بلخ را مردم ما آخرین سنگر خود میدانند. آخرین سنگری که هنوز صدای مقاومت علیه استبداد و انحصارگرایی را زنده نگهداشته است. آخرین جایی که هنوز عزت و غرور مردم ما در آنجا حفظ است. آخرین جایی که هنوز تحرک و فعالیت در آن جریان دارد. به نظر میرسد مردم ما باری دیگر در آستانه یک تصمیمگیری سرنوشتساز قرار گرفتهاند؛ دقیق، شبیه روزهای که طالبان تا دروازههای پنجشیر رسیده بود.
سالهای نخست حکومتداری کرزی بود، در یکی از شمارههای پیام مجاهد، ترجمه مقالهای از دکتر انوارالحق احدی به چاپ رسید که برای ما و نسل ما – نسل که تازه مشق خواندن و نوشتن میکردند – شوک آور بود و پرده از چهره کسانی بر میافکند که پس از کنفرانس بن به نام تکنوکرات، متخصص و متفکر وارد کابینه دولت افغانستان شده و کرسیهای مهم دولتی را اشغال کرده بودند؛ چهرههای سرشناس مانند غنی، جلالی، احدی، زاخیلوال و اتمر. زلمی خلیلزاد نیز به حیث سفیر امریکا در کابل، از تفکر اینها حمایت میکرد.
آن مقاله به خاطری برای ما شوکهآور بود که امید ما را نسبت به آینده این سرزمین ضرب صفر میکرد و خبر از استیلای یک مشت افراد شوونیست و قومگرا بر سرنوشت مردم میداد. پیام عمده آن مقاله، درجهبندی اقوام افغانستان، تعریف ثبات کشور بر مبنای حاکمیت تکقومی، حذفگرایی و ستیزهگری بود. امروز که نزدیک به شانزدهسال از تاسیس حکومت موقت به رهبری حامد کرزی، رییس جمهور پیشین، میگذرد، دیده میشود تیم مشارالیه گامهای بلندی برای تاسیس حاکمیت تکقومی برداشتهاند.
گام اول:
نخستین گام، ترور رهبران، فرماندهان، چهرههای سرشناس و افراد متنفذ متعلق به جبهه جهاد و مقاومت بود. در طولهای ترورهای زنجیرهای، ما رشیدترین فرماندهان و رهبران ما را حذف فیزیکی کردند، ما در ترورهای شخصیتهایی مثل استاد برهانالدین ربانی، مصطفی کاظمی، جنرال داوود داوود، مولانا عبدالرحمن سیدخیلی، رسول محسنی، انجنیر عمر و مطلب را از دست دادیم.
رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین ایالات متحده امریکا، در کتاب خاطرات خود یادآوری میکند که بارها کرزی در گفتگو با او جبهه شمال را خطرناکتر از طالبان خوانده و خواهان حذف آنها شده است. آنچه از لابلای خاطرات گیتس به وضوح قابل درک است، این است که ترورهای زنجیرهای برنامه این تیم بود، اگرچه ظاهراَ طالبان مسوولیت آنها را به عهده میگرفتند.
گام دوم:
به دنبال ترورهای زنجیرهای، پروسه دیگری که روی دست گرفته شد، ناامنسازی شمال و انتقال جغرافیای جنگ به حوزه مقاومت بود. تلاش میکردند با امنسازی شمال، بستر مردمی جبهه جهاد و مقاومت را تضعیف کنند که متاسفانه در برخی موارد کامیاب نیز شدند؛ به گونهای که امروزه از کندز شروع تا بغلان و فاریاب و سرپل و ولایات دیگر همه ناامن است. عوامل برخی این ناامنیها کاملا شناخته شده اند. یک نمونهاش واگذاری دند غوری به طالبان توسط گلاب منگل، وزیر اقوام و قبایل.
گام سوم:
پس از تشکیل حکومت وحدت ملی اما این توطئهها شکل دیگری به خود گرفت. این بار حاکمان ارگ به جای ترور فیزیکی، به ترور شخصیتی سران مقاومت آغاز کردند، که دو نمونه شناختهشدهاش، راه اندازی پرونده ایشجی علیه جنرال دوستم، و دیگری تحریک آصف مهمند، آن اوباش معلومالحال، به قصد بدنامسازی حکومت محلی بلخ بود. پرونده ایشجی اگر چه توانست دوستم را برای مدتی در تبعید قرار دهد، اما توطئه مهمند در نخستین لحظاتش از نطفه خنثا شد و جز آبروریزی سران ارگ، پیامد دیگری نداشت.
آخرین سنگر
سالهای اوج ترکتازی و تهاجم طالبان بر شمالی است. سپاهیان جهالت و نادانی به کمک استخبارات نظامی پاکستان و برخی کشورهای تا دروازههای پنجشیر رسیدهاند. اسلامآباد آماده میشود مراسم فاتحه کشور همسایه را برگزار کند. لشکر هم در کوچهها و پسکوچههای کابل و شمالی، روی جنازه مردم ما رقص اتن راه انداخته اند و دهل و سرنا مینوازند. در چنین روز و روزگاری، مسعود بزرگ – آن ابرمرد، آن آخرین چریک زمین و آبروی خاک – در جلسهای در میان فرماندهان تصمیم سرنوشتسازی را اعلام میکند: "اگر به اندازه کلاهم جایی برای ماندن باشد، مقاومت خواهم کرد." و مقاومت میکند تا از عزت و غرور و شهامت یک ملت پاسدادی کند. و مقاومت میکند تا برای نسلهای آینده درس سربلندی و سرفرازی به یادگار بگذارد.
القصه اینکه چند روزی پیش گزارشهای منتشر شد که حاکی از توطئه جدیدی علیه بلخ بود. گزارشها نشان میداد که اشرف غنی احمدزی در تبانی با عبدالله عبدالله در تلاش هستند که والی بلخ را کنار زده و سپس پروسه ناامنسازی این ولایت را روی دست بگیرند و از آن کندز دیگری بسازند. طوری که در شبکههای مجازی و در محافل سیاسی دیده میشود، اما این تصمیم خرابکارانه با مقاومت جدی مردم مواجه شده و از هر سو صدای حمایت از استاد عطامحمد نور در گوشها طنینانداز است.
بلخ را مردم ما آخرین سنگر خود میدانند. آخرین سنگری که هنوز صدای مقاومت علیه استبداد و انحصارگرایی را زنده نگهداشته است. آخرین جایی که هنوز عزت و غرور مردم ما در آنجا حفظ است. آخرین جایی که هنوز تحرک و فعالیت در آن جریان دارد. به نظر میرسد مردم ما باری دیگر در آستانه یک تصمیمگیری سرنوشتساز قرار گرفتهاند؛ دقیق، شبیه روزهای که طالبان تا دروازههای پنجشیر رسیده بود. مردم عزم خود را جزم کرده تا این بار از آخرین سنگر در برابر طالبان نکتاییپوش محافظت کنند. آمر صاحب درست گفته بود که "من اگر باشم یا نباشم مقاومت ادامه خواهد داشت."
عبدالواحد هوشمند- ارسالی به خبرگزاری جمهور