هزاره ها از بیش از صدسال پیش، همواره انکار شده و نادیده گرفته شده اند. ابزارهای این سیاست اما در دوره های مختلف، متفاوت بوده است. مثلا در عصر عبدالرحمان خان، شاهد کله منار و کوچ اجباری و تحمیل خفقان و اختناق سنگین و مرگبار علیه این قوم بودیم.
محمد محقق؛ معاون دوم ریاست اجرایی در واکنش به حمله تروریستی روز جمعه منسوب به داعش در غرب کابل، خطاب به تروریستهای این گروه گفت که افغانستان گورستان فراریان وحشی خواهد شد.
حمله زمانی رخ داد که محمد محقق در مراسم یادبود از رهبر پیشین حزب وحدت اسلامی، در حال سخنرانی بود. آقای محقق این حمله تروریستی را به شدت محکوم کرده و گفته است:"بار ديگر دست جنايتکار دشمنان اسلام از آستين گروهك فرارى و تروريستى داعش بيرون آمد، فاجعه آفريد و چندين خانواده را به سوگ عزيزان شان مبتلا كرد".
معاون دوم ریاست اجرایی این حمله تروریستی را عمل جنايتكارانه و شيطانى داعش خواند و تاکید کرد: به آن فراريان وحشى اعلام مي كنم كه افغانستان گورستان آنان خواهد شد و مردم ما در كنار دولت وحدت ملى براى پاسخگويى براى آنان در ميادين نبرد ايستادگى خواهد كرد.
موضع آقای محقق اما دارای بعد همزمان سیاسی و حماسی- احساسی است. سیاسی از این حیث که او برگزارکننده همان مراسمی بود که با حمله تروریستی منسوب به داعش، مختل شد و خبر حمله انتحاری به لحاظ بازتاب و انعکاس و اهمیت، بالاتر از خبر اصلی مراسم، قرار گرفت. بنابراین، آقای محقق که مدعی رهبری قومی طیفی از هزاره ها و شیعیان افغانستان است باید در قبال این رویداد، واکنش نشان می داد.
از سوی دیگر، واکنش او، دارای بار سنگین احساس و حماسه بود. او از تبدیل افغانستان به گورستان داعش؛ این فراریان وحشی خبر داد. این در حالی است که در شرایط عادی، این سخن، نسبت قابل درکی با واقعیت های جاری پیدا نمی کند؛ زیرا اکنون این داعش است که مساجد، تکایا، زیارتگاه ها، مراکز فرهنگی و رسانه ای و اجتماعات مردمی هزاره ها و شیعیان را به خاک و خون می کشد و از ما قربانی می گیرد.
حمله روز جمعه اما یک بعد دیگر هم داشت. اگرچه طبق انتظار، مسؤولیت آن را داعش بر عهده گرفت؛ اما واقعیت امر این است که این رویداد خونین، استمرار یک تاریخ خون ریزی و خشونت و خیانت و جنگ و بی عدالتی و تبعیض و ستم و محرومیت و انکار و نادیده گرفته شدن علیه قومی بود که هرگز به عنوان بخشی از افغانستان و تشکیل دهنده یک قسمت عمده پازل هویت و جمعیت این سرزمین، به رسمیت شناخته نشده است.
هزاره ها از بیش از صدسال پیش، همواره انکار شده و نادیده گرفته شده اند. ابزارهای این سیاست اما در دوره های مختلف، متفاوت بوده است. مثلا در عصر عبدالرحمان خان، شاهد کله منار و کوچ اجباری و تحمیل خفقان و اختناق سنگین و مرگبار علیه این قوم بودیم.
این وضعیت به عنوان یک رویه پذیرفته شده، برای ده ها سال، سیاست ثابت شاهان و سلاطین پس از او بود. بعدها در دوره رژیم های کمونیستی، اگرچه سیاست های نظام، غالبا ايدئولوژيک بود و از خارج، مهندسی می شد؛ اما رویکردهای پررنگ قومی نیز همزمان در زیر پوست سیاست حزب دموکراتیک خلق، جریان داشت و هزاران هزاره و شیعه به جرایمی مانند «خمینیست» بودن زنده به گور شده یا زیر چکمه های مأموران خاد، جان باختند. پس از آن، با آغاز تنش های داخلی میان گروه های گوناگون مجاهدین، هزاره همچنان به دیده تحقیر نگریسته شدند و رهبران سایر طیف های قومی، حاضر نبودند این قوم را به عنوان بخشی از واقعیت های اجتماعی و فرهنگی افغانستان، به رسمیت بشناسند.
مصایب و فجایعی مانند افشار و همچنین جنایت هایی که در نیمه غربی کابل و سایر مناطق کشور، صورت گرفتند، همگی انگیزه قومی و تباری و گاه مذهبی داشتند و در ادامه ستم دیرپا و تاریخی علیه هزاره ها و شیعیان بودند. در این میان، مواضع و عملکردهای حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار بیش از سایر جریان های آن دوران، در این زمینه، آشکار و بی پرده و تهاجمی و تعصب آمیز بود.
ظهور گروه طالبان اما اوج این تاریخ سراسر تبعیض و ستم و بی عدالتی علیه هزاره ها و شیعیان در افغانستان بود. طالبان اگرچه با مدعای محوری مذهب و شریعت پا به عرصه سیاست و امنیت افغانستان نهاد؛ اما در حقیقت، یک حرکت قومی با رویکردهای شدید فاشیستی و برتری طلبانه بود.
به همین دلیل، هزاره بودن دقیقا هم اندازه شیعه بودن، در نگرش طالبانی، جرم تلقی می شد و مستوجب بدترین، زننده ترین و حقارت بارترین برخوردهای سرکوبگرانه و مرگبار بود. کشتارهای مهیب بامیان و مزار و... نمونه هایی از این رویکرد هستند.
به دنبال روی کارآمدن نظام جدید انتظار می رفت که سرانجام، هزاره ها و شیعیان نیز بتوانند جایگاه شایسته خود در سازوکار سیاست و قدرت و جامعه افغانستان را بازیابند و به یک تاریخ بی عدالتی و ستم علیه آنها پایان داده شود؛ اما با وجود نمایش بی مانندترین و متعهدانه ترین حرکت های مدنی و مسالمت آمیز از سوی جامعه شیعه و هزاره، از امنیت تا انتخابات، سهم آنها از سیاست، فراتر از «معاونت دوم» و چند وزارت غیر کاربردی و بی صلاحیت نبود و در حوزه رفاه و تأمین اجتماعی و توسعه نیز حتی به اندازه یک ولایت جنگ زده جنوب هم مورد توجه قرار نگرفتند.
اینک، سناریوی داعش، در حال ظهور است تا سریال فاجعه و مصیبت این قوم، قطع نشود و این طیف مدنی و جامعه پذیر و سر به راه و صلح جو، همچنان تافته جدا بافته باقی بمانند.
ریشه همه مصائب و ودر ورنج ،مشکلات کشورما ازسوئی ، قوم وقبیله ای تمامیت
خواه ، تحمیل گردیده ومیگردد، این قوم (اوغان) درهیج صراطی مستقیمی نبوده وبه هیج ارزشی انسانی وبین المللی
پایبند نیست ،اگر انتخابات صورت بگیرد ،تقلب میکند ویا
اقوام خودهارا که پاکستانی هستند برائی رآی دادن به
به کشور می آورد ! ویا
بابی وجدانی خاصی حکومت را تقسیم میکند !واگر انتخابات
نشود ،دیگتاتوری وظلم وتبعیض انجام میدهد !اینها
قانون اساسی را که با میل خود نوشته و امضاء کرده ،هم قبول
ندارد ! درکجائی قانون اساسی آمده که قدرت تقسیم
شود ، ! به همین دلائل استکه اکثریت مردم خواهان
انقلاب ریشه ای هستند ،تااین قوم سر جایش نشانده
نشود مردم ما روز خوشی نخواهند دید !!!
خواه ، تحمیل گردیده ومیگردد، این قوم (اوغان) درهیج صراطی مستقیمی نبوده وبه هیج ارزشی انسانی وبین المللی
پایبند نیست ،اگر انتخابات صورت بگیرد ،تقلب میکند ویا
اقوام خودهارا که پاکستانی هستند برائی رآی دادن به
به کشور می آورد ! ویا
بابی وجدانی خاصی حکومت را تقسیم میکند !واگر انتخابات
نشود ،دیگتاتوری وظلم وتبعیض انجام میدهد !اینها
قانون اساسی را که با میل خود نوشته و امضاء کرده ،هم قبول
ندارد ! درکجائی قانون اساسی آمده که قدرت تقسیم
شود ، ! به همین دلائل استکه اکثریت مردم خواهان
انقلاب ریشه ای هستند ،تااین قوم سر جایش نشانده
نشود مردم ما روز خوشی نخواهند دید !!!