سیاه- سفیدچند روز پیش، اتفاقاً کتابی را میخواندم که در مورد «برادر بزرگ» نوشته شده است. نویسندة این کتاب، ژان پیرلوگوف نام دارد. او وقتی در مورد «برادر بزرگ» بحث میکند، سه شعار اصلی طرفدران این نظریه را چنین دستهبندی مینماید: «صلح، جنگ است. آزادی، بردگی است و جهالت و نادانی، قابلیت است». جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ جامعهای را توصیف میکند که زیر نظر «برادر بزرگ» اداره میشود.
برادر بزرگ برای این جامعه نهادهایی را ایجاد نموده است که هر کدام وظایف مشخص خود را دارد. وزارت صلح، به امور جنگی میپردازد، وزارت واقعیت، دروغ را سازمان میدهد و وزارت خیر و برکت، قحطی را. وزارت عشق، مخفیترین و موحشترین مکانی است که که در آن برای خردکردن شخصیت افراد دگراندیش و تبدیل شان به کسانی که برادر بزرگ را دوست داشته باشند، انواع شکنجه های روحی و جسمی اعمال میشود. کارشناسان وزارت واقعیت، وظیفه دارند گذشته را بر طبق خط مشی حزب یا قوم و نژاد که مرتباً تغییر میکند بازنویسی کنند.
«برادر بزرگ» تمامِ این نهادها را برای آن ایجاد که میکند عادت «سیاه – سفید» را در میان هوادرانش خلق کند. سیاه – سفید، عادت کسبشده ای است که وانمود میکند که سیاه، سفید است. او این کار را برای آن میکند که در میان اعضایش حس وفاداری به حزب را تقویت کند. علی رغم صراحت داشتن واقعیت موجود، وفاداری یک عضو حزب در این است که، هر وقت انظباط حزب ایجاب کند، بگوید سیاه، سفید است».
برادر بزرگ کشوری که امروزه در جهان ادعای برادر بزرگبودن را دارد، ایالات متحدة امریکا است. ایالات متحدة امریکا برای آنکه بتواند قدرت شبانی خود را بر سراسر جهان بگستراند، نهادهایی را ایجاد نموده است که در میان مردم عادت «سیاه – سفید» را ایجاد نموده و توانایی تحلیل شان را گرفته و دروغهای حیرتآور خود را بالای شان بپذیراند. رسانههایی بزرگی که امروزه زیر نام بی بی سی و سی ان ان و رادیو آزادی فعالیت میکنند، ماموریتی، جز این، ندارند.
امریکا و امام خمینییکی از شخصیتهایي که در جهان اسلام، مورد تهاجم تبلیغاتی ایالات متحدة امریکا قرار دارد، امام خمینی، رهبر انقلاب جمهوری اسلامی ایران است.
امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، یگانه شخصیتی است که در تاریخ معاصر کشورهای اسلامی به قدرت شبانی ایالات متحدة امریکا «نه» گفته وعلیه نظم ناعادلانة جهانی و حکومت تفکر «برادر بزرگ» در روابط بینالملل ایستاده است.
سخنرانیهای تند و تیز او علیه امپریالیسم امریکا و مبارزات او علیه رژیم شاه، پدیدة صرفاً منطقهیی نبود، بل اعتراضی بود علیه ناعادلانهبودن روابط حاکم در سراسر جهان.
ترسها و رعبهایی را که این مرد از بابت احتمال فروپاشی زودهنگام حکومت قلدری در عرصة روابط بینالملل در قلب مجریان و گردانندگان این نظم ناعادلانه کاشت، باعث شد که همة رسانههای وابسته به کانونهای امپریالیستی به ترور شخصیت او بپردازند و کارنامههای مثبت و درخشان او را وارونه جلوه دهند. شما امروزه اگر شاهد آن هستید که برخی شخصیتهای غربزده و بیخاصیت، کارنامههای درخشان امام خمینی را انکار نموده و وی را بنیانگذار استبداد دینی در ایران مینامند، دقیقاً ریشه در همین تبلیغات غربی دارد. غربیها، با استفاده از تبلیغات رسانهیی، آنها را مبتلا به عادت «سیاه – سفید» کردهاند؛ بیماری که در چشم آدمی، سفید را سیاه مینمایاند.
این در حالی است که اگر از واقعیت نگذریم، خمینی، استثناییترین رهبر در میان مصلحان و دعوتگران چندسدة پسین جهان اسلام میباشد. من هرباری که فهرست اصلاحگران و رهبران جهان اسلام در چند سدة پسین را مرور میکنم، هیچ شخصیتی را نمیتوانم پیدا کنم که دستاوردهایاش، چه از نگاه کمی و چه از نگاه کیفی، با دستآوردهای امام خمینی بزرگ قابل مقایسه باشد.
امام خمینی، مردِ آغازهای تازه است. او با رهبری انقلاب اسلامی ایران، برای بار نخست پس از انقلاب کبیر فرانسه، به قول میشل فوکو، معنویت را با انقلاب پیوند زد و نشان داد که، بر خلاف پندار مارکس، دین نه افیون ملتها، بل عامل هوشیاری و بیداری و بسیج و تحرک میباشد. شگفتآور اینکه او این حرکت را در حالی آغاز کرد که همة دولتهای استعماری و رسانههای وابسته به کانونهای امپریالیستی علیهاش بودند و از همة امکانات موجود برای سبوتاژ این حرکت استفاده میکردند. شاید همین جنبههای شگفتیآفرین شخصیت کاریزماتیک او بود که فیلسوفی به بزرگی میشل فوکو در وصفاش گفت: «شخصیت آیت الله خمینی پهلو به افسانه میزند زیرا هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی حتی با حمایت تمام رسانه های دنیا نمی تواند ادعا کند که با مردمش چنین پیوند عاطفی عمیقی دارد».
امام خمینی، واقعاً الگوی خوبی برای مرد مسلمان است. امام خمینی را پاس بداریم و از آرمانهایش حفاظت کنیم.
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور