عبدالرشید دوستم؛ از مخالفان طالبان در گفتگو با یک نشریه امریکایی گفته: «طالبان ما را فریب دادند. باید با زور با آنان برخورد کرد. ما به تانک یا هواپیماهای امریکایی نیاز نداریم. ما فقط به حمایت سیاسی آنان نیاز داریم… اگر من متوجه شدم و نتوانم به آنان (طالبان) درسی بدهم، پس اسم من دوستم نیست.»
دوستم دلیل فروپاشی ارتش افغانستان را رهبری نادرست اشرف غنی دانسته و گفته: «ما در دست فردی بودیم که نمیتوانست مردمی را که علیه طالبان بودند جمع کند. من یک نظامی هستم و همه نقاط افغانستان را میشناسم.»
او گفته: «لطفا بروید و به دنیا بگویید، به امریکا بگویید، به جو بایدن بگویید که از پنتاگون، سیا و جنرالهایی که با من کار میکردند بپرسد که آیا دوستم میتواند آنچه را که میگوید انجام دهد؟ بلی میتوانم. اگر از من حمایت سیاسی کنند، موضوع طالبان تمامشده است. ۲۴ ساعت دیگر، من در بالای یک تپه به افغانستان برمیگردم.»
مصاحبه تازه آقای دوستم، از یک حسرت دیرپا آب میخورد؛ اینکه او نتوانست آنگونه که دلش می خواست طالبان را درهم بکوبد و از آنها انتقام بگیرد. شکست مفتضحانه و بازگشت ناپذیر طالبان، حسرتی است که کرزی و اشرف غنی بر دل دوستم کاشتند و هرگز زدوده نمی شود.
او در دوران جمهوریت، تلاش فراوانی کرد تا طرح های نظامی اش برای شکست طالبان و برچیدن بساط ناامنی ناشی از فعالیت های آن گروه را عملیاتی کند؛ اما این طرح ها به دلیل ملاحظات قومی از سوی حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی، نه تنها مورد توجه قرار نگرفت؛ بلکه به بدنامی، انزوا و طرد و تبعید خود دوستم انجامید و او را تا آستانه حذف کامل از صحنه سیاست افغانستان پیش برد.
دوران کوتاه نبردهای رویاروی او با طالبان در نخستین ماه های سلطه اشرف غنی نیز همواره با انواع توطئه همراه بود تا اینکه در نهایت او پس از پشت سر گذاشتن یک سوء قصد نافرجام، مستقیما انگشت اتهام را به سمت معارضان قومی اش در رأس نظام و شورای امنیت، نشانه رفت که درست هم بود.
با اینهمه دوستم از معدود رهبران سابق جهادی است که هنوز هم تصور می کند که امریکا هیچ نقشی در سیاست های توطئه آمیز، ترورهای زنجیره ای و پروژه بدنام سازی و طرد و تبعید رهبران قومی و جهادی نداشت و همه این اقدامات، ریشه در گرایش های قومی و فاشیسم قبیله غنی و کرزی و اتمر و محب داشته است.
او با ساده انگاری قابل ترحمی هنوزهم برای غلبه بر حسرت های گذشته و تحقق رویای حال حاضرش، به «حمایت سیاسی» امریکا امید بسته و ملتمسانه از بایدن، پنتاگون و سیا درخواست کمک می کند. این در حالی است که کودن ترین بازیگر سیاست افغانستان هم می داند که طالبان، یک پروژه امریکایی است و طرد و تحقیر رهبران مجاهدین، پروژه مشترکی بود که با مشارکت فعال امریکا، طالبان و دولت های دست نشانده واشنگتن در کابل به اجرا درآمد.
در این میان، دوستم به عنوان یک کمونیست سابق و یک رهبر قومی سرکش که به جزیره درد سرساز قدرت تبدیل شده بود، یکی از اصلی ترین اهداف امریکا برای برچیدن عناصر ضد طالبان بود.
از این منظر، بلاهایی که بر دوستم در طول دو دهه سیطره نظام جمهوری و استقرار دولت های امریکایی در افغانستان آمد، بدون چراغ سبز، حمایت و حتی مشارکت امریکا هیچگاه امکان عملی شدن پیدا نمی کرد.
بنابراین، وضعیت کنونی دوستم و بسیاری دیگر از رهبران سیاسی و قومی ضد طالبان، بهترین حالت ممکن برای به اصطلاح «جنگ سالاران» از نظر دولتمردان امریکایی است و امریکایی ها در این زمینه بی هیچ تردیدی با طالبان، کاملا همسو و همصدا هستند.
به این ترتیب، مشکل امروز افغانستان و تسلط طالبان بر سرنوشت کشور، فقدان «حمایت سیاسی» امریکا از مارشال دوستم و دیگر رهبران سیاسی و جهادی ضد طالبان نیست؛ بلکه وابستگی تحقیرآمیز و شرم آور آنها به امریکا و امیدهای واهی و ساده انگارانه شان از کشوری است که طالبان را ساخت، آنها را به قدرت رساند و در حال حاضر نیز تمام قامت از بقا و دوام قدرت شان حمایت می کند.
دوستم اگر به تعبیر خودش نامش را دوستم میگذارد و از قدرت و اراده مقابله با طالبان برخوردار است، ابتدا باید استقلال و وارستگی اش از امریکا را احراز کند، دوم به جای التماس کمک از امریکا به ظرفیت های درونی قوم و مردم خودش تکیه کند، و سوم، دست از رویاپردازی بچگانه بردارد و به واقعیت های جاری توجه کند که مصایب و فجایع کنونی و شرایط حقارت بار او و همگنانش، ریشه در کجا دارد و سهم مشترک امریکا و طالبان در آن چقدر است.
عبدالمتین فرهمند - جمهور