اشرف غنی؛ رییس حکومت می گوید که مردم افغانستان صاحب اصلی ارگ هستند و برای چند روز این مکان به وی داده شده و گفته که ارگ ریاست جمهوری نه مقر استبداد است، نه اینکه این خانه به کدام شخص تعلق دارد، این خانه تنها و تنها به مردم آزاده افغانستان تعلق دارد". غنی همچنین گفته اگر استبداد یک طرف تاریخ ماست، آزادیخواهی دوامدار در طول ۱۴۰ سال، طرف دیگر قضیه است.
وی گفت: به ارگ، خانه تمام اقوام برادر و برابر افغانستان خوش آمدید. ارگ، خانه مردم بوده و هر افغان با افغان دیگر برابر است!
غنی گفت: حکومت وحدت ملی بهخاطری ایجاد شده که نقطۀ وصل باشد، نه نقطۀ فصل. فصل تفرقه تمام شده است، فصلهای کتاب وحدت ملی، همگرایی و ارادۀ محکم ما برای تطبیق قانون اساسی آغاز شده است.
اشرف غنی گفت که امروز هیچکسی گفته نمیتواند که از نگاه قوه بشری هزارهجات را به گذشته رجعت دهد؛ زیرا آن روزها گذشته است.
اظهارات آقای غنی فقط مصرف سیاسی و تبلیغاتی دارد که برای روز بزرگداشت از سالگرد ترور عبدالعلی مزاری؛ رهبر کاریزماتیک هزاره ها بیان شده است و نه پیش از این تاریخ، ریشه ای در واقعیت های دیروز افغانستان دارد و نه در آینده به طرزالعمل اجرایی و تعهد باطنی رهبران سیاسی مسط بر ارگ قدرت بدل خواهد شد.
آقای غنی می داند که به چه مناسبتی، چگونه سخن بگوید تا بیشترین بازخورد را داشته باشد؛ جز این، تفاوتی عملی و بارز میان توابع و پیامدهای سیاست های او با یک شاه قوم گرا در قعر تاریخ چند ده سال اخیر افغانستان وجود ندارد.
در این زمینه بسیار ساده و ملموس می توان سخن گفت. هرگاه مردم بامیان، حاصل بیانات دلگرم کننده رییس جمهور غنی را در روشنایی خانه های شان احساس کردند، بدون آنکه مجبور شده باشند ده ها جوان رشید و نخبه و تحصیلکرده شان را برای نیل به این امتیاز اندک و ابتدایی، در مسلخ دهمزنگ، به قربانگاه بفرستند، آنگاه می توان به صداقت و تعهد راستین اشرف غنی، ایمان آورد.
هرگاه مسافران بی گناه هزاره از معابر مرگ «مخالفان سیاسی» آقای غنی و تله های خونین «حزب سیاسی طالبان» در جلریز و زابل و غور و زابل و قره باغ و... به سلامت و بی آسیب گذشتند، آنوقت می توانیم ادعا کنیم که ارگ متعلق به همه اقوام است و آقای غنی نیز رییس جمهوری برای همه مردم افغانستان می باشد.
هرگاه صدای اعتراض و دادخواهی مدنی و صلح آمیز هزاره ها با کانتینر و بمب گذاری انتحاری، در گلو خفه نشد، می توان به آقای غنی حق داد که ادعا کند ارگ، جایی برای استبداد و دیکتاتوری قومی نیست.
نمونه های زیادی در این زمینه وجود دارند؛ از بودجه توسعه ای ولایت های مرکزی تا نحوه برخورد با محصلان هزاره در دانشگاه های دولتی و تا میزان حضور و سهم نخبگان هزاره در ادارات و سمت های حساس و مهم.
البته این منصفانه نیست که تمام بار یک تاریخ ستم و بی عدالتی و تبعیض و محرومیت را تنها بر گردن غنی بار کنیم. غنی تنها یک حلقه از زنجیره طولانی استبداد و ستم است. این رشته سر دراز دارد و پیشینه ای به قدمت یک تاریخ فرمانروایی قومی.
هماغوشی ارگ و استبداد نه رویدادی است که در دوره غنی اتفاق افتاده باشد و نه غنی قادر است ریشه این رسم ریشه دار و کهن را برکند.
ارگ همواره پایگاه قدرت استبداد قومی بوده است و اینک، این میراث نحس، به اشرف غنی رسیده است.
در این شکی نیست که اکنون در حال یک تجربه به ظاهر هیجان انگیز و بی سابقه هستیم و آن اینکه هزاره می تواند «سخنگو» و «معاون دوم» باشد؛ اما فراموش نکنیم که هیچکس حق ندارد از این محدوده فراتر برود؛ درست مثل اینکه شاهان و سلاطین و فرمانروایان بی سواد پیشین، برای کتابت وقایع روزمره و انشاء رویدادهای مربوط به امور دولت و حکومت شان، مجبور بودند از نخبگان و قلم به دستان دیگر اقوام به عنوان کاتب و منشی و مورخ استفاده کنند.
بنابراین، سخنان امروز آقای غنی در باره نسبت ارگ و استبداد و قوم گرایی و وضعیت مناطق هزاره نشین و... به همان اندازه صادقانه بود که در مورد ماهیت، مأموریت و کارکرد حکومت وحدت ملی و اراده رهبران آن در تطبیق و اجرای قانون اساسی.
در این میان، تنها نگرانی عمده این است که وقاحت و بی شرمی، به اندازه ای معمول و همهگیر شود که در عصر سیطره کمیت و سلطه آمار و فراگیری رسانه های همگانی و سازمان های سنجش افکار هم بتوان به سادگی، چشم در چشم مردم و دوربین های رسانه ایستاد و دروغ گفت، بدون آنکه دلواپس تبعات آن بود!
محمدرضا امینی-
خبرگزاری جمهور