امریکا چگونه روسیه و دیگر قدرتها را در محور خود می چرخاند؟

18 دلو 1395 ساعت 20:58

عمده ترین مقصد امریکا از تداوم ناتو این است که از قدرت طلبی تک محوری کشورهای اروپایی خارج از چارچوب ناتو بکاهد. به همین خاطر تلاش دارد تا عمر این پیمان را-هرچند از آن مستقیماً علیه کشورها استفاده نکند- تداوم بخشد



(بخش اول)
برخی بدین باورند که در حال حاضر ایالات متحده امریکا در تحولات بزرگِ منطقه ای و جهانی خارج از چارچوب سازمان ملل و سایرقدرت های بزرگ از تسلط سیاسی-نظامی برخوردار نیست. از این رو با چنین برداشتی می گویند: در حال حاضر روسیه پس از امریکا به عنوان قدرت بزرگ جهانی مستقیماً با آن کشور در سطح بین المللی در تقابل قرار دارد. این درحالیست که امریکا پس از آغاز جنگ سرد به ویژه بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی تاکنون بسیاری از کشورهای قدرتمندِ آسیایی، افریقایی و اروپایی را به نحوی در محور سیاست های منطقه ای و بین المللی خود می چرخاند.
پس منظرِ تاریخی نشان میدهد که قدرتهای بزرگ پس از تسلط بر جهان و یا بخشی از آن همواره قدرتهای مغلوب را تحت نفوذ قرارداده و آنها را گاهی وابسته ی مطلق و گاهی هم در محور سیاستهای خود نگه داشته اند. چنانکه اسکندر مقدونی، امپراتوری روم، کشورهای استعماری اروپا و پس از جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا نیز چنین روشی را در پیش‏گرفته بودند که تاکنون هم از جانب امریکا به عنوان قدرتِ برتر جهان به پیش برده می شود.

تفاوتی که از گذشته نسبت به عصر حاضر در اسالیب سلطه جویی قدرت های بزرگ در برابر دولت های وابسته و محور از خود بجا می گذارند در اینست که در گذشته قدرت های بزرگ قلمروِکشورهای مغلوب را جزوی از قلمرو خود می ساختند و حاکم آن را گاهی از طائفه ی همان منطقه و گاهی هم از لشکریان خود می گماشتند. بعد زمانی که عصر استعمار فرا رسید قدرتهای استعماری پس از تسلط بر قلمروهای مستعمره، حاکم آن را از میان مردم به عنوان دست نشاندگان خود بر می گزیدندکه آن ها در هیچ یک از مسایل داخلی و خارجی صاحب صلاحیت نبودند.
این رسم پس از جنگ جهانی دوم تغییر نمود، چنانکه ایالات متحده امریکا هر کشوری را که می خواهد وابسته به خود سازد و یا این که آن را در محور سیاست های خود قرار دهد ظاهراً کشورهای مذکور را از آزادی و استقلال برخوردار می سازد، به نحوی که در بسیاری از آن ها انتخابات صورت می گیرد و در برخی دیگر هم مبتنی بر سنتِ حاکم، پادشاه بر اساس نظامهای شاهی مطلقه بگونه ای میراثی برگزیده می شود. چنانچه وضعیت نظام شاهی آل سعود و سایر کشورهای عربی و شمال افریقا از همین قرار است.
با در نظر داشت این، هر یکی از این کشورها میتوانند در محور قدرتِ بزرگ به اسالیب مختلف و متفاوت به حاکمیت خود مشروعیت بخشند، ولی آنچه که بر منافع سیاسی و مادی ابرقدرت به عنوان دولتِ صاحب سلطه و نفوذ در جهان مربوط میشود، باید پابرجا باشد.

دانستن این مسئله که امریکا در قبال کشورها از چه پیمانه تسلط و نفوذ برخوردار است کار دشواری نیست، ولی آنچه که در عصر حاضر این مسئله را دشوار ساخته عدم درکِ درست از تداوم مداخلۀ کشورهای است که به اثر مداخله قدرتهای بزرگ، جنگ در آنها جاریست. چنانچه در بحران جاری سوریه ظاهراً چنین به نظر میرسد که گویا روسیه از تداوم دولت حاکم به رهبری بشار اسد دفاع می نماید، و در مقابل امریکا با پشتیبانی بخشی از مخالفین که علیه حکومت چندین سالهای خاندان اسد مبارزه میکنند، مستقیماً در برابر هم قرار دارند؛ این درحالیست با بررسی از واقعیت تسلط و نفوذ امریکا به عنوان قدرت صاحب نفوذ میتوان درک نمود که چگونه روسیه را به هدف دور نگهداشتن کشورهای اروپایی از مداخله در بحران سوریه و شریک ساختن در آن در مطابقت با منافع اش می چرخاند.
ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم برای نخستین بار نفوذ در کشورها را با طرح پلان مارشال درآلمان که تازه از خاکسترهای جنگ بیرون آمده بود، راه اندازی کرد. پس از آن تلاش نمود علاوه بر آلمان، تمام قدرت های اروپایی رادر محور منافع خود نگهدارد. چنانکه پس از جنگ جهانی دوم در واکنش به قدرت طلبی های اتحاد جماهیر شوروی بر مناطق شرقی و مرکزی اروپا، پنج کشور اروپایی (انگلستان، فرانسه، بلژیک، هلند و لوگزامبورگ) در بروکسل پایتخت بلژیک اتحادیۀ دفاعی را شکل دادند.
امریکا با پیوستن به این پیمان، ساحه دفاعی آن را گسترده ساخت و طی پیمانی در واشنگتن از اتحادیۀ دفاعی اروپایی آن را به پیمان "ناتو" که ظاهراً در برابر پیمان "وارسا" ایجاد شده بود، به عنوان موانع بزرگ علیه آن بوجود آورد. بعدها از ماهیت آن معلوم شد که ناتو تنها به هدف شکست وارسا ایجاد نشده است، بل به هدف جلوگیری از سطله جویی های قدرت های اروپایی، ایالات متحده امریکا پیمان ناتو را حفظ کرده است. چنانچه پس از سقوط اتحاد شوروی و درهم شکستنِ پیمان وارسا تاکنون پیمان ناتو پابرجاست.

باوجود این که تلاش های قدرت های اروپایی مبنی بر خروج شان از ناتو بارها مطرح شده، ولی همواره در این تلاش های شان ناکام مانده اند.چنان که برای نخستین بار در سال ۱۹۶۶م جنرال "شارل دوگل" رئیس جمهور فرانسه، کشورش را به دلیل سلطه جویی امریکا از ناتو خارج ساخت، که با خشم گسترده ای امریکا مواجه شد. هرچند فرانسه در سال ۲۰۰۹م و در زمان ریاست جمهوری نیکولا سارکوزی دوباره شامل ناتو گردید، ولی باوجود این کشورهای آلمان، بلژیک و لوگزامبورگ بارها تلاش نمودند تا نیروهای ویژه اروپایی را بجای ناتو بوجود آورند، ولی تاکنون تمام این تلاش ها از جانب امریکا به ناکامی انجامیده است.
در یک مورد"رومانو پرودی" رئیس اسبق دوره ای اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۳م در برابر استفاده جویی امریکا از ناتو چنین گفته بود: «پیمانی که گوش به فرمان امریکاست، ما نمیتوانیم مسئولیت پولی آن را بر دوش اروپا بگذاریم و بکس امنیت را به دست امریکا.»

ایالات متحده امریکا با گسترش دامنۀ ناتو به دنبال چیست؟ عمده ترین مقصد امریکا از تداوم ناتو این است که از قدرت طلبی تک محوری کشورهای اروپایی خارج از چارچوب ناتو بکاهد. به همین خاطر تلاش دارد تا عمر این پیمان را-هرچند از آن مستقیماً علیه کشورها استفاده نکند- تداوم بخشد. چنانچه تاکنون هیچگاه امریکا بگونه ای گسترده از ناتو برای حمله بر کشورها استفاده نکرده است. اگر قرار باشد حمله نظامی امریکا بر افغانستان و بعد عراق را در نظر بیاوریم، امریکا در گام نخست از ناتو به هدف حمله نظامی استفاده نکرد، بلکه خود به تنهایی و در یک مورد با انگلیس ها بر این کشورها حمله نمود.

پس از شکست اتحاد شوروی و نیز مهارِ قدرت های اروپایی در محور ناتو، امریکا در حال حاضر تلاش دارد تا چین دومین اقتصاد جهان را به نحوی در محور خود نگهدارد. هرچند واقعیت چندین صد سالۀ چین نشان میدهد که چین به تنهایی-البته به دلایل مختلف-توان رهبری جهان را ندارد، ولی گسترش اقتصادی آن از آسیا تا افریقا و از آن جا تا اروپا و امریکایی لاتین و نیز افزایش سرمایه گذاری در بخش نظامی از عمده ترین مسایل اند که ایالات متحده امریکا را در سطح منطقه و جهان نگران ساخته است. چنان چه در سال ۲۰۱۳م بودجه نظامی چین از ۱۱۰ ملیارد دالر به ۲۱۶ ملیارد دالر افزایش داشته است.به همین خاطر بارک اوباما در اواخر حکومت اش طی اظهاراتی گفت: «آیندۀ امریکا امروز در آسیا رقم می خورد.»

با توجه به این، ایالات متحده امریکا برای مهار چین همواره از دو گزینه استفاده مینماید:
ابتدا از اختلافات همسایگانش در شرق و جنوب دریای چین بهره می برد. طوری که در جزایر شرقی با جاپان و تایوان از چندین دهه بدین سو در تنش بسر میبرد. همچنین در دریایی جنوبی با کشورهای فلپین، ویتنام و مالیزیا در حال منازعه و تنش قرار دارد. چنان چه امریکا همواره تلاش نموده تا با استفاده از پیمانهای نظامی، اقتصادی و نیز ارسال اسلحه به کشورهای رقیب چین، آن کشور را باهمسایگان قدرتمند اش مصروف نگهدارد تا در سایر عرصه های جهانی از رقابت با امریکا دور نگهداشته شود.

دوم ایالات متحده امریکا از لحاظ معاملات اقتصادی و تجارتی می کوشد تااز پیشرفت چین آگاهی حاصل کند، همانگونه که با روسیه از چنین یک برنامهای بهره جسته است. چنان که با روسیه در برنامه فضایی اشتراک نمود تا اینکه پایگاه فضایی "میر" مربوط به آن کشور را به سقوط مواجه نمود. هرچند ایالات متحده امریکا همواره از گزینه های فوق استفاده می نماید، اما درین اواخر دیده می شود نظارت کشتی های بحری امریکا در آب های جنوبی چین افزایش یافته است. امریکا باوجود تحرکات همسایگان چین مبنی بر ساخت جزیرۀ مصنوعی در دریایی شرقی آن کشور، با آنهم نتوانست جلوی ساخت آن را بگیرد.
این ها از عمده ترین نگرانی های اند که در حال حاضر این قدرت دوم اقتصادی جهان برای ایالات متحده امریکا دردِ سر ایجاد کرده است، ولی امریکا همواره در تلاش است تا بر این غول اقتصادی بسان سایر قدرت های دیگر چیره شود.
ادامه دارد...

سیف الدین سدید احمدی/ نویسنده-استاد دانشگاه
ارسالی به خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 91010

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/91010/

جمهور
  https://www.jomhornews.com