جان بولتون در کتاب بحث برانگیزش به نام «اتاق حوادث» که به تازگی منتشر شده، درباره سیاست ترامپ در قبال افغانستان نوشته است: بارها جلساتی تقریبا بینتیجه درباره افغانستان در کاخ سفید، برگزار میشود تا روزی که ترامپ پیشنهاد میکند با طالبان صحبت مستقیم داشتهباشد. مقامهای ارشد امریکایی حاضر در جلسه به شدت غافلگیر میشوند؛ اما زلمی خلیلزاد از این پیشنهاد استقبال میکند. میگوید چنین چیزی ممکن است. ترامپ میگوید نمایندگان طالبان را مستقیما به امریکا دعوت کنیم و من شخصا با آنها صحبت میکنم. دیگران علامت نشان میدهند که این کار پیامدهای خوبی نخواهد داشت؛ چون طالبان گذشته بسیار خراب دارند؛ اما تنها کسی که پیشنهاد ترامپ را تایید میکند و آن را ممکن میداند زلمی خلیلزاد است.
به روایت بولتون، ترامپ شخصا درباره خلیلزاد نظر منفی داشته و در جایی گفتهاست: «زلمی خلیلزاد یک شیاد و کلاهبردار است؛ اما ما برای این کار {مذاکره با طالبان} به یک شیاد و کلاهبردار ضرورت داریم.»
به جز شیادی و کلاهبرداری که تصور می شود اوصاف مشترک ترامپ و خلیلزاد برای رسیدن به یک توافق ریاکارانه با طالبان بوده، دوطرف در یک مورد دیگر نیز مشابهت دارند و آن پیگیری منافع شخصی و اشباع عصبیت های درونی و عقده های فکری خودشان در چارچوب این پروژه است.
ترامپ می خواسته از مسیر صلح با طالبان، راه خروج سریع نیروهای امریکایی از افغانستان را هموار کند و آنگونه که بولتون روایت کرده، حتی قصد داشته است این خروج تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری امریکا به سرانجام برسد. برای ترامپ مثل هر موضوع دیگری، هیچ اهمیتی نداشته است که خروج عجولانه نظامیان امریکایی از افغانستان، چه آسیب بزرگ و ویرانگری به قدرت امریکا در جهان وارد می کند و پروژه سنگین و پرهزینه جنگ ۲۰ ساله امریکا چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. او فقط می خواسته مالیات دهندگان امریکایی را راضی کند تا در انتخابات پیش رو به او رأی دهند.
این یک هدف شخصی است که منافع ملی امریکا به سادگی در خدمت تحقق آن درآمده است.
در آنسو، زلمی خلیلزاد هم یک هدف شخصی و باور قبیله ای دیگر داشته است و آن بازگرداندن دوباره طالبان به قدرت و تصاحب قدرت مرکزی از سوی قوم متبوع او بوده است.
خلیلزاد هم مثل ترامپ در این زمینه هیچ اعتنایی به منافع و موقعیت راهبردی ایالات متحده نداشته است. به بیان دیگر، او در این باره به عنوان یک پشتون افغانتبار وارد عمل شده و سعی کرده است به یک جریان افراطی قومی، کمک کند تا قدرت را در کابل تصاحب کند. این در حالی است که در همان نشست، دیگر سران سیاسی، نظامی و استخباراتی دولت امریکا درباره پیامدهای بازگشت طالبان به قدرت، صلح امریکا با آن گروه و بازگشت نیروهای امریکایی به خانه، عمیقا نگران بوده و نسبت به وقوع یک حمله مشابه حمله ۱۱ سپتامبر از آدرس گروه های تروریستی مسلط بر افغانستان در آینده، هشدار داده اند.
ترامپ اما در پاسخ به این نگرانی ها تأکید می کرده که حتی اگر صلح با طالبان، زمینه ساز خلق یک ۱۱ سپتامبر دیگر شود، هزینه بازسازی ویرانی های ناشی از آن حمله، بسیار کمتر از پولی خواهد شد که امریکا در مأموریت نظامی اش در افغانستان، خرج کرده است!
به این ترتیب، صلح با طالبان، نتیجه همفکری و کار روی نقطه اشتراک دو شیاد بوده که یکی با استفاده از آن، سعی می کرده، رأی دهندگان امریکایی را به سمت خود بکشاند و در انتخابات، پیروز شود و دیگری به دنبال پیگیری اهداف و برنامه های قبیله سالارانه و تحقق عقده ها و عصبیت های قومی و فاشیستی خود در افغانستان بوده است.
با این وصف، احتمال شکست صلح ترامپ با طالبان، بسیار بالاست؛ زیرا هنوز هم مقام ها و دستگاه های قدرتمندی در درون دولت امریکا هستند که این صلح را به زیان منافع راهبردی ایالات متحده می دانند و خروج عجولانه همه نیروهای امریکایی را بازی مستقیم با امنیت ملی آن کشور و واگذاری افغانستان به کام تروریزم بین المللی ارزیابی می کنند.
چشم انداز این صلح به میزان زیادی بستگی به موفقیت یا شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو دارد. اگر کابل بتواند تا آن زمان، فرایند مذاکره با طالبان را به درازا بکشاند، به احتمال زیاد در عقیم کردن پروژه ترامپ- خلیلزاد برای صلح با طالبان بر مبنای اهداف و منافع شخصی شان، موفق خواهد شد.
محمدرضا امینی - جمهور