دیروز، سالروز تخریب مجسمه بودا در بامیان بود. دوازدهسال پیش، در چنین روزی، فرماندهان طالبان، دستورِ تخریب مجسمه بودا را دریافت نموده و بزرگترین نشان مدنیت این سرزمین را به توپ بستند و از بین بردند.
در حالی که تخریبِ مجسمههای بودا در افغانستان یکی از جنایتهای بزرگی است که کماهمیتتر از کتابسوزی اسکندریه نمیباشد، اما سالگرد آن امسال توسط هیچکسی بزرگداشت نشد و همه از کنار آن، خاموش و بیتفاوت گذشتند و فراموش کردند. این نشان میدهد که ما در حالی که ملت بیحافظه هستیم، همچنان شناخت درستی از علل و عوامل این جنایات نداشته و این حماقتها را به جای آنکه حماقتهای ریشهدار و ساختاری بدانیم، حماقتهای فردی میدانیم. ما فکر میکنیم کسانی که دست به تخریب بودا زدند و مجسمه چندهزارساله آن را به توپ بستند، چندتن لاابالی و مردمان بیشاخ و بن و بیریشهیی بودند که با سرنگونی رژیم طالبان، سرنگون شدند. این در حالی است که واقعیتها از چیز دیگری حکایت میکند و آن، این است که جنایات کذایی، جنایات فردی نه، بل ریشه در یک تفکر دارد: تفکر قومگرایانه و نژادپرستانه. تفکر برتریجویانه قومی و نژادی، دشمن مدنیت و فرهنگ و تاریخ این سرزمین است. این تفکر، پیش از ظهور گروه واپسگرای طالبان نیز وجود داشته و پس از سرنگونی آن، نیز هوادارانی دارد.
چندی پیش، با شماری از دوستان به شهر باستانی بلخ رفتیم. در نزدیک مقبره رابعه بلخی، سنگهای تراشیدهی فراوانی وجود داشت. وقتی از باشندگان محل پرسیدیم که این سنگنبشتههای تراشیده شده، مربوط به چه دورانی اند و چرا اینجا گذاشته شده اند؟ در پاسخِمان گفتند: هنگامی که محمدگل مهمند به عنوان رییس تنظیمیه شمال مقرر شد به بلخ رفت و همه سنگنبشتههایی را که متعلق به تاریخ کهن این مرزوبوم بود و از اصالت تاریخی و فرهنگی باشندگان آن حکایت میکرد، نوشتههای آن را تراشیده و مخروبههای آن را در اینجا گردآوری نمودند. تفکر برتریجویانه قومی، تفکرِ حذفگرایانه است. این تفکر، همواره با واقعیت در ستیز قرار داشته و هر آنچه را که در تقابل با آن قرار گیرد، حذف کرده و از میان میبردارد. محوکردن سنگنبشتههای بلخ توسط محمدگل مهمند و تخریب مجسمه بودا توسط طالبان و تغییر نام «نگارستان ملی» به «گالری ملی» و ریختن کتابهای نشر عرفان به رودِ هلمند توسط عبدالکریم خرم، همه و همه ریشه در این تفکر دارد.
بنابراین، اگر ما فکر میکنیم که با سرنگونی رژیم طالبان، دوسیه بوداشکنیها و فرهنگستیزیها بسته شده و تا ابد پایان یافته است، اشتباه کردهایم. این درست است که رژیم طالبان سرنگون شد و احتمال بازگشت دوباره آنها به قدرت منتفی به نظر میرسد، اما تفکر طالبانی هنوز زنده است و سنت زشت فرهنگستیزی هنوز ادامه دارد. سنت فرهنگستیزی، نه مال طالب است و نه مال محمدگل مهمند و کریم خرم، که با رفتنِ آنها پایان یابد، بل سنتی است طالبپرور. تا زمانی که این سنت و این تفکر زنده باشد، تهدیدها را باید جدی گرفت و هیچگاهی قامتِ شکسته و تخریبشده بودا را نباید فراموش کرد. تخریب بودا تنها کار چندتن لاابالی نبود، بل ریشه در تفکری داشت که خواهان حذف هویتهای فرهنگی مردم این کشور داشت. این تفکر هنوز زنده است. هنوز کسانی حضور دارند که خواهان گذار از خردهفرهنگها به سوی هویت کلان افغانی اند. من هرباری که میشنوم کسی از ادغامسازی فرهنگی صحبت میکند و خواهان گذار از خردهفرهنگها به سوی هویت افغانی میشود، لحظههای فروریختن بودا به یادم میآید. من هرباری که میشنوم کسی فرهنگ مرا «خردهفرهنگ» نامیده و به گونه مستقیم و غیرمستقیم خواهان حذف و یا دستِکم گرفتن آن میشود، صحنههایی تخریب سنگنوشتههایی آثار باستانی بلخ، در ذهنم، مجسم میشود.
سالروز فروپاشی مجسمه بودا را نباید فراموش کرد. بوداهای دیگری وجود دارند که با خطر فروپاشی و تخریب مواجهاند، باید مواظب شان بود. هرگونه چشمپوشی و فراموشی باعث خواهد شد که فردا بوداهایمان تخریب، کتابهایمان سوختانده و قلمهای مان شکستانده شده و منتقدان تبعید گردند.
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور