۰

بلخی؛ مبارزی که تئوری‌پرداز خشونت شد!

پنجشنبه ۴ اسد ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۱۰
بلخی؛ مبارزی که تئوری‌پرداز خشونت شد!


سمینار بزرگداشت مرحوم سید اسماعیل بلخی به ابتکار سرور دانش در کابل برگزار شد؛ اما تمام اهداف و دستاوردهای این سمینار تحت تأثیر سمپاشی های شبه نقد عزیز رویش قرار گرفت.
 
در این سمینار، نظرگاه های مهم و صائب و ارزشمندی از سوی کسانی مانند سرور دانش، امین احمدی و برخی دیگر، بیان شد؛ اما همه چیز تحت الشعاع واکنش هایی قرار گرفت که به حرف های بحث برانگیز معلم عزیز رویش درباره اندیشه سیاسی مرحوم بلخی نشان داده شد.

ظاهرا این همان چیزی بود که عزیز رویش در نظر داشت؛ زیرا او فقط به دنبال ایجاد موج و خلق موقعیت های بحث برانگیز است که خودش در متن و مدار و محور آن موقعیت قرار بگیرد و مورد بحث و جدل واقع شود. این رویکرد دیرینه او برای طرح خود و ظهورش در انظار عمومی است. روشنفکری که هیچگاه آنگونه که می خواسته «جدی» گرفته نشده، از هر تریبونی استفاده می کند تا خود را در معرض دید قرار دهد؛ درست مثل ماجرای «آقای دوربینی» که در یکی از کشورهای همسایه از سوی یک روحانی سرشناس‌، به دلیل این خصیصه اش، تحقیر شد.
 
عزیز رویش عقده حقارت و به تعبیری کمبود محبت دارد. او می خواست شریعتی باشد اما نشد. می خواست ایدئولوگ یا مغز متفکر جنبش های چپ شود؛ اما نتوانست. آرزو داشت نظریه پرداز جنبش های دیوانگی دهه ۷۰ شود و در این راه از دیوانگان پابرهنه جهادی مانند شفیع و نصیر، مکتب و مسلکی همسنگ عرفا و بزرگان مجنون مشرب بسازد؛ اما ناکام ماند. اراده کرد، در متن «تحول و تداوم» اشرف غنی باشد و به برژینسکی حکومت اشرف غنی، تبدیل شود؛ اما شکست خورد. با جنبش تبسم همراه شد و پشت دروازه های ارگ، تریبون شعارهای تند ضد حکومتی شد تا قهرمان نوظهور آرمانگرایان خونگرم جامعه هزاره شود؛ اما زمین خورد. با جنبش روشنایی به راه افتاد تا شاید این بار جدی گرفته شود؛ اما بازهم به بن بست رسید. این بار تیغ تند انتقادش را متوجه دو بیت شعر مرحوم بلخی کرده تا به این ترتیب بتواند خود را در متن و محور ماجراها قرار دهد.
 
اما این هدف با چه هزینه ای محقق خواهد شد؟
 
این پرسشی کلیدی و بنیادی است که به نظر نمی رسد عزیز رویش به آن فکر کرده باشد؛ زیرا او به نسبت غلیان و غلبه مهارناپذیر و جنون آمیز احساسات و عصبیت های و عواطف اش، کمتر به عواقب و پیامدهای مواضعی می اندیشد که اتخاذ می کند.
 
او با یک پیشفرض ذهنی سخیف و سطحی و قومیت زده به سراغ اندیشه های مرحوم بلخی رفته و شاید اصلا نرفته است؛ زیرا شعری که آقای رویش آن را اساس و مبنای دیدگاهش بر ضد علامه بلخی قرار داده، به اندازه ای مشهور است که برای یافتن آن، نیازی به جستار و پژوهش در اشعار و آرا و افکار او نیست.
 
عزیز رویش با پیشوند نام بلخی مشکل دارد؛ اینکه پس از پنج دهه، اندیشه های یک «سید» چرا به اندازه ای نافذ شود که عالی ترین مقام اجرایی و سیاسی هزاره برای او یادبود و بزرگداشت بگیرد!
 
وگرنه برای کسی که شفیع دیوانه را «گلادیاتور»ی معرفی می کند که منجی و رهبرساز بود، نباید دعوت به خشونت تا این اندازه، حساسیت برانگیز باشد؛ زیرا شفیع و نصیر و سایر دیوانگان دهه ۷۰ ده ها بار خشن تر از بلخی بودند!
 
بلخی دعوت به مبارزه ای می کرد که هدف از آن، احقاق حق تاریخی هزاره ها و شیعیان و سایر طیف های قومی و مذهبی افغانستان بود. او با استبداد و اختناق و ستم رژیم های سلطنتی مبارزه می کرد تا فضایی ایجاد شود که حتی عزیز رویش امروز بتواند در کمال آزادی و بدون ترس از زندان و سیاهچال و سرکوب و مرگ، علیه خود او حرف بزند.
 
اگر مبارزه به خشونت بلخی، تئوری پردازی برای داعش بود؛ پس تکلیف شهید مزاری و شفیع دیوانه و نصیر و دیگرانی که از نظر عزیز رویش برای آزادی و عدالت، مبارزه کردند، چه می شود؟ آیا آنها هم در جبهه داعش جنگیده اند؟
 
آیا مبارزان شیعه و هزاره ای مانند شهید عبدالخالق، میر یزدانبخش بهسودی و... که پیش از بلخی با استبداد و ستم و ظلم و کشتار و حق کشی و تبعیض و کوچ اجباری و محرومیت های سیستماتیک هزاره ها و شیعیان از سوی دستگاه های سلطه و ستم مبارزه کرده بودند نیز از نظر عزیز رویش، نوعی دیگر از طالبان و داعش هستند که متوسل به خشونت شده اند؟
 
آیا در شرایط بسته و خفقان آور آن روزگار مبارزه ای غیر خشن نیز ممکن و مقدور بود؟ شیعیان آیین های سوگواری شان را مخفیانه برگزار می کردند، کسی حق پخش اذان شیعی از مناره های مساجد را نداشت. آنگاه علامه بلخی باید تظاهرات خیابانی و اعتراضات خیابانی راه اندازی می کرد؟!
 
و مگر امروز مبارزه ازبک ها به دلیل برخورداری از صریح ترین ابزار خشونت یعنی تفنگ، به کرسی ننشست؟ آنهم در حالی که پیشتر مبارزات مدنی هزاره ها مانند جنبش های تبسم و روشنایی دقیقا به دلیل نداشتن ابزار زور، شکست خوردند.
 
مگر طالبان و حزب اسلامی، با تفنگ و خشونت از دولت امتیازهای کلان سیاسی نمی گیرند؟
 
امروز رزاق وحیدی؛ وزیر نخبه هزاره را به دادگاه می کشانند، تنها به این دلیل که هزاره امروز نیز مانند زمان بلخی، بی پشتوانه ترین طیف این جامعه است؛ اما جنایتکاران طالبان و حزب اسلامی را که دست شان تا مرفق به خون مردم آلوده است و در دولت نیز جز تاراج و حیف و میل و فساد و قوم گرایی، کار دیگری ندارند، تکریم و تعظیم می کنند و ترفیع مقام می دهند.
 
جز اینها آقای رویش خوب می داند که طالبان و داعش، به خون بلخی و امثال بلخی تشنه اند. آنها بلخی را فقط یک «رافضی» مهدورالدم می دانند؛ ضمن آنکه هیچ طالب و داعشی اهل خواندن شعر نیست!
 
اما برای عزیز رویش هیچیک از این موارد مهم نیست. او حاضر است به یک تاریخ مبارزات عدالتخواهانه هزاره ها و شیعیان، پشت کند، آرمان های تاریخی رهبران و مبارزان شیعه و هزاره را زیر پا بگذارد و حتی در این مسیر، غیر مستقیم، مزاری و شفیع دیوانه و نصیر و... را هم عمدا نادیده بگیرد تا خودش دیده شود. ضمن آنکه او نمی خواهد یک «سید» حتی اگر یک عمر عمامه سفید بر سر گذاشته باشد و برای آرمان های تاریخی یک قوم مبارزه کرده باشد، تکریم و بزرگداشت شود.
 
فاطمه موسوی- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین