عبدالباری جهانی؛ وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ در نامه سرگشاده به رهبران طالبان هشدار داده که «گرفتن قدرت با زور ممکن است؛ اما حفظ آن با زور امکان ندارد.»
این سومین نامه سرگشاده آقای جهانی به رهبران طالبان است؛ اما به دلیل مسایلی که در آن مطرح شده به شدت مورد توجه قرار گرفته، واکنش برانگیز شده و تحسین و ستایش موافقان و طعن و تعریض مخالفانش را برانگیخته است.
آقای جهانی در این نامه، طالبان را «به انحصار قدرت» در میان بخش محدود پشتونها و «تجرید غیرپشتونها» از قدرت متهم کرده است.
این نخستین بار است که یک فعال سیاسی و فرهنگی پشتون، سران طالبان را متهم به انحصار قدرت حتی در میان قوم پشتون می کند. این نکته بسیار مهم و حایز توجهی است که در نامه آقای جهانی مطرح شده و نیازمند تامل عمیق تر است.
او نوشته است: «باید توجه شما را به این نکته جلب کنم که نه پشتونها و نه هیچ قومی از افغانستان حق انحصار قدرت را ندارد. حق ندارید اقوام دیگر را که مانند پشتونها صدها و حتی هزاران سال در این سرزمین زندگی کردهاند، از قدرت محروم و تجرید کنید. قدرت کنونی نظام شما حتی تنها در دست پشتونها نیست؛ بلکه تنها در میان طالبان حوزه جنوبغرب یا به اصطلاح لوی قندهار منحصر شده است.»
اگرچه در نامه آقای جهانی، مورد اشاره قرار نگرفته؛ اما شاید یکی از دلایل بروز شکاف شدید میان رهبران طالبان که گاه به درگیری های خونین هم منجر می شود، همین انحصارگرایی طالبان وابسته به «لوی قندهار» باشد که واکنش خشمگینانه طالبان سایر مناطق را برانگیخته است؛ اما نکته مهم این است که انحصارگرایی طالبان وابسته به «لوی قندهار» یا حوزه جنوب غرب، در کنار طرد و تجرید سایر اقوام از قدرت، ممکن است به یک نارضایتی بزرگ و فراگیر منجر شود که در آن، بخشی عظیم از جامعه پشتون افغانستان نیز با اقوام ناراضی دیگر متحد شوند و علیه طالبان به پا خیزند.
او افزوده: «شما در میان همه اقوام کشور اعم از تاجیکها، هزارهها، اوزبیکها، ترکمنها و سایر اقوام کوچک و حتی پشتونهای غیرقندهاری نسبت به همه پشتونها و به ویژه ساکنان حوزه جنوب غرب احساس بدبینی به میان آوردهاید. اگر خدای ناکرده اتفاق بدی بیافتد (که حوادث چنانکه دیدیم اصلا قابل پیشبینی نیستند)، تمام پشتونها که در هیچ منفعتی با شما شریک نبودهاند، ناخواسته از رفتار شما آسیب خواهند دید.»
به این ترتیب، وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ، نسبت به یکی دیگر از پیامدهای انحصارگرایی طالبان «لوی قندهار» هم هشدار می دهد و آن ایجاد بدبینی میان اقوام دیگر علیه پشتون ها از سوی طالبان است؛ در حالی که به باور او، همه پشتون ها در حکومت طالبان، سهیم نیستند و این حکومت صرفا در انحصار یک گروه کوچک از طالبان حوزه جنوب غرب است؛ اما اگر روزی، مردم علیه این انحصارگرایی و دیکتاتوری طالبانی، عصیان کنند، هزینه های این عصیان را نه فقط طالبان یا پشتون های وابسته به «لوی قندهار»؛ بلکه پشتون های سراسر کشور متحمل می شوند و این جفای بزرگی است که طالبان بر پشتون ها تحمیل می کنند.
آقای جهانی که خودش هم از اهالی حوزه جنوبغرب افغانستان است، از اعلام ممنوعیت آموزش و کار زنان از طرف طالبان انتقاد کرده و همچنین برخورد با فعالان مدنی، حقوق بشر و روزنامهنگاران را محکوم کرده است.
او نوشته است: «هر شهروند جهان که نام شما را میشنود، نگاه مثبتی به شما ندارد. افغانهای مقیم خارج از کشور به خاطر اعمال شما به نام پشتون خجالت میکشند. سازمان ملل با همه سیاستهای شما مخالف است. هیچ کشوری در جهان حتی پاکستان، [حکومت] شما را به رسمیت نشناخته است. این وضعیت تا روز قیامت نمیتواند ادامه داشته باشد.»
به این ترتیب، آقای جهانی اگرچه نوک پیکان حملاتش را علیه طالبان، نشانه رفته؛ اما به نحوی علیه یک میراث تاریخی پشتون های «لوی قندهار» عصیان کرده و انحصار قومی قدرت از سوی آنها را به چالش کشیده است؛ زیرا او به خوبی می داند که اگرچه در حال حاضر، قدرت به طور متمرکز در اختیار پشتون های حوزه جنوب غرب است؛ اما این سنتی نیست که طالبان به تنهایی آن را گذاشته و گزارده باشند؛ بلکه محصول ده ها سال، انحصارگرایی و قومی سازی قدرت از سوی قندهاری هاست که خود او هم بخشی از همین میراث محسوب می شود و از آن بهره مند شده است.
آقای جهانی در پایان این نامه از رهبران طالبان خواسته که به «ندای مردم ناراضی» گوش کنند و نوشته است: «اگر نمیتوانید ببینید و بشنوید، از چشمها و گوشهای ما و مردمان ناراضی افغانستان استفاده کنید. به جرات میتوانم بگویم که در داخل کشور، مانند نظام اول طالبانی شما که من خودم به ملا محمد عمر گوشزد کردم، از صد نفر، هر صد نفر از شما ناراضی است و در حافظه تاریخ قدرتی وجود ندارد که بر مردم ناراضی و دشمن تا ابد با زور حکمرانی کند.»
در پایان این نامه، وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ، طالبان را به یک تجربه ملموس و نزدیک به ذهن، رجعت می دهد تا آنان به سادگی موقعیت کنونی و چشم انداز آینده شان را درک کنند و آن سرنوشت فاجعه بار رژيم اول طالبان است. این تجربه به وضوح نشان می دهد که طالبان نمی توانند بر مردمی که آنها را نمی خواهند و دشمن می دارند، برای مدت زمانی طولانی، حکومت کنند؛ پس اگر آنها به انحصار قومی قدرت، پایان ندهند و به فکر چاره نباشند، حکومت شان محکوم به زوال اند و مردم طومار حاکمیت خودکامه، استبدادی و قومی شان را درهم می پیچند.