حامد کرزی در مصاحبه به رسانههای جاپانی گفته که طالبان نباید با زور کنار بروند.
اگرچه کرزی به خوبی می داند که چگونه اهداف و مقاصد قومی خود را با لفاظی های ریاکارانه سیاسی و ژست های فریبنده ملی، توجیه و پنهان کند؛ اما مخالفت صریح او با هرگونه مبارزه نظامی با رژيم طالبان، صرفا یک موضع گیری ناشی از ناگزیری های امنیتی او به عنوان یک رهبر ممنوع الخروج مستقر در کابل زیر سلطه طالبان نیست؛ بلکه باور قلبی و خواسته باطنی او برای بقای این رژيم است و در راستای همان سیاست همیشگی اش در دوران ریاست جمهوری قرار دارد که مانع انجام عملیات های ضد تروریستی علیه طالبان می شد و چهره های دلسوز و کارآمد و مؤثر برای مدیریت امنیتی کشور و برچیدن تهدیدهای مرگبار طالبان را یکی پس از دیگری از قدرت، خلع و عزل می کرد.
رسانه «کیودونیوز» جاپان، از قول کرزی گزارش داده که جامعه جهانی نباید بهدنبال کنارزدن طالبان از قدرت از طریق زور باشد؛ بلکه از گفتگوی «همهجانبه و بینالافغانی» برای تغییر سیاستهای این گروه حمایت کند.
او اما به خوبی می داند که تغییر سیاست های طالبان، حتی زمانی که آنها از قدرت و سلطه برخوردار نبودند، علیرغم صرف هزینه های هنگفت و تحمل قربانیان بسیار، رخ نداد؛ زیرا طالبان به عنوان یک جریان قومی خشن، تمامیت خواه، انحصارطلب و به شدت متعصب، به سیاست «یا هیچ یا همه» باور دارند و هیچ تغییری در راستای منافع ملی و استقرار صلح و عدالت همگانی را برنمی تابند. او همچنین از این واقعیت آگاه است که طالبان هیچ اعتقادی به گفتگو ندارند؛ بنابراین، با وجود این درک، چرا کرزی همچنان با مبارزه نظامی و توسل به زور برای تغییر طالبان، مخالفت می کند؟ کاملا واضح است؛ او نمی خواهد بار دیگر شاهد زوال پشتون ها و قدرت گیری اقوام دیگر در چارچوب یک نظام عادلانه و دموکراتیک باشد.
کرزی افزوده: «ما خواهان فروپاشی رژیم یا انشعاب آن نیستیم. ما به اندازه کافی [تجربه] آن را در افغانستان داشتهایم. ما خواهان بهبود در سیاست هستیم. ما میخواهیم که همه افغانها برای ساختن آینده گرد هم آیند.»
او گفته است که گفتگوهای بینالافغانی باید با حضور همه گروههای قومی هرچه زودتر آغاز شود.
مساله اصلی این است که مانع بزرگ در مسیر گفتگوهای بین الافغانی، هیچکسی نیست جز طالبان. به بیان بهتر، تا زمانی که این رژيم بر سر کار باشد، هیچ گفتگویی نه تنها به نتیجه نمی رسد؛ بلکه حتی شروع هم نمی شود. تجربه واضح آن در قطر پس از امضای توافقنامه استعماری طالبان و امریکا رخ داد که طی آن، طالبان میز مذاکره را ترک کردند و در مراکز شهرها، قدرت بادآورده ناشی از خیانت و تبانی امریکا و غنی را جشن گرفتند.
از سوی دیگر، کرزی از کدام «بهبود سیاست» حرف می زند؟ آیا منظور او این است که رژيم طالبان برقرار بماند؛ اما با تغییر برخی سیاست های جنجالی اش مانند آموزش دختران، آینده پایدار خود را تضمین کند؟ در این صورت، گفتگوهای ملی صلح با حضور همه اقوام، چه معنایی خواهد داشت؟
کرزی ادعا کرده که نسبت به احتمال موافقت طالبان با تقسیم قدرت میان سایر جناحها بدبین نیست؛ زیرا او معتقد است که افغانستان «به اندازه کافی بزرگ» است که بتواند همه گروههای خود را جای دهد.
او گفته: «ما باید ترتیبی بدهیم که به موجب آن هر دو طرف، طالبان و دیگر افغانها، درک کنند که کشور به اندازه کافی برای همه بزرگ است… منظورم از نظر سیاسی و اقتصادی است.»
افغانستان، بزرگ است و ظرفیت پذیرش همه اقوام در زیر یک چتر را دارد؛ اما یکی از کسانی که آن را کوچک و غیرقابل تحمل کرده اند، کرزی بوده است. سیاست های طالبانی و تعصب آمیز و تنگ اندیشانه او بود که فرصت های طلایی برای تغییر و تحول بنیادین سیاسی و تشکیل یک نظام منتخب و دموکراتیک و مردمی و مشارکتی را از مردم افغانستان گرفت و زمینه های بازگشت یک گروه بدنام قومی و ایدئولوژيک به قدرت را تسهیل کرد.
در همین حال، کرزی در این گفتگو تأکید کرده است که طالبان باید فورا به دختران اجازه آموزش دهند و این میتواند گامی برای تبدیل شدن طالبان به دولت «مشروع» و «به رسمیت شناختهشدن» آنان باشد.
این بخش از گفتگوی کرزی، یکبار دیگر پرده از نیت باطنی او برمی دارد و نشان می دهد که هدف او، تثبیت و تحکیم قدرت طالبان است نه تغییر آن در جهت منافع کلان مردم و اقوام افغانستان. او می خواهد طالبان با پذیرش پیش شرط های ساده ای مانند تحصیل دختران و کار زنان، مشروعیت خارجی کسب کنند و حاکمیت قومی خود را مستحکم سازند.
این در حالی است که بزرگترین عامل مشروعیت کسب مشروعیت داخلی است؛ چیزی که نه کرزی به آن اعتقاد دارد و نه طالبان.
او درباره شکست دموکراسی در افغانستان گفته است که مردم عادی این کشور دموکراسی را پذیرفتند؛ اما این یک سوء مدیریت از سوی دولت وقت و جامعه جهانی بود که بهگفته او، منجر به فروپاشی دموکراسی شد.
درباره سوء مدیریت دولتی منجر به فروپاشی و فنای دموکراسی، کرزی درست می گوید؛ اما هم خود او یک دولت فاسد را ایجاد و رهبری کرد و هم پس از خود، یک دولت فاسد و فاشیست دیگر را بر سر کار آورد و به این ترتیب، رویاها، آرمان ها و قربانی های مردم افغانستان را برای همیشه نابود کرد. البته هم دولت فاسد کرزی و هم دولت فاشیست غنی، دست نشانده امریکا بودند و این واشنگتن و شرکایش بودند که با حمایت مستمر از این عناصر فاسد، زمینه ساز نابودی دموکراسی و بازگشت رژيم طالبان به قدرت شدند.
کرزی همچنین توافق دوحه بین ایالات متحده و طالبان را بزرگترین دلیل فروپاشی دولت قبلی عنوان کرده و در پاسخ به این پرسش که آیا فکر میکند که ایالات متحده به طالبان چراغ سبز نشان داد تا کشور را با زور تصرف کنند، گفت: «این اتفاق افتاد.»
او از پرداختن به جزئیات خودداری کرده؛ اما گفته: «تصور این است که روند دوحه برای صلح نبوده است. مردم افغانستان اکنون به این باور دارند.»
البته به جز توطئه و تبانی مشترک امریکا و طالبان و شرکای منطقه ای آنها، یک عامل دیگر هم وجود داشت و آن رژیم دست نشانده، مزدور، فاسد و فاشیست غنی بود که با حمایت های قوم گرایانه کرزی به قدرت رسیده بود. فساد، فاشیزم، ناکارآمدی، سوء مدیریت، قانون شکنی، رویکرد مافیایی به قدرت، دستبرد مستقیم و بی شرمانه به نتایج انتخابات، اعتبارزدایی از دموکراسی، نقض سیستماتیک، علنی و بی باکانه قانون اساسی، رویکرد قومی به مدیریت کلان کشور و لابی گری با طالبان به منظور کشتار فاجعه بار نیروهای مسلح و نابودی ستون فقرات امنیت و دفاع و حتی تبانی با تروریزم برای پیشبرد پروژه های قومی بود که کرزی هم به دلیل سیاست ها و رویکردهای قبلی اش در آن سهم داشت.