۰

خاطرات سقوط؛ بخش هفتم: طالبان و خبرگزاری جمهور

حسینی مدنی
دوشنبه ۱۰ میزان ۱۴۰۲ ساعت ۰۰:۵۵
خاطرات سقوط؛ بخش هفتم: طالبان و خبرگزاری جمهور

خبرگزاری جمهور در سال 2010 تاسیس شد. وجه متمایز و نقطه قوت این رسانه بخش تحلیل های به روز آن بود. خبرنگاران و تحلیلگران خوبی داشتیم. نگاه ما به حکومت، نیروهای خارجی و طالبان؛ نگاهی انتقادی بود. بر اساس واقعیت های رفتاری و میدانی می نوشتیم و عموما تحلیل های ما قرین به واقعیت بود.
همکاران را به سختی جذب می کردیم اما به آسانی از دست نمی دادیم. جمهور هنوز هم یک خانواده بزرگ است؛ سقوط کشور باعث نشد که خانواده جمهور از هم بپاشد.

بعضی از همکاران مان جان خود را در مسیر اطلاع رسانی از دست دادند و بعضی دیگر، رسانه های دیگری تاسیس کردند یا مسئول دیگر رسانه ها شدند، به مناصب مناسب حکومتی و رسانه ای رسیدند و یا در دانشگاهها تدریس کردند. جمهور منبع و مرجع خبر و تحلیل بسیاری از رسانه ها بود.

حکومت کرزی قریب چهارسال حاضر نشد به ما مجوز فعالیت بدهد و ما جبراً بدون جواز حکومت کرزی فعالیت کردیم. وزارت فرهنگ و اداره امنیت ملی کرزی با ما شدیدا مشکل داشتند. اما ما با حمایت برخی رهبران سیاسی، بدون توجه به دستگاه حکومتِ وقت، فعالیت خود را استمرار دادیم.

طالبان معتقد بودند جمهور یک رسانه امریکایی است؛ عده ای باور داشتند جمهور توسط ایران و مشخصا توسط سپاه قدس ایران حمایت می شده. دوستان ما می گفتند بواسطه رابطه با رهبران، توسط افرادی مانند عبدالله و استادعطا تأمین مالی می شود. عده ای روسیه و تعدادی هم نهادهای بین المللی و قراردادهای دوجانبه با رسانه ها و نهادهای بین المللی را منبع تأمین مالی جمهور می پنداشتند. منابع حمایتی جمهور اما حکایتی مجزا است.
 
هر رسانه بطور واضح گرایش های سیاسی، مذهبی، قومی، زبانی و ... دارد. هیچ رسانه ای نمی تواند از این مسئله انکار بورزد. ادعای بی طرفی رسانه ها دروغ محض است. رسانه ای که هدف و مرام و گرایش نداشته باشد رسانه نیست و رسانه گر بی هدف و بی مسیر هم ملانصرالدین است. خبرنگار و تحلیل گر، زوایایی از خبر و تحلیل را پر رنگ می کند که مورد علاقه اش باشد و بدان سمت گرایش داشته باشد.

ما در خبرگزاری جمهور منتقد حکومت ها بودیم و سیاست ها، برنامه ها و بی برنامگی ها، وابستگی ها و گفته ها و کرده های حکومت را نقد می کردیم. ما مخالف وابستگی حکومت افغانستان به خارجی ها بودیم؛ چیزی که به شکل پررنگ در حکومت کرزی و غنی وجود داشت و نهایتا از همین وابستگی و بی ارادگی، با سقوط بزرگ مواجه شدیم.
امریکا که رفت، نظام ساقط شد. سقوط، بیانگر وابستگی مفرط حکومت غنی به قدرت های بیگانه بود؛ و جالب تر آن بود که همین حکومت، هرسال، سالگرد استقلال را تعطیل و تجلیل می کرد.

ما مخالف طالبان هم بودیم. شاید صدها تحلیل برضد رفتار و اندیشه طالبان نوشتیم و بعضا از طالبان پاسخ هم دریافت کردیم. "سلام بر شیران فدایی" و "رسوایان از رسوایی می گویند" فقط دو نمونه از پاسخ های رسمی طالبان برای ما بود که با خشم نگاشته و فرستاده بودند.

کابل که سقوط کرد، طالبان به دفتر خبرگزاری جمهور آمدند. دفتر جمهور در کارته 4 و نزدیک دهمزنگ بود. در ساختمانی سه طبقه که ما در طبقه بالایی قرار داشتیم. طالبان کل آن ساختمان را گرفتند و همانجا ساکن شدند و ما نزدیک یکسال با آنها در یک ساختمان فعالیت مان را ادامه دادیم.

واقعیت آن است که ماههای اول حضور و فعالیت مان در کابل، با مشکل خاصی مواجه نشدیم. دلیلش واضح بود: طالبان تازه آمده بودند، گیج بودند و به اصطلاح هوشپَرَک بودند. توجه شان بیشتر معطوف به مردم و امنیت خودشان بود لذا فرصتی برای خواندن و رسیدگی به امور رسانه هایی مانند جمهورنیوز را نداشتند. اما همین که از مردم فارغ شدند به ما چسپیدند.

ما هرگز زیر سیطره طالبان سیاست نشراتی خود را تغییر ندادیم. تحلیل های ضدطالبانی را متوقف نکردیم. هر عملی که طالبان می کردند و هر جنایت شان را بازتاب می دادیم و تحلیل می کردیم. در میدان حضور داشتیم و بارها همکاران ما در میدان و عرصه تهیه خبر و گزارش، از دست طالبان کتک خوردند. اما مشکل ما زمانی حاد شد، که تماس های طالبان با ما آغاز شد. این تماس ها به اخطارها و احضارها رسید.

ابتدا محل احضار ما وزارت فرهنگ و ریاست نظارت بر رسانه ها بود. در رأس آن ریاست، فردی بنام مولوی حماد قرار داشت. روزی برای استنطاق احضار شدم. طالبان غیر از خبرگزاری جمهور سر دو رسانه دیگر هم به شدت قهر بودند: هشت صبح و اطلاعات روز. مسئولان آن دو رسانه را می پالیدند. گفتم: گشتم نبود، نگرد نیست. مسئولان آن دو رسانه همانند بعضی از رسانه های مخالف طالبان افغانستان را ترک کرده بودند؛ اما من محضر مبارک مولوی حماد رسیده بودم. وارد اتاقش شدم. همان اتاقی که قبلا ذبیح مجاهد می نشست. دو طالب غیر از جناب مولوی هم آنجا نشسته بودند.

مولوی از پشت میزش بلند نشد. جلو میز نشستم. برایم دردناک بود که او رئیس نظارت بر کار رسانه هایی مانند ما باشد و از من استنطاق کند. منی که حداقل 25 سال سابقه فعالیت و مدیریت رسانه ای داشتم و اویی که از وادی رسانه چیزی نمی فهمید. گفتم مرا می شناسی؟ چیزی نگفت و من کمی از سوابقم گفتم؛ کتابی برایش دادم که سالها قبل در مورد رسانه ها نوشته بودیم، گفتم بخوانش به دردت می خورد. نسخه ای هم دادم که به ذبیح الله مجاهد بدهد. قبل از استنطاق در نکوهش طالبان حرف زدم و از نفرتم نسبت به طالبان گفتم. نمیدانم چرا؟ شاید هیچ انسان عاقلی چنین نمی کند. اما شاید آنروزها من عقل از سرم رفته بود. مولوی خیره به من می نگریست و وقتی سخنم تمام شد او نمی دانست از کجا شروع کند و چه بگوید.

مولوی حماد شخصیتی متین و محترم بود. خوش برخورد و گرم چهره بود. لبخند بر لب داشت و آرام نشسته بود و با حوصله گوش می داد. خوشم آمد که در بین طالب ها چنین آدم هایی هم هستند که سعه صدر دارند و می توانند خوشرو باشند.
روی میزش یک دسته پرحجم از اوراق بود. گفت: "ما خبرگزاری جمهور را رصد می کنیم. 95 درصد از نشرات شما برضد امارت اسلامی است. برای ما ثابت شده است که شما به دنبال سرنگون کردن امارت اسلامی هستید!"

اولین ورق را از روی اوراق برداشت و نشانم داد. تیتر خبری از هرات بود: "یکی از مخالفین طالبان زیر شکنجه طالبان جان باخت". ورق دوم خبری از کاپیسا بود: "دو نفر از مربوطین اردوی ملی توسط طالبان به قتل رسیدند." ورق سوم یک تحلیل بود: "ارتباط طالبان و داعش..." ورق چهارم و پنجم و... بعنوان سند نشانم داد. پرسیدم همه این اوراق مربوط ماست؟ گفت بله این اوراق فقط مال دو روز شما است. دوسیه شما بسیار سنگین است و چندین بوجی (کیسه) پُر است.

اوراق را نگاه کردم. همه را باحوصله خوانده بودند و با قلم و ماژیک زردرنگی نشان کرده بودند. از تیتر خبرها و تحلیل ها تا لید و متن. از هر چند خط، بعضی خطوط و جملات را نشانی کرده بودند. معلوم بود بسیار با حوصله می خوانند و این نوع نظارت را از جایی آموخته اند. از لابلای سخنان مولوی مشخص بود که این اوراق از استخبارات طالبان برای آنها فرستاده می شود. اینکه این سیستمِ وارسی را چگونه و از کجا آموخته اند چیزی بود که بعدا برایم مستنداً آشکار شد.

گفتم جناب مولوی صاحب! لازم نیست بقیه را نشانم بدهید؛ همین چند مورد را که نشان دادید بفرمایید که کدامش دروغ است؟ کدامش بدون منبع است؟ کدامش تهمت و افترا است؟ گفت: اینها یک جانبه است. راست هم باشد شما حق ندارید اینها را نشر کنید! ما یک حکومت نوپای هستیم و نشر چنین مطالب برای ما بسیار سخت تمام میشود. گفت: این سربازان اردوی ملی که در کاپیسا کشته شدند عضو داعش بودند شما پرسان نمی کنید و یکجانبه نشر می کنید. گفتم از کی پرسان کنیم؟ گفت از مقامات امارت اسلامی. گفتم شماره تماس شان را بدهید فردا اگر پاسخ ندادند ما ملامت نیستیم.

گفت: هر کشور و هر نظام از خودش قانون دارد. هر گروه در هر کشوری که به دنبال ساقط کردن نظام باشد ولو در اروپا و امریکا هم باشد با آن گروه سخت ترین برخورد را می کنند و شما هم اینجا دنبال ساقط کردن نظام اسلامی هستید. باید با شما سخت ترین برخورد بشود. گفتم: "جناب مولوی صاحب! ما دنبال سرنگون کردن شما نیستیم؛ اولاً ما چنین قدرت و توانی نداریم؛ ثانیاً برای فعلا بدیلی در مقابل طالبان وجود ندارد، اگر بدیلی برای طالبان باشد شاید چنین باشیم. اگر قرار است یک نظام با چهارتا خبر و مقاله سرنگون شود بهتر است که سرنگون بشود".

 صحبت ها محترمانه بود. دو نفر دیگر در آن اتاق، نظاره گر بودند. گفت: به ژورنالیستان تان بگویید که مراعات کنند. حرفهایش که تمام شد برخاستم تا بروم. حین رفتن گفتم: پیشنهاد می کنم به جای چنین سختگیری ها سعه ی صدر و دل کلان داشته باشید؛ از انتقاد نترسید! گفت: ما بسیار دل کلان داریم. گفتم: به والله تا حالا کم ظرف تر از طالبان ندیدم. ناراحت شد اما چیزی نگفت و من بیرون آمدم.
به همکاران گفتم کمی در انتشار مطالب احتیاط کنید تا ببینیم چه می شود. اما نمی شد سوابق سیاه طالبان و عملکرد حال طالبان را دید و بی تفاوت گذشت. لذا از آن پس سر و کار ما بیشتر با استخبارات طالبان افتاد.

 دو هفته بعد از ملاقات با حقانی که جریان آن در یادداشت قبلی بیان شد، من کابل را ترک کردم. استخبارات بعد از مدتی به دنبال من افتاد و پس از آنکه مرا نیافت تماس گرفته و با تهدید دستور دادند تا به شش درک و ریاست استخبارات طالبان بروم. خودم نرفتم و یکی از همکارانم را فرستادم. رئیس آن بخش از استخبارات با تندی و تهدید گفته بود رئیس تان باید حاضر شود، خودتان را اصلاح کنید وگرنه ما هرکاری می توانیم انجام بدهیم. آنها تعدادی از تحلیل های ما را نشان داده بودند و با عصبانیت می خواستند تا همه تحلیل های ضدطالبان را از سایت و صفحات مان حذف کنیم.

طالبان رهاکردنی نبودند. تماس های پیگیر و تهدیدهای مستمر عرصه را چنان بر ما تنگ کرد که توان و جرأت ادامه همکاری را از همکاران ما گرفت و نهایتا وادار شدیم که دفتر خبرگزاری جمهور را بعد از سیزده سال فعالیت، در کابل و برخی ولایات دیگر تعطیل کنیم.

آنچه  من دیدم و مخاطب گرامی ما باید بداند آنست که طالبان به شدت از رسانه ها و نشرات آزاد رسانه ها می هراسند. شبکه های اجتماعی را برای خودشان و حاکمیت شان دردسر بزرگی می دانند. به دقت می خوانند و با وسواس پیگیری می کنند. بزرگترین ترس و هراس فعلی آنان نه از مقاومت است و نه از رهبران سیاسی؛ آنها از رسانه ها وحشت دارند؛ از رسانه های رسمی و فضای مجازی!

طالبان از تأثیر رسانه بر افکار عمومی وحشت دارند. تا زمان نگارش این متن، تنها دشمن پرقدرت طالبان، رسانه ها و آزاداندیشان فضای مجازی هستند. گمان می رود اکنون مقاومت واقعی، از نوک قلم ها بر صفحه رسانه ها جاریست.

ادامه دارد...
حسینی مدنی- خبرگزاری جمهور
 
 
 
   
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


عارف اخلاقی
United States
درودهایی پر زلال و بی‌ملال بر شجاعت تان
سید عیسی
United States
آقای مدنی معزز درود بر شما وقلم تان سبز سبز باد.
آنچه راگفته ای و به زیبایی نوشته ای و بدرستی تحلیل کرده ای واقعیت دردناک و موجود اوغانستان است.
بدبختانه این سرزمین تا بوده همین بوده حداقل دراین چندصد سال اخیر و به گفته علامه شهید بلخی :
حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا
جهل را مسند و برفقر مقام است این جا
دگران را به فلک سبقت دانش به مدام
رفتن ما به عقب هم به دوام است این جا
پربازدیدترین