داکتر جانالفرد گری که شهروند انگلستان بود، از سال ۱۸۸۹ الی ۱۸۹۳م بهعنوان پزشک در دربار امیر عبدالرحمان خان، خدمت کرده است. او پس از اتمام وظیفه خویش در افغانستان، دوباره راهی بریتانیا شده و چشمدیدها و تجریبات خویش را بهعنوان یک کتاب تحت نام «در دربار امیر»، در لندن منتشر کرده است. کتاب متذکره توسط اکبر بریالی در سال ۲۰۲۰م از زبان انگلیسی به فارسی برگردان شده و محمدکاظم کاظمی آنرا ویرایش و صفحهآرایی نموده است. جانالفرد گری، کتاب خویش را «روایت» خوانده است و شامل نامههای ارسالی او از افغانستان برای کسی بوده که در هنگام چاپ این اثر، همسرش میباشد. این پزشک بریتانیایی روایتهای زیادی از مسایل سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی و جغرافیایی ۱۳۹ سال قبل از امروز افغانستان را بیان مینماید. اما من در این یادداشت تنها به روایت داکتر گری از شرح احوال و اوضاع زنان افغانستان آن دوران، میپردازم که وی شاهد بیدادگریها، نابرابریها، استفادهجوییها و بیحرمتیهای فروان بر بالای زنان این سرزمین بوده است.
نخستین باری که داکتر گری از هندوستان با هدف رسیدن به افغانستان وارد خیبر شد، با قبایل پتان/ پشتون آشنا گردید. او چشمدیدهای خویش را از این جامعه قبیلهای تحریر نموده و زنان آنها را چنین بیان میکند:
«زنان پتان بر خلاف زنان مسلمان شهری، کاملاً در حجاب نیستند. سرهای خویش را با یک شال پنبهای سفید و یا آبی میپوشانند و اگر بیگانه ای بیاید، شال را بر نیمه پائین به صورتشان میکشند. پیراهن دراز و با رنگ آبی تیره به تن دارند که تا فاصله میان زانو و بندپای میرسد. روی سینه و حاشیه پیراهن با نقشهای سرخ تزئین میشود. اغلب پا برهنهاند و پاچههای تنبان گشاده در بندپا محکم بسته است. موهای سیاهشان در دو رشته دراز و بافته، آویزان میباشد و در نهایت رشتهها با گرهی از تارهای رنگارنگ ابریشمی محکم میشود».
طبق این روایت، چنین طرز لباس و رفتار زنان پتان در برابر مردان بیگانه، در میان قبایل کوچی کنونی نیز به وافر دیده میشود و در میان دیگر قبایل پتان نیز، مروج است. در زمان حکومت عبدالرحمان خان و حکومتهای قبایلی ماقبل او در جغرافیای سیاسی که امروز بنام افغانستان یاد میشود؛ سرداران خانوادههای سلطنتی، رؤسای قبایل، خوانین، فئودالها، امیران و ملاهای پرنفوذ از خانههای بزرگ، باغهای قشنگ و حرمسراهای پر از زن برخوردار بودند. قبل از به قدرت رسیدن عبدالرحمان خان، گروههای یادشده از مردم عوام، عشر و زکات جمعآوری میکردند و در موارد زیادی به اخاذی و دزدی اموال و جایدادهای ضعیفان میپرداختند. هنگامی که عبدالرحمان خان قدرت را بدست گرفت، دزدان و زورگویان را به کلی نابود کرد. ولی موارد دیگر یاد شده، بجای خود باقی ماند. البته آنهم برای کسانیکه وفادار به امیر بودند. افراد و گروههای یاد شده، زنان بیشماری را تحت نامهای زنان در عقدنکاح و کنیز در اختیار داشتند. زمانیکه داکتر گری از خیبر به جلالآباد میرسد، نایبالحکومه آنجا از وی در باغ متعلق به قصر خویش پذیرایی میکند.
او چشمدیدهای خویش را از این قصر و باغ بیان مینماید و در بخشی از آن چنین میگوید: «قصر، ساختمان بزرگ و سفید رنگ بود که میان باغ و باغچههای پر از درختان میوه و بتههای گل شرقی و اروپایی اعمار شده بود. تزئینات درونی نیمهاروپایی بود و کار ساختمان هنوز به پایان نرسیده بود. صالون بزرگ و مرکزی قصر با سقف گنبدی و اتاقهای کوچک در دور و برش وجود داشت. در درون قصر، جای جدایی برای زنان حرمسرا ساخته شده بود. در نزدیکی حرمسرا، آشپزخانهها و اتاقهای حمام افغانی نیز و جود داشتند. عمارت تابستانی با باغ جداگانهاش منحیث مهمانخانه در نظر گرفته شده بود».
قصرهای آن زمان، با حمامهای انفرادی و عمومی برای زنان و کنیزان حرمسرا ساخته میشد. پس از اینکه داکتر گری به کابل میرسد، نخستین موضوعی را که پیرامون زنان بیان میدارد، زندان زنانه است. این دقیقاً زمانی است که مردم هزاره تن به سرسپردهگی به عبدالرحمان خان نداده و دست به قیام زده بودند. این پزشک بریتانیایی از زندان زنانه کابل که در قلعه بالاحصار قرار داشت، چنین روایت میکند: «از خیابانهای وسیع که دو طرف سپیدار و چناران صف کشیده بودند به سوی تپه بالاحصار راندیم. در دوران امیر شیرعلی خان بربالای تپه، قصرسلطنتی و حصار آن قرار داشت و زمانیکه یعقوب خان امیر شد، آنجا محل زندگی کیوناری بود. اکنون تقریباً به کلی ویرانه است. فقط دروازهای دخولی سرجایش قرار دارد و بخشهایی از قصر کهنه که منحیث زندان زنانه و برای حبس زندانیان سیاسی، هزارهها و دیگران استفاده میشود».
دو روایتی که یکی حرمسرا و دیگری زندان زنانه است، از هم هیچ فرقی نداشتند. تنها تفاوتشان در این بود که در حرمسرا ممکن غذاهای متنوع برای کنیزان و زنان پیدا میشد، ولی در زندان چنین نبود. تجاوزجنسی، کار شاقه، توهین، تحقیر و ظلم در هردو مکان، به شکل جدی وجود داشت. داکتر گری، پس از جابجا شدن در کابل بهعنوان پزشک در یک بیمارستانی که در ساحات مروبوط به شیرپور ساخته شده بود، به کار گماشته شد.
در شهر کابل آوازه شده بود که یک پزشک انگریزی برای تداوی مردم به بیمارستان شیرپور آمده است. داکتر گری در اولین روزی که جهت تداویی بیماران به بیمارستان میرود، با هشتاد تن از مریضان مواجه میگردد. بیماران بینظم بودند و هرکسی که سلاح و شمشیر در کمر داشت، زور بود و نسبت به دیگران، زودتر وارد اتاق پزشک میگردید. داکتر بریتانیایی با کمک نظامیان حکومتی توانسته بود که جلو بینظمی و زورگویی بیماران را در روزهای بعدی بگیرد.
او در بخشی از روایت روز نخست کاری خویش، چنین مینویسد: «به کمک ترجمان از مشکل یک مرد سردرآوردم که دوای قوت مردانه میخواست؛ چون تمام رنج او ناشی از ناتوانی در ارضای زنان متعددش بود. به ترجمان گفتم که برایش بگو، چنین مرضی در کشور ما وجود ندارد و من برای علاجش کدام دارویی ندارم. در آن روز اول، ده یا دوازده نفر برای این مشکل مراجعه کرده بودند».
این روایت نیز رنج زنان افغانستان آن روزگار را نشان میدهد که چندین زن از سوی یک مرد شهوانی بهنامهای مختلف بهعنوان بردهجنسی مورد سوءاستفاده قرار میگرفتند. همچنین داکتر گری از عدم حضور پرستارهای زن در بیمارستان انتقاد میکند و مریضان زن را نیز خیلی اندک میخواند. این ممکن است که با در نظرداشت مسایل فرهنگی و اجتماعی در قبال زنان، بیمارانشان را به بیمارستان در نزد پزشک انگریزی و یا مردان نامحرم منتقل نمیکردند.
داکتر گری از زیبایی گل بینی، لباس و کفشهای زنانه که زنان این سرزمین استفاده میکردن نیز یادآور میشود. او پس از تداویی تعدادی از بیماران در کابل، به هدایت امیرعبدالرحمن خان که در شمال کشور حضور داشت، راهی شهر مزار میشود. نخستین سفرش از کابل خیلی کوتاه بود. شب را با بعضی از فرماندهان و بزرگان دولتی در «چهارده کابل» سپری کرده بود.
او در آنجا از شب آوازخوانی و رقص دختران هندی چنین حکایت میکند: «در محفل، دختران رقاص هندی آمدند. دختران رقاص بیحجاب به صدای موسیقی پیچوتاب میخوردند. آنها به اینسو و آنسو میجهیدند، خود را به زمین میانداختند و به اندامهای خویش حالاتی میدادند که برای من غیرقابل فهم بود».
این بیانگر نوع دیگر استفادهسوء از زنان برای محافل خوشی درباریان حکومت عبدالرحمان خان میباشد. کسیکه خودش را امیر مسلمانان افغانستان میخواند، ولی خیلی از عملکرد او این چنین بوده است. به قول مارتین یوانز، نویسنده کتاب افغانستان مردم و سیاست، مردان قبایل افغانستان برای بدست آوردن قدرت، ثروت و زنان بیشتر با استفاده از نام دین اسلام در برابر یکدیگر میجنگند. به این معنا که بخشی از بحران جنگهای خانمانسوز تاریخ معاصر افغانستان، برای بدست آوردن زنان بیشتر بوده است. این یک امر واقعی است که مردم افغانستان از گذشتههای دور تاکنون شاهد چنین مسایلی بودهاند. بخشی از شعارها و عملکردهای اسلامیسازی دولتها در افغانستان، تنها وسیله رسیدن به هداف یادشده میباشد.
زمانیکه داکتر گری به شمال افغانستان در نزد امیر عبدالرحمان خان میرسد. او برایش وظیفه جدید میدهد. در نخستین ملاقات داکتر گری با امیر، شاهد حضور یک فرد زمینشناس بریتانیایی بنام کپتان سی. ال. گریسباخ میباشد. پزشک بریتانیایی شب را در نزد گریسباخ مهمان میشود. این زمینشناس برای مهمان تازه وارد خویش از اوضاع جنگهای قبلی و جاری این سرزمین حکایت کرده بود که آنرا چنین بیان میدارد: «گریسباخ از جزاهای وحشتناک وضع شده بر پیروان سرکش سردار اسحاق و خانوادههای نگونبختشان چیزهای شنیده بود. گفته میشد مردان را در سرمای سوزان ترکستان، عریان به پایه میبندند و بربالای آنان آب میریزند و میگذارند که از سردی منجمد شوند. دختران را برزمین میبندند و شکنجه میکنند. زنان و کودکان را منحیث برده در بازار میفروشند».
این بخش دیگری از روایت شکنجه زنان این سرزمین است. زنانیکه به سبب زن، دختر ویا خویشاوند بودن با یکی از مخالفین سیاسی حکومت، چنین شکنجه میشدند. تاریخ معاصر افغانستان، همچنان شاهد لتوکوب، شکنجه، توهین و تجاوز بربالای دختران و زنان خانوادههای سیاسی مخالف حکومتهای استبدادی از سوی دولتیها بوده است. به هر اندازهی که حکومتها ادعای اسلامیتر کردهاند، موارد یادشده در آن، بیشتر به نظر رسیده است.
داکتر گری در شمال افغانستان، زنان ترکمن را چنین تعریف مینماید: «زنان ترکمن حجابپوش نیستند؛ در چادرسراها و کشتزارها کار میکنند. آنها قالینهای قشنگی میبافند که در افغانستان و هندوستان خریداران زیادی دارد». وقتیکه این پزشک دربار امیر در بیمارستانی در شهر مزار مصروف تداوی ماموران بلندرتبه و پائینرتبه دولتی بود، داستانی از بردهها و کنیزان اقوام غیر هزاره را نیز روایت میکند: «در میان اسیران؛ کودکان و زنانی متعلق به دیگر اقوام سرکش نیز وجود دارد».
امیر عبدالرحمان خان در ازای جنگ در برابر اقوام سرکش و بخصوص هزارهها، زنان هزاره را برای خدمتکاران وفادار و افسران خویش بهعنوان جایزده میداد. او در زمینه چنین روایت میکند: «در این اواخر، دیدن گروهی از زنان هزاره در کابل منظرهای بسیار معمولی بود؛ با صورتهای بیحجاب، لباسهای آبیرنگ، کثیف، کهنه و پارهپاره که دستهای کوچک از سربازان با تفنگهای برچهپک شده، آنها را همراهی میکردند. با ادامه جنگ، شمار اینها آنقدر افزایش یافته بود که جلالتمآب (عبدالرحمان خان) اغلب آنها را به خدمتکاران وفادار یا افسران خود مینمایاند و یکی یا بیشتر از آنان را جایزه میداد تا به حرمسراهایشان بیفزایند».
در هنگام جنگها و قیامها برعلیه عبدالرحمان خان، زنان و دختران بیشماری از سوی نیروهای حکومتی بهعنوان غنیمت جنگی گرفته میشدند. زیباترین دختران، حق خود امیر بود. سپس شهزادهها، سردارها، فرماندهان ارشد و تا به ملاهای دربار توزیع میگردید. چهرههای که زیبا نبودند، در بازار به فروش میرسیدند و پول آنها به خزانهی دولت ریخته میشد.
داکتر گری در مورد یکی از زیباترین زنان امیر عبدالرحمان خان اینگونه مینویسد: «یکی از زنان جلالتمآب، اهل کافرستان است. گفته میشود که یکی از زیباترین زنان مملکت باشد و به خاطر رنگ گلابی و سفیدی در رخسارش، "گلانار" نامیده میشود». گلانار یکی از هزاران دختری بود که توسط نیروهای عبدالرحمان خان از کافرستان/نورستان بهعنوان غنیمت بدست آمده بود. سلطانه یکی از دیگر زنان عبدالرحمان خان بود که تنها دوصد تن از زنان کنیز و خدمتکار حرمسرا او را محافظت میکردند.
پزشک دربار امیر در زمینه چنین یاد میکند: «گروه محافظان سلطانه اضافه بر قطعهای از سربازان امیر، شامل یک گارد آمازونی هم میشد. اینها در حدود دوصد نفر از کنیزان و زنان خدمتکار حرمسرا بودند که برزینهای مردانه بر بالای اسبها سوار بودند... هریک مسلح با خنجر و تفنگهای کارابین بود». حالا فرض کنید که اگر یک زن امیر، دوصد کنیز را در اختیار داشته باشد، پس کل زنان حرمسرای امیر افغانستان به چه تعداد بودهاند؟
این تنها روایت جان الفرد گری از بیان حال و اوضاع زنان افغانستان در قرن نوزدهم میلادی نیست، بلکه نوشتههای دیگری همچون از لیلیاس همیلتون، نویسنده کتاب «دختر وزیر» وجود دارد که ستم بر زنان این سرزمین را در آن زمان نشان میدهد. در سرزمینی که بخشی از مردان آن، زن را بهعنوان ماشین تولید مثل، موجودی برای ارضای جنسی مردان و کاگر خانه بدانند، آنرا نمیشود یک جامعه متمدن و با فرهنگمتعالی خواند. از زمان عبدالرحمان خان تا اکنون، حدود یکنیم سده میگذرد، ولی با در نظرداشت شرایط کنونی زنان در دیگر کشورهای جهان، هنوز هم زنان افغانستان در زیر سایه استبدادی ذهنیت زنستیزانهی قبیلهای و باورهای ناصواب دینی قرار دارند.
نویسنده: رحمتالله آرینپور