۰

چرا انسانِ خوب در این سرزمین گُمنام می‌ماند؟

سه شنبه ۱۹ قوس ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۷
گاهی از خود پرسیده‌اید که چرا انسان‌های نیک و وارستة این سرزمین در زندگی شان گُم‌نام می‌مانند؟ چرا کسی آن‌ها را نمی‌شناسد؟ چرا در زندگی ستایش نمی‌شوند؟ آیا هیچ زندة خوبی نداریم؟
چرا انسانِ خوب در این سرزمین گُمنام می‌ماند؟

نلسون ماندلا درگذشت. قرار است این مرد به تاریخِ ۱۵ ماه دسامبر به خاک سپرده شود. گفته می‌شود در مراسم خاک‌سپاری ماندلا ده‌ها تن از رهبران جهان، به شمولِ حامد کرزی، رییس جمهور افغانستان اشتراک کرده‌اند. نلسون ماندلا همان‌گونه‌ که در زندگی خود مردِ قابل احترامی در میان بشریت بود، درگذشتش نیز سوگواری جهانی را باعث گردیده و همدردی جهانیان را برانگیخته است.
مراسم سوگواری و یادبودی که برای ماندلا در این‌چند روز در سراسرِ جهان برگزار شد، مرا به یاد انسان‌های خوب این سرزمین انداخت که در زمانِ زندگی‌شان هرگز ستایش نشدند و گُم‌نام باقی‌ماندند؛ شخصیت‌هایی مانند سیدجمال‌الدین افغانی، علامه سیداسماعیل بلخی، علامه سلجوقی، مولانا بحرالدینِ باعث و ده‌ها فعال سیاسی و آزادی‌خواهی که در زندان‌های دهمزنگ و پل چرخی سوختند و خاکستر شدند و رفتند.
راستی، گاهی از خود پرسیده‌اید که چرا انسان‌های نیک و وارستة این سرزمین در زندگی شان گُم‌نام می‌مانند؟ چرا کسی آن‌ها را نمی‌شناسد؟ چرا در زندگی ستایش نمی‌شوند؟ آیا هیچ زندة خوبی نداریم؟
یک‌پاسخی که برای این‌پرسش‌ها تا هنوز در همه‌جا ورد زبان‌ها است، ناسازگاری و مخالفتِ استبداد با افراد لایق و خوب می‌باشد. در این‌پاسخ، چنین فرض می‌شود که گُم‌نامی افراد نیک و وارسته در این‌جغرافیا، ناشی از توطئة حکومت‌های استبدادی علیه خوبی، نیکی، وارستگی و لیاقت می‌باشد. کسانی که این پاسخ را ارائه می‌کنند، برای استشهاد به داستان برخورد محمدهاشم خان با عبدالهادی داوی اشاره می‌کنند. می‌گویند می‌گویند باری یکی از نماینده‌های قندهار نزد سردار محمدهاشم خان می‌رود و می‌گوید که عبدالهادی داوی یکی از دانش‌مندان مطرح کشور است، و او نباید در زندان باشد. هاشم خان در پاسخش می‌گوید: «داوی به خاطر آن‌که دانش‌مند است باید در زندان باشد».
پیشینة این پاسخ را حتا می‌توان تا یونان باستان جستجو کرد. یکی از متونی که از روزگار یونان باستان باقی مانده است، مکالمة هرون با سیمونید می‌باشد. او در این کتاب، مکالمة سیمونید با هیرون را توصیف می‌کند. می‌گوید روزی سیمونید، حکیم و شاعر، به ملاقات هیرون مستبد می‌رود تا با او در مورد تفاوت‌های زندگی یک مستبد با افراد عادی صحبت کند. این دو صحبت‌های بسیار جالبی می‌کنند، اما آن‌چه که در این‌جا برای مان مهم است، آن بخشی از سخنان هیرون می‌باشد که نگاه یک مستبد به لیاقت، دانش و دانش‌مند و افراد لایق را تعریف می‌کند.
هیرون مستبد، خطاب به سیمونید حکیم می‌گوید: «در واقع، شناخت مستبدان از افراد دلیر و لایق و درست‌کار، دست کمی از شناخت عوام از آنان ندارد. اما مستبدان به جای این که این افراد را تحسین کنند، از آنان در هراسند؛ زیرا افراد دلیر و شجاع ممکن است در راه کسب آزادی دست به جسارت‌هایی بزنند و افراد لایق نیز توطئه‌چینی و دست کاری کنند؛ در مورد افراد صدیق و درستکار، باید گفت که امکان دارد مردم آنان را به عنوان رئیس و رهبر خود به شمار آورند. اگر مستبدان به دلیل ترس از افراد دلیر و لایق، بتوانند آنان را از سر راه خود بردارند و نابودشان کنند، از به کار گماردن افراد عیاش، فاسد و نوکر صفت در مناصب حساس- اگر از جانیان سخن نگوییم- چه چیزی عایدشان می‎‌شود؟ مستبدان به جنایتکاران اعتماد دارند زیرا اینان نیز همچون مستبدان، می‌دانند که شهروندان – که بالآخره روزی از قید استبداد آزاد می‌شوند- به آنان بدگمان هستند و اعتماد به آنان ندارند. اعتماد یک مستبد به افراد عیاش، به خاطر بی‌بند و باری و فساد اخلاقی آنان است. به افراد نوکر صفت به این دلیل اعتماد دارند که اینان سودای آزادی را در سر نمی‌پرورانند و طالب آن نیستند. بنا بر این، مصیبت دیگری که پیشتر و در رابطه با مستبدان بیان کردم، در این نکته نهفته است که آنان افراد دلیر و لایق و در درستکار را طرفدار مردم تشخیص داده و لذا ناگزیرند از وجود افراد عیاش، فاسد، نوکر صفت و جنایتکار استفاده کنند».
در این‌که استبداد، با خوبی و نیکی و وارستگی سرِ سازگاری ندارد هیچ شکی نیست، اما فکر نمی‌کنم که این امر‌ به تنهایی خود بتواند علتِ گم‌نامی خوبان را تبیین کند. پدیده‌های اجتماعی، پدیده‌های تک‌علیتی نیستند، بل محصولِ ساخت و بافت‌های پیچیدة سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده و زاده‌ای علل و عوامل گوناگون می‌باشند.
در کنار استبداد می‌خواهم در این‌جا از یک‌عامل فرهنگی نیز یادآوری کنم که در گُم‌نامی خوبان نقشِ بسیار برجسته‌ای دارد، و آن، خصومتِ فرهنگِ‌ما با حوزة عمومی است. فرهنگِ‌ما، فرهنگِ دینی است. در نگرش‌های دینی‌ما به صراحت تذکر رفته است که حوزة عمومی، جای انجامِ «خوبی» نیست. «خوبی» چیزی است که باید از دید همگانی پنهان بماند. در آموزه‌های دینی مان آمده است که صدقه‌ات را دور از چشمِ دیگران بده. حتا در نگرشِ دینی‌ما تأکید گردیده است: کسی که کار خوبی می‌کند، باید آن را فراموش نموده و هیچ‌گاهی به زبان نیاورد. در این‌نگرش باور بر این است که هرگونه یادآوری شخص از «خوبی»‌هایش در محضرِ دیگران، شایبة ریا و ریاکاری را ایجاد نموده و ثواب و مزد عمل را می‌ستاند. ریا در آموزه‌های دینی‌ما یکی از کردارهای زشتی پنداشته می‌شود که «خوبی» را تباه می‌کند. درست از همین‌جا است که معمولاً عارفان و صوفیانِ بزرگِ جهان اسلام، مردان پشمینه‌پوشی بودند که همواره، دور از حیطة عمومی می‌زیستند و «انزوا» و «تنهایی» را می‌پسندیدند. از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده است که فرمود: آتش جهنم و اهل آن از ریاکاران می نالند. و هم‌چنان در قرآن عظیم‌الشان آمده است: «فویلٌ للمصلّین، الّذینهم عن صلوتهم ساهون، الّذینهم یراؤن»،یعنی وای بر نمازگزاران، آنانی که در نمازشان مسامحه می‌کنند، آنانی که ریاکارند. بنابراین، من به صراحت گفته می‌توانم که حوزة عمومی در این‌نگرش، ویران‌گرِ «خوبی» پنداشته می‌شود.
سال‌ها پیش، نیکولا ماکیاولی در قطعة مشهوری کوشش کرده بود تا به انسان‌ها «چگونه خوب نباشند» را تعلیم دهد. ماکیاولی یکی از متفکرانی است که با اتهام‌های بزرگی در میان دین‌داران مواجه می‌باشد. بنابراین، هرگونه نقل قولی از او شاید با سوءتفاهمی مواجه شود. اما من می‌خواهم بگویم که مخالفت او با «خوبی» نه از سرِ بی‌دینی یا به انگیزة ترویج بدکاری، بل ناشی از ارزش‌گذاری او به حوزة عمومی بود. او درک کرده بود، همان‌گونه‌ای که حوزة عمومی «خوبی» را تباه می‌کند، «خوبی» نیز ویران‌گرِ حوزة عمومی است. خوبی، از نظرِ ماوکیاولی، انسان‌ها را به گریز از حوزة عمومی و پنهان‌شدن از دید همگانی تشویق می‌کند. این در حالی است که حوزة عمومی، فضایی است که در آن همه‌چیز و همه‌کس در معرضِ دیدار و شنیدارِ دیگران قرار می‌گیرند. ملاک ماکیاولی برای عمل، به قولِ هانا آرنت، همانند عصر باستان در یونان و روم، عظمت و مجد بود. او همان‌گونه‌ای که بدی را ناسازگار با عظمت و مجد می‌دانست، پنهان‌شدن از انظار دیگران را نیز مخالف درخشش و بزرگی تلقی می‌کرد.
القصه این‌که شاید تا هنوز برای‌تان روشن شده باشد که چرا «آدم‌های خوب» در این‌سرزمین گم‌نام باقی می‌مانند. دلیل اولش این است که آدم‌های خوب معمولاً تلاش می‌کنند که از دید همگانی پنهان مانده و در انزوا و تنهایی زندگی کنند و عملِ‌شان آمیخته با ریا نگردد. کسانی هم که از وضعیتِ «انزوا» و «تفرد» برآمده و وارد حوزة عمومی می‌گردند، مهر ریاکار و عوام فریب را خورده و از سوی جامعه تحقیر می‌شوند. این‌نگرش در کنار آن‌که باعث شده است تا خوبان به زندگی گم‌نامی تن دهند، هم‌چنان باعث گردیده است که یک‌قرائت هنجاری‌ای به سود بدی و بدکاری در افغانستان شکل بگیرد. وقتی خوبی و خوبان از دید همگانی پنهان باشد، طبعاً مردم فکر خواهند کرد که همه‌بدکاره هستند. قرائت‌های هنجاری، تأثیری بسیاری در شکل‌دهی رفتار و کردار مردم می‌داشته باشد. آمارتیاسن می‌گوید: این‌که مردم چگونه رفتار می‌کنند بسته به آن است که رفتار دیگران را چگونه می‌بینند و تصور می‌کنند.بنابراین ،قرائت هنجارهای جاری رفتاری موضوعیتی بسیاردارد. احساس «عدالت نسبی» و نیزمقایسه‌های گروهی (به ویژه گروه‌هایی که شرایط مشابهی دارند) می‌تواند تاثیری مهم و ژرفی بر چگونگی رفتارها داشته باشد: در یک بررسی پارلمانی که ارتباط میان فساد و مافیا را در سال ۱۹۹۳ در ایتالیا مطالعه می‌کرد یکی از دلایلی که بیش از همه برای توجیه رفتارهای فساد آمیز بیان می‌شد این جمله بود که همه همین کار را می کنند.»
بنابراین، من پیشنهاد می‌کنم که حوزة عمومی را جدی بگیرید. جدی گرفتن حوزة عمومی توسط خوبان شاید شایبة ریا را تقویت کند و بر خوبان مهرِ ریاکاری و عوام‌فریبی زده شود، اما از هزاران فساد و بدکاری دیگر جلوگیری خواهد کرد.
عبدالشهیدثاقب- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین