۱

جبهه مقاومت ملی در مسیر فروپاشی(بخش اول)

يکشنبه ۲۹ میزان ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۰۹
طالبان باید خیلی خوشحال باشند که حریفی همچون این جبهه دارند؛ جبهه ای که ادعا دارد اما عمل ندارد؛ جبهه ای که تمام اعضا و نیروهایش بازیچه دو سه نفر آدم خاص شده اند.
جبهه مقاومت ملی در مسیر فروپاشی(بخش اول)

حاکمیت طالبان جای پای خود را در افغانستان محکم کرده است. حالا به نظر می رسد که مردم امید خود را به جبهه مقاومت ملی از دست داده اند. کسی حالا توقعی از این جبهه ندارد. تبلغیات حاوی عملیات نظامی در فلان نقطه و فلان قریه، غالباً دروغهایی بیش نبودند. اگر خواسته باشیم با مردم باشیم و از مردم انتظار حمایت داشته باشیم لاجرم باید با مردم صادق باشیم. اغلب عملیات های ایذایی که توسط جبهه مقاومت ملی ادعا شد؛ پس از راستی آزمایی و تماس با منابع محلی، دروغ اثبات شدند.

چیزی که در درون جبهه ملی جریان دارد، رفیق بازی ها و خوردن و رفتن است. حامیان پنهان جبهه، عملا و صراحتاً از رهبری و عملکرد این گروه ناراض هستند. تاجیکستان که میزبان رسمی دفاتر جبهه و حامی آشکار این جبهه بود اکنون از این گروه خسته شده و احتمالا بزودی سفارت افغانستان را به طالبان خواهند سپرد. آنها می گویند احمد مسعود با عملکرد ضعیف خود قدر حمایت آشکار ما و هزینه های پرداختی ما را ندانست. روسها شدیدا از عملکرد این جبهه ناامید هستند. آنها می گویند احمد مسعود هیچ دستاورد قابل توجهی در ایجاد جبهات داخل افغانستان ندارد. آنها پیشنهاد دارند که امرالله صالح در رهبری و تصمیم گیری جبهه مقاومت، سهیم شود.

جمهوری اسلامی ایران نیز عملا باورمندی به توانایی و سلامت این جبهه ندارند. اجازه فعالیت چشمگیر به این مجموعه را نمی دهند. آنها به درستی می فهمند که جبهه تحت رهبری احمد مسعود، چیزی ندارد که ارزش سرمایه گذاری و ریسک بزرگ ایران را داشته باشد.

امریکا و غرب نیز با این دوستان ما بازی می کنند. از آنها بعنوان ابزار فشار علیه طالبان استفاده می برند. با استفاده از نام مقاومت و حمایت از فرمت ویانا از طالبان باج می گیرند؛ ورنه آنها خوب می فهمند که در داخل رهبری جبهه ظرفیتی یافت نمی شود که به آن، دل شان را خوش کنند. لذا آنها فقط و فقط با جبهه مقاومت با نگاهِ معطوف به طالبان، بازی می کنند و بازی می دهند.
 
نارضایتی درونی جبهه به حد بالایی رسیده است. آنها از رهبری احمد مسعود به شدت ناراضی هستند. آنها از رفیق بازی و بی توجهی احمد مسعود ناراض و از سرنوشت جبهه نگران هستند. تعداد این افراد متشخص و اثرگذار جبهه کم نیستند. آنها همانگونه که می توانند باعث قوت جبهه باشند می توانند موجب سقوط جبهه نیز باشند. وقتی که چهره های مؤثر جبهه، خودشان را بیکاره و مضحکه ی چند نفرخاص ببینند تحمل نمی کنند.

ساختار مدیریت جبهه بیشتر شبیه یک شوخی و بازی کودکانه است. یک همصنفی احمدجان، هم رئیس سیاسی است، هم مسئول روابط است و هم مسئول رسانه ها است.
رهبر جوان جبهه، تمام ساختار تشکیلاتی را به هم ریخته؛ بزرگان را جواب کرده، باتجربه ها را خانه نشین نموده و یک جوان را بعنوان رئیس دفترشان صلاحیت های فراتر از ظرفیت اش داده که به هیچ اصلی تابع نیست و همه را از جبهه و از مبارزه، خسته و گریزان ساخته است.

در هیچکدام از بخشهای جبهه، هیچگونه استراتژی وجود ندارد. نه استراتژی نظامی، نه استراتژی رسانه ای و نه راهکار عملیاتی و نه پالیسی مجرب سیاسی.

رهبری جبهه بیش از آنکه تعیین کننده راهکارها و موجد اعتبار باشند از دنبال دیگران روان هستند و در میان فرمایشات و فرامینِ مراکز تصمیمگیری خارجی سرگردان هستند. نمی دانند در کدام مجلس و نشست باشند یا نباشند. در کدام مناسبت مهم بین المللی بیانیه بدهند یا ندهند. کدام حادثه بین المللی را محکوم کنند و از کدام حادثه حمایت کنند. جبهه ای که در قبال تحولات پیرامونی خود خبر نباشد و سخنی نگوید و حتی در تحولات کشور خود، کاری نکند، کسی به پشیزی نمی خرد و اهمیتی به آن نمی دهد. و زمانی که رأس یک جبهه و نهاد، مشکل داشته باشد سستی و تبعات اش دامنگیر اعضا و هوارادانش نیز خواهد شد.

طالبان باید خیلی خوشحال باشند که حریفی همچون این جبهه دارند؛ جبهه ای که ادعا دارد اما عمل ندارد؛ جبهه ای که تمام اعضا و نیروهایش بازیچه دو سه نفر آدم خاص شده اند.

هر جبهه و گروهی از دو طریق شناخته می شوند: از اعضا و چهره هایش و از پلان ها و استراتژی هایش. کل این جبهه از بیرون بنام احمد مسعود شناخته می شود و از درون بنام فخرالدین کمال؛ والسلام. حالا عبدالله خنجانی را هم به این دو اضافه بفرمایید.

احمد مسعود کیست؟ جوانی که من حقیقتا دوستش دارم، لایق است اما... در این نوشته احتراماً به این کوتاه، بسنده می کنم.
فخرالدین کمال کیست؟ جوانِ مغرور و دورو که همه را از جبهه فراری می دهد، در مدتی که همه کاره احمدجان است، خرابی هایی کرده که کسی به آن متوجه نیست و در نوشته های بعدی بدان خواهم پرداخت. شکایات متعددی به ما می رسد.

جبهه، یعنی مجموعه ای متشکل از گروهها، نهادها و شخصیت های مستقل که بایکدیگر جهت اهداف مشخصی، متحدانه مبارزه می کنند. جبهه مقاومت چیست؟ مجموعه ای شامل رهبر و رئیس دفتر و رفقا و همصنفی ها که برای اهداف مشخصی "تقسیم" می کنند. جبههداری این قِسمی نمی شود. جبهه اینگونه نیست. باتوجه به عملکرد و ساختار موجود، من پیشنهاد می کنم نام این مجموعه را از جبهه مقاومت ملی به "شرکت احمدجان، ماما و رفقا" تغییر بدهند.   
در جبهه ی موجود، استراتژی کجاست؟ لادرَک است. ساختار جبهه چگونه است؟ وجود ندارد و همه اختیارات به رئیس دفتر محول شده است. برنامه های جبهه چیست؟ هنوز فخرالدین کمال، تشخیص نکرده است.

وضعیت میدانی و عملی جبهه چگونه است؟ اعضای فعال رسانه، یکی یکی جبهه را ترک می کنند، فرماندهان جبهه ناراضی هستند. شخصیت هایی که می توانستند استراتژیست باشند، جبهه را ترک می کنند. دورنمایی ترسیم نشده و برنامه ای برای یک سال بعد و یکماه بعد و حتی یک هفته بعد وجود ندارد.

این فقط مقدمه ای برای ورود به بحث و تشریح کلان مسائل بود. بعد از این، انشاءالله خواهم نوشت و مسائل را مستنداً برای مخاطبان، تشریح خواهم کرد.
هدف از نگارش این متن و متون بعدی، ضمن بیان بی احترامی هایی که به ما و اعضای دلسوز و مؤثر جبهه شده؛ بیدارگری و اصلاح است.

ادامه دارد...

حسینی مدنی- خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین