۰

آیا عاشق‌شدن، گناه است؟

دوشنبه ۱۹ جوزا ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۳۳
آیا عاشق‌شدن، گناه است؟

ذکیه و محمدعلی، دو دلداده‌یی که چندماه پیش از شهر بامیان به کوه فرار نموده بودند، امروز در شهر کابل به چنگ پولیس افتادند و،به‌جرم عشق و دلدادگی، بازداشت شدند.
داستان مجبوریت‌ها و سرزنش‌های این دو دلداده، چیزهای بسیاری را حکایت می‌کند که عبارتند از:
یک
کابل، شهر نه، بل یک کلان‌روستا است. شهر، یک مفهوم فلسفی است و ریشه در یونان باستان دارد. دولت –شهرهای یونان باستان، بیش‌تر از آن‌که با ساختمان فیزیکی‌اش شناخته شود، با گسست‌اش از ارزش‌های حاکم بر جامعه بسته و قبیله‌یی شناخته می‌شود. وقتی کارل پوپر، دولت – شهرهای یونان باستان را نخستین جوامعی می‌داند که از «جامعه بسته» و «جادویی» به «جامعه باز» گذار کرده‌اند، دقیقاً به همین گسست اشاره می‌کند.
بنابراین، تأسیس شهر زمانی ممکن می‌شود که انسان‌ها ارزش‌های روستایی را کنار گذاشته و به ارزش‌های مدرن و انسانی دست یابند. شهر و روستا، با ارزش‌های شان شناخته می‌شوند، نه با ساختمان فزیکی شان.
دو
شهرها معمولاً با فردگرایی شان شناخته می‌شوند و روستاها با گروه‌گرایی افراطی. در شهرها پیوندهای قومی و قبیله‌یی و مذهبی تضعیف گردیده و انسان‌ها از تعلقات اولیه شان گسسته و به آزادی و فردیت می‌رسند. گروه‌گرایی افراطی و دسته‌بندی انسان‌ها به «نژاد پاک» و «نژاد پست» و «خون خوب» و «خون بد» و بیگانه‌ستیزی و غیریت‌سازی افراطی، از ویژگی زندگی روستانشینی، یا، به تعبیر یونانیان باستان، است، ویژگی بربرها و امپراتوری‌های شرقی است. اما در شهر، آزادی‌های فردی به دیده قدر نگریسته می‌شود و با خشونت و زورگویی و تحمیل‌گری، الوداع گفته می‌شود.
سه
وقتی می‌گویم کابل، شهر نیست روستا است، دقیقاً به دلیل همین احترام‌نگذاشتن به فردیت و آزادی‌های فردی می‌باشد. در کابل، یک جنایت‌کار و غارت‌گر و آدم‌کش به دلیلِ وابستگی‌های قبیله‌یی خود می‌تواند آزادانه گشت و گذار کند و به روی قانون پا بگذارد و وجدان‌های انسانی را به مسخره بگیرد. هزاران جنایت‌کار امروزه از حمایت قومی و قبیله‌یی برخوردار بوده و شاهی می‌کنند. اما دودلداده، بازداشت می‌شوند و به زندان می‌روند. شهر کابل، مکان همایش قوم‌گرایی و نژادپرستی است. در جوامع گروه‌گرا، اگر افراد به خود حق می‌دهند فضایل شخصی افراد را به گروه خود نسبت دهند و به آن ببالند، هم‌چنان احساس می‌کنند که برملا شدن شرارت‌های یکی از اعضای قبیله، باعث آبروریزی گروه گردیده و عزتِ نفسِ تمامِ قوم را برباد می‌دهد. انسان‌های قبیله‌یی تا پای جان از جنایت‌کاران شان حمایت می‌کنند، چون جنایت یک فرد را متعلق به همه قوم می‌دانند؛ اما آزادی‌های فردی دوعاشق را سرکوب می‌کنند. چون هیچ تصوری از فردیت ندارند.
چهار
ذکیه و محمدعلی به جرم عشق و دلدادگی دربند است. شاید تا چندروز دیگر محاکمه شوند. نمی‌دانم به بهانه دادگاه آن‌ها را احضار خواهد کرد؟ شاید عمده‌ترین استدلال دادگاه، تعلقات تباری و مذهبی آن‌ها باشد یا هم نارضایتی خانواده‌های شان از این امر. به محاکمه کشاندن این دودلداده، به هر دوعلت، در دادگاه‌های شهری ممکن نیست. شهر به آزادی‌های فردی احترام می‌گذارد. شهر به تابوشکنی به دیده قدر می‌نگرد. شهر، فاصله‌های مذهبی را به رسمیت نمی‌شناسد. دادگاه‌های که این فاصله‌ها را به رسمیت بشناسد، دادگاه شهری نه، بل دادگاه‌های قبیله‌یی است.
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


موفق باشی ثاقب عزیز
پربازدیدترین