بود که این کاین زبان از تقدیم باز دانستند؛ از روزگار آدم تا روز اسماعیل پیغمبر همه پیغمبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی. و اول کسی که سخن گفت به تازی، اسماعیل پیغمبر بود، و پیغمبر ما – صلی الله علیه- از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند. و این‌جا، بدین ناحیت، زبان پارسی است و ملوکان این جانب، ملوک عجم اند."
همان‌طوری که شاهرخ مسکوب، می‌نویسد در این فتوای علمای ماوراءالنهر چندچیزی قابل دقت است:
۱ – آن‌ها در عصری که بسیاری‌ها تکلم به فارسی را نماد مجوس‌گرایی می‌دانند، بر جواز تفسیر قرآن به فارسی فتوا می‌دهند؛
۲ – زبان فارسی را از نگاه تاریخی کهن‌تر از زبان عربی می‌دانند؛
۳ – زبان فارسی را نیز شبیه عربی زبان مقدس و زبان پیامبران تعریف می‌کنند؛
۴ –و آخر این‌که خراسان را سرزمین فارسی‌زبان و شاهان ایرانی دانسته و استفاده از زبان فارسی را در ترجمه قرآن در این سرزمین برای مردم ارجح می‌خوانند.
از حق نگذریم علما و فقهای پیشین خراسان‌زمین، مردمانی بودند دارای عرق ملی. آن‌ها در کنار آن‌که خدمات شایانی در راستای گسترش و تکوین تمدن اسلامی انجام دادند، (گفته می‌شود از میان یک میلیون و هشت‌صد هزار تا دومیلیون نسخ خطی به زبان عربی، در حدود پنج‌صد هزار آنان را علمای فارسی زبان نوشته‌اند.) هم‌چنان هویت فارسی – ایرانی شان را نیز فراموش نکرده و کوشیدند از زبان مردمان این دیار که خانه هستی شان است پاسداری کنند. آن‌ها هم مرد دین بودند و هم مرد دنیا؛ همان‌گونه‌ که آن‌ها با جهد و تلاش خراسان را به مرکز تمدن اسلامی تبدیل کردند، هم‌چنین مانع تحمیل هویت عربی بر خراسانی‌ها گردیده و از هویت ملی این سرزمین دفاع کردند. بقای هویت ملی فارسی‌زبان به همان اندازه‌ای که مرهون فردوسی است، مرهون امام ابوحنیفه و پیروان او است. از حق نگذریم اگر علمای احناف و فردوسی نمی‌بود، امروزه شاید شبیه مصر یک کشور عربی می‌بودیم.
متاسفانه علمای امروزی ما، به ویژه کسانی که در پاکستان و عربستان و کشورهای عربی درس خوانده‌اند، نه دانش آن‌ها را دارند و نه هم عرق ملی آن‌ها را. علمای کنونی ما به جای اندکی اهتمام به پاسداری از هویت ملی این حوزه تمدنی، چنان تحت تأثیر اعراب! رفته‌اند که حتا ترجیح می‌دهند به زبان عربی صحبت کنند نه فارسی.
البته من گسترش و ترویج زبان عربی را بر ترویج زبان انگلیسی ترجیح می دهم زیرا زبان عربی زبان دین و زبان کتاب ماست اما زبان انگلیسی بیشتر شبیه یک زبان تحمیلیِ نامأنوس بر فرهنگ و جامعه ماست که خود نیاز به یک بحث تفصیلی دارد.
استفاده برخی علمای کنونی از زبان عربی به عنوان زبان محاوره و تدریس، می تواند از نشانه‌های رشد و گسترش وهابیت و سلفیت در موسسات دینی مان باشد و من حتی باور دارم که ممکن است در عقب این پروژه، دست کشورهای عربی نیز پنهان باشد. من وقتی میان آن علما و علمای کنونی مقایسه می‌کنم، چیزی به جز انحطاط نمی‌یابم. افسوس به حال ما! چه بودیم و چه شدیم!
عبدالشهید ثاقب- ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین