مقدمه:
دیشب برخی رسانههای افغانستان ادعا کردند که به کلیپ تصویری دست یافتهاند که نشان میدهد که یک عضو مجلس نمایندگان، مردم افغانستان را به جهاد مسلحانه فراخوانده و فتوای جهاد صادر میکند. در کلیپی که رسانهها منتشر کردند دیده میشود آقای خواصی خطاب به مردم میگوید: جهاد علیه نیروهای خارجی فرض است. این رسالت دینیام بود که برای تان ابلاغ کنم».
خواصی یکی از اعضای پارلمان کشور است. او یکدوره منشی مجلس نمایندگان نیز بود. او چندی پیش در پارلمان افغانستان، علیه رسانههای آزاد نیز اعلام جهاد کرد. جهادی را که آقای خواصی اعلام کرده است، کدامین جهاد و جنگ مسلحانه است؟ آیا جهاد است یا شورشگری؟
این مقاله میکوشد تا به اینپرسشها پاسخ بگوید و حساب شورشهای روستایی جامعة افغانی را از جهاد اسلامی جدا کند.
شورشهای روستایی
یکی از اعضای روستایمان حکایت میکند: «در نخستینهای روزهایی که طالبان کابل را تصرف نمودند من هم در رکاب کاروان آنها وارد کابل شدم و در یکی از حوزههای امنیتی پولیس مؤظف گردیدم. وقتی در کابل مستقر شدیم، از شفاخانه ای برایمان اطلاع دادند که کسی به قصد دزدی واردِ شفاخانه شده و باید به دادشان برسیم. آنجا زایشگاه بود. وقتی داخل آن شدیم با بانوانی مواجه گردیدیم که لباسهای سفید در تن داشتند و موهای درازشان از چادرها بیرون زده و خود را پزشک معرفی میکردند. هنگامی که بدحجابی آنها را دیدیم، داستان دزدان را فراموش کرده و به کتککاری و شلاقزنی داکتران زن آغاز کردیم و همه را در زندان زنانه انداختیم. بانوان موظف در آن شفاخانه، در نگاهمان خانمهای بداخلاق و فاسدی میآمد که هیچ پیوندی با اسلامیت و افغانیت نداشتند». او میگفت: «یکی از مهمترین وظایف جهادی ما در آن روزها شکستاندن تلویزیونها و نوارهای ویدیویی بود. پایههای سمنتی برق را پُر از رودة نوارهای ضبط و ویدیو ساخته بودیم».
القصه اینکه هرباری میشنوم کسی در افغانستان اعلام جهاد نموده است، همین داستان به یادم میآید. دیشب وقتی شنیدم که آقای خواصی، عضو مجلس نمایندگان، در جایی اعلام جهاد کرده و مردم را به مخالفتهای مسلحانه علیه دولت و نیروهای خارجی فراخوانده است، بار دیگر این داستان به یادم آمد. اگر از حق نگذریم جهاد در افغانستان، گاهی نام دیگر شورش روستا، زندگی کوچیگری و بدویت علیه ارزشهای انسانی، مدنی و زندگی شهری و شهرنشینی بوده است.
شهر یک سلسله ارزشهای خاص خود را دارد و روستاها ارزشهای بدوی و قبیلوی خود را. ناسازگاری ارزشهای روستایی با زندگی شهری، به قولِ ساموئل هانتینگتون، نظریهپرداز امریکایی، یکی از خاستگاههای عمدة شورشگری و یکی از منابع مهمِ مخالفتهای مسلحانه میباشد.
ساموئل هانتینگتون مینویسد: «شهر منبع دایمی مخالفت است. اما نقش روستا متغیر است: روستاها یا سرچشمة استواری یا منبع انقلاباند. برای نظام سیاسی مخالفت در چهارچوب شهر تزاحم ایجاد میکند، ولی کشنده نیست. اما مناطق روستایی برای نظام مرگبار است. هرکسی که روستاها را تحت نظارت داشته باشد، نظارت کشور نیز در دست دارد.»
افغانستان یک کشور روستایی است. گفته میشود از میان ( ۲۷ ) میلیون نفوس مجموعی کشور، ۷۶ درصد آن در روستاها زندگی میکنند. روستاییهای کشور، هنگامی که به شهر میآیند و ارزشهای حاکم در جامعة شهری و زندگی شهرنشینی را متفاوت و ناسازگار با پندارهای روستاییشان مییابند، موی بدنشان راست گردیده و در هنگام بازگشت، فتوای جهاد مسلحانه علیه شهر را صادر میکنند و زندگی شهری را تکفیر مینمایند. شورش ملای لنگ در برابر امانالله خان، شورش مجاهدین علیه داوودخان، مخالفتهای مسلحانهی طالبان و اعلام جهاد توسط آقای خواصی همه و همه را میتوان در چارچوب همین پاردایم مطالعه کرد. خواستههایی را که شورشگران، از گروههای جهادی پیشین گرفته تا به طالبان و خواصی، مطرح کردهاند، همه و همه ملهم از ارزشهای روستایی و قبیلوی بوده و روگرفت مانیفیست ملای لنگ میباشد.
ملای لنگ هنگامی که علیه امیرامانالله دست به مخالفت مسلحانه زد، چند خواستهی مهم داشت که برگرفته از ارزشهای روستایی بود:
۱ – مسدودسازی مکاتب دخترانه؛
۲ – عدم ممانعت پیر و مریدی در ارتش و نیروهای امنیتی کشور؛
۳ – باید علما و روحانیان به عنوان محتسب در ادرات دولتی گمارده شوند؛
۴ دختران افغان را از ترکیه بازپس بخواهد؛
۵ – قانون جدید و نظامنامه لغو گردد؛
۶ – قانون پوشیدن البسة اروپایی فسخ گردد؛
۷ - حجاب به شکل سابق رعایت گردد و ...
آرمان جهاد مسلحانه در افغانستان، تخریب شهر و بازگشت به بدویت و کوچیگری میباشد.
جهادگران افغانی، مردمانی شدیداً نستالژیک هستند و جنگهای آنها را میتوان در چارچوب پاردایم «نستالژیا» مطرح کرد. «پاردایم نستالژیا» یکی از مباحثی است که در حوزة علوم اجتماعی توسط برایان اس. ترنر مطرح گردیده است. برایان اس. ترنر برای پارادیم نستالژیا چهار مولفه مطرح میکند:
۱ – عقیده ای در مورد تاریخ وجود دارد مبنی بر اینکه تاریخ بهسوی زوال و نقصان میرود و انحراف شدیدی از عصر طلایی صورت گرفته است؛
۲ – عقیده ای وجود دارد مبنی بر اینکه نظامهای اجتماعی مدرن و فرهنگهایشان ذاتاً کثرتگرا، متنوع و سکولاریزه هستند. کثرتگرایی زیست – جهانها شکاف شدیدی بین عقیده و عمل به وجود آورده است.
۳ – اینکه در خصوص نابودی فردیت و استقلال فردی نگرش نستالژیک وجود دارد. چرا که «خود» مستقل در جهان دارای مقررات بروکراتیک و تحت سیطرة دولت مدرن اسیر است؛
۴ - ... و در نهایت اینکه حس سادگی و بیریایی، اصالت و خودجوشی وجود دارد. نظم فرد در جهان بروکراتیک و کنترولشده مانع از بروز احساسات و انگیزههای خالص میشود. بنابراین، فرایند تمدن، درگیر رامکردن حس وحشیانه و نافرهیختگی بشر است.
جهادگران افغانی نیز بر این عقیده هستند که انحراف بزرگی از یکگذشتة طلایی صورت گرفته و دینداری و احساسات روستایی مردم تباه شده اند. مجاهدان افغانی خواستار آن هستند که شهر باید شبیه روستا باشد: مالامال از برقعپوشی، خانههای گِلی، زندگی بخور و نمیر، مالداری و کوچیگری، زنستیزی و غیرت ناموسی. آنها این خواستههای شان را از طریق جنگ تعقیب میکنند.
انصافاً باید گفت که برای تحقق اهداف و مرام شان، ابزاری خوبی هم انتخاب کردهاند. چون جنگ و شورشهای مسلحانه در قطب مقابل آبادانی و مدنیت قرار داشته و مدنیتبرانداز است. نمونة شهرهایی که در طول تاریخ توسط جنگجویان و امپراتوران به آتش کشیده شده و به روستا مبدل گردیده اند، حتا در کشورمان بسیار است.
چند روز پیش، با گروهی از دوستان به بالاحصار بلخ رفتم و خاکسترهای شهری را که توسط لشکر چنگیز به آتش کشیده شده بود، از نزدیک دیدم. در جنگهای دهة هفتاد نیز شاهد بودیم که جهادگران افغانی شهر کابل را به ویرانه تبدیل ساختند و آن را از زنده جان تهی نمودند.
قهار عاصی، شاعر فقید کشور، که در آن زمان از نزدیک ویرانیهای کابل را تماشا کرده بود، سروده است:
دوزخ چهقدر بلند بسوزد
تا تشبه کوچکی ز کابل بگیرد.
پیامبر بزرگوارما، نخستین مجاهدی که در تاریخ اسلام جهاد کرد، بنیانگذار یک شهر بود: مدینهالنبی در یثرب. مدینهالنبی، یکی از موفقترین شهرهای اسلامی بود که، به رهبری مدبرانة پیامبر اسلام، گامهای متین و استواری در راه الغای ارزشهای بدوی و قبیلوی، و تأسیس نهادهای شهری برداشت. در شهر تازه تأسیس پیامبر، به کرامت انسانی بشریت احترام گذاشته میشد، تبعیض جنسی وجود نداشت، زنده به گورکردن دختران که رسم معمول اعراب بود نکوهش گردیده و جرم خوانده میشد، مؤسسات بردگی و بردهگیری عملاً تضعیف گردیده بود و مردم به صلح و آرامش فراخوانده میشدند. پیامبر بزرگوار اسلام در مدینه به نزاع، کشمکش و خصومت دیرینة دو قبیلة اوس و خزرج نقطة پایان گذاشت و با میانجیگری خود، سنگ تهداب روابط انساندوستانه را در میان آنها نهاد. پیام پیامبر، پیام عقلانیت بود؛ به گونه ای که واژهی «عقل» و مشتقات آن ۴۸ بار در قرآن کریم تکرار گردیده است. پیامبر بزرگوار اسلام یکی از مخالفان سرسخت بادیهنشینی بود. قرآن عظیمالشان، کتاب مقدس مسلمانان، به عقبافتادگی اخلاقی روستانشینان اشاره کرده و بادیهنشینها را کفرپرور و نفاقافگن معرفی نموده است.
مهمترین تفاوت جهادافغانها با جهاد دینی در این است که پیامبر بزرگوار اسلام برای تأسیس شهر و ترویج ارزشهای مترقی شهرنشینی میرزمید، اما جهادگران ما برای شهرسوزی میرزمند. اگر در قاموس پیامبر، بادیهنشینی امر مذموم و نکوهیده محسوب میگردید، در فرهنگ جهادگران ما روستا، الگوی زندگی اسلامی و شهر، سرزمین کفرپروری است. انتحاریهای افغانی امروزه مهمترین اهداف عملیاتی شان، رستورانها، مراکز بازرگانی و بلندمنزلهای شهرها میباشد.
اگر مهمترین پیام پیامبر، پیام عقلانیت بود؛ اما جهادگران امروز افغانی، محصول تعطیلی خرد در جامعه و سپاهیان جهل و تاریکاندیشی هستند. رابطة آنها با عقلانیت و خردورزان، رابطة خصمانه و «گرگ و میش» است.
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور