۰

رقابت میان محور شرق و غرب؛ جهان در انتظار چیست؟

عبدالناصر نورزاد
دوشنبه ۲۹ دلو ۱۴۰۳ ساعت ۱۸:۱۸
رقابت میان محور شرق و غرب؛ جهان در انتظار چیست؟

در ساختار کنونی جهانی که تلاش برای توازن قوا در سطح بین المللی، به شدت جریان دارد، امریکا، رقبای جدی ای، دارد که در یک محور ناخواسته، برای توازن قوا در برابر این کشور قرار گرفته و تلاش می کنند نظم امریکایی را به سمت مطلوب خویش، سوق دهند. از اینجاست که می گویم که محور شرق، در تلاش است تا رقیبی شود در برابر امریکا. این محور شامل کشور های چین، روسیه، ایران و کره شمالی می شوند و در یک تلاش هماهنگ وسازمان دهی شده  برای تضعیف نظم جهانی به رهبری آمریکا هستند. اما نباید این تلاش ها را در قالب تفکر تغییر نظام بین الملل، تلقی کرد. بل این تلاش ها که عمدتا از جانب چین و روسیه، دنبال می شود، بر مبنای امتیاز گیری، استفاده از نهاد های لیبرال و تلاش برای گسترش نفوذ، صورت می گیرد. طوریکه هردو قدرت آسیایی، تلاش دارند تا بدون تحمل هزینه های اقتصادی و امنیتی، اهداف راهبردی خود را به دست آورند.

وقتی از تلاش های هماهنگ چین، روسیه، ایران و کره شمالی که همه در یک مسیر به خواست های که بن مایه تفکر امریکایی دارند توجه کنیم، در می یابیم که این ضعف، خود بزرگ بینی و زیاده طلبی های امریکا بود که نتوانست پس از فروریخت نظام دوقطبی، این کشور ها را در ساختار امریکایی محور در نظام بین الملل، جذب کند. بل با بی اعتنایی به خواست های حیاتی آنها، دست رد زد و زمینه رابرای تشکیل چنین محوری فراهم آورد.

به این منظور اگر ابتدا چین را در نظر گیریم، این کشور بزرگ‌ترین چالش بلندمدت برای منافع ایالات متحده است و امریکا نیاز به سرمایه‌گذاری جدی دارد تا بتواند فعالیت های زیاده طلبانه اقتصادی، امنیتی و سیاسی این کشور را مهار کند و از تجسم واقعی آن در میدان رقابت در عرصه بین الملل، جلوگیری کند. حالا که دیر شده و زمان بیشتری از دست رفته است، امریکا در تلاش است تا ابتدا این اتحاد نیم بند شرق را در برابر هژمونی امریکایی، از بین ببرد. این رویکرد به اساس استراتیژی ایجاد شکاف در اتحاد میان قدرت های شرقی، بیشتر نمودار پیدا می کند. اما به نظر می رسد که امریکا مسیر اشتباه را می پیماید.  اولویت‌بخشی به چین به قیمت چشم‌پوشی از اوکراین اشتباه است؛ پیروزی روسیه تهدیدات جهانی را تشدید می‌کند. امریکا به این تفکر است که می توان با مذاکره و جور آمد، روسیه را از کنار چین دور ساخت و با اطمینان از نگاۀ روس ها در قبال مسایل جهانی و موقعیت ایالات متحده امریکا، به راحتی دنبال چین رفت. اما روس ها فراتر از اکراین را در ذهن دارند که به سادگی قابل مذاکره نیست. روس ها مردمان غیرقابل سنجشی هستند. از کوچک ترین موقعیت و فرصت برای زیاده خواهی، استفاده می کنند. در گذشته هم ثابت شده است که رویکرد مذاکره و تفاهم با روسیه، نتایج خوبی نداشته است. اقدامات ضعیف اوباما در قبال تجاوزات روسیه در گرجستان و اوکراین، پوتین را جسورتر کرد. حالا با تثبیت موقعیت روس ها در نزاع اکراین، کشور های بالتیک، در معرض تهدید بزرگ قرار خواهند گرفت. به این اساس، موقعیت امریکا به مراتب، شکننده تر، ضعیف تر و پر از چالش است.

ترامپ در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش جهانی به مراتب خصمانه‌تر از گذشته را به ارث خواهد برد. آن طوریکه وی اذعان می کند که میتواند به سادگی مسئله اکراین را حل کند و به نزاع غرب و شرق در این کشور، پایان دهد، به آن میزان این کار ساده نیست. هنوز چالش های جدی ای همانند روسیه، ایران، چین، بریکس، ازدیاد کانون های نزاع در چند قاره، همزمان این کشور را درگیر یک دیپلماسی فرسایشی و دشواری ساخته است. در این میان، معلوم می شود که سیاست‌های دولت بایدن بر مبنای تعامل و سازش، ضعف آمریکا را نمایان کرده است. حالا، ترامپ با با مدنظرداشت شکست و ریخت های جامعه امریکا، سیر نزولی قدرت و هژمونی آن، تلاش دارد تا ابتدا در ساختار ضد امریکایی در شرق، شکافی ایجاد کند و بعدا با استفاده از شکاف موجود، خلای نفوذ از دست رفته ی خود را پر نماید. از طرف دیگر،  قدرت‌های تجدید نظرطلب مانند چین، روسیه، ایران و ساختار های ضد امریکایی درچهار قاره، اروپا، امریکا، افریقا و آسیا، از عقب‌نشینی آمریکا نیرو می‌گیرند و برای هژمونی جهانی تلاش می‌کنند.  اما بسیار دشوار است تا قبول کنیم که به این زودی ها، امریکا دیگر قدرتی در عرصه نظام بین الملل، نیست. اما ضعف موجود در نحوه اعمال خواست های هژمونیک و شواهد میدانی، نشان از افول این قدرتی دارد که بیست سال قبل داشت. با آن هم، به قدرت رسیدن ترامپ برای امریکای جدید، پیامی دارد.

برای امریکای تحت رهبری ترامپ و به اساس اندیشه های تیم وی، ابتدا امریکا با منافعش که برای حفظ جایگاه آن در عرصه نظام بین الملل، کمک کند، باید مدنظرگرفته شود، بعدا متحدانی که بار مسئولیت های امنیتی، اقتصادی و سیاسی را خود به دوش بکشند و بعدا دنیای که برای امریکا، حداقل 10 سال قبل، حایز اهمیت بود. زیرا امریکایی ها به خوبی می دانند که با اندک غفلت و یا ادامه مسیر اشتباه سیاست های دموکرات ها در دوره بایدن، اوباما و کلنتون، با مدنظرداشت تغییر در ماهیت توزیع قدرت، توانمندی های قدرت های رقیب و ایجاد فضای امریکایی ستیزی، این کشور به سادگی قادر نخواهد بود تا جایگاه از دست رفته اش را دوباره احیا کند. به این اساس، توصیه استراتیژیست های امریکایی به اداره جدید امریکا این است که ایالات متحده نباید از رقابت در اروپا، آسیا یا خاورمیانه غافل شود؛ زیرا دشمنان آمریکا خلأهای ناشی از ضعف مدیریت امریکا در امور جهانی را به سرعت پر خواهند کرد. اما برای ترامپ که ایده های غیر متعارفی در سر دارد، این مسایل هنوز نتواسته اهمیت دوباره پیدا کند. بخشی از این پیام استراتیژیست های امریکایی برای حفظ و گسترش قدرت ایالات متحده امریکا، این است که آمریکا باید تکنولوژی‌های دفاعی خود را با متحدانش به اشتراک بگذارد تا توانمندی‌های مشترک تقویت شود. این یعنی، تقویت حس همگرایی سیاسی، نظامی و اقتصادی و قوام دیوار دفاعی امریکا و متحدانش در برابرخواست های زیاده طلبانه و مملو از عقده های تاریخی شرق تحول طلب. اما برای ترامپ، قدرت امریکا تنها در دستان خود امریکایی ها، ارزش و مفهوم خواهد داشت. ترامپ به مشارکت استراتیژیک، هیچ ارزشی قایل نیست و این مفهوم را از نظر زمانی و نیاز های فوری امریکا در جهان، فاقد اهمیت فوری می داند. وی با خصلت منحصر به فردی که دارد، در هرمعامله سود اکثری می طلبد. این رویکرد برای امریکا، دنیای لیبرال غرب، پیمان ناتو و مفهوم اتحاد استراتیژیک امریکا با هم پیمانانش، به مفهوم تغییر ماهیت اتحاد غرب در برابر شرق است. همچنین تحلیلگران امریکایی که در عرصه ماهیت اتحاد راهبردی امریکا و ناتو، پژوهش های انجام میدهند به این نظر اند که  ترامپ باید فرآیندهای خرید اسلحه را توسط متحدانش، ساده‌ سازی کند و ذخایر بیشتری برای صادرات آن، به این متحدانش ایجاد کند. دیدگاه‌های انزواگرایانه در مورد هزینه‌های نظامی اشتباه هستند و اهمیت برتری نظامی آمریکا را کاهش می دهند.  در حالیکه ترامپ با دید انزوا گرایانه و با کنار گذاشتن رویکرد لیبرال نهادی گرایی در قالب دکتورین صلح امریکایی، در مسیر متفاوتی روان است.

با این حال، آنطوریکه این ضعف بنیادی در طرز تفکر امریکای تحت رهبری ترامپ مشاهده می شود، رقبای امریکا، مانند چین و روسیه با درک این تفکر ترامپ و ضعف امریکا در مدیریت مسایل جهانی، در حال سرمایه‌گذاری در قابلیت‌های نامتقارن برای مقابله با برتری نظامی ایالات متحده هستند. تلاش هردو قدرت آسیایی، برای در امان ماندن از زیاده طلبی های است که امریکا به طور سنتی، به آن خو گرفته است. این دو قدرت آسیایی، به این مسئله نگاۀ راهبردی و دور اندیشانه دارند که  اگر آمریکا از متحدان خود در خاورمیانه دست بکشد، در نهایت به نفع چین و روسیه خواهد بود و این در واقع به معنای برد استراتیژیک برای این قدرت ها حساب خواهد شد. برعلاوه، با افزایش نفوذ چین و روسیه در این مناطق،  برای حفظ اتحاد با متحدان سنتی امریکا در خاورمیانه و سایر نقاط دیگر جهان که بعداز جنگ جهانی دوم، به یک سیاست رسمی دولت امریکا مبدل شده است، رنگ و خصلت دیگری، می گیرد. با این همه، هنوزهم به درستی معلوم نیست که امریکای تحت رهبری ترامپ، چه مسیر و سیاستی را در برابر این متحدان در پیش خواهد گرفت. آیا سیاست حفظ اتحاد با آنها کماکان در دستور کار قرار خواهد داشت و یا اینکه همانند فرضیه دوم، این متحدان امریکا، به دامن روسیه و چین خواهند افتید؟

رقبای امریکا، این مسئله را به درستی می دانند که ترامپ از سخاوت دولت های پیشین امریکا در برابر متحدانش، به شدت متنفر است. اما ترامپ تصمیم دارد تا این طرح را اجرایی بسازد که امریکا برای حفظ جایگاهش، هرکار ممکنی را انجام خواهد داد. به این منظور، آنچه که از وضعیت معلوم می شود این است که  امریکا تحت رهبری ترامپ برای حفظ برتری نظامی، ایالات متحده باید به استراتژی‌های بلندمدت و سرمایه‌گذاری‌های بیشتر در زمینه دفاعی متعهد باشد. چیزی که ترامپ از ابتدای آغاز کارش منحیث رییس جمهور امریکا، به آن تعهد خلل ناپذیری نشان داده است. اقدامات غیر متداول ترامپ در برابر بودیجه های کمکی امریکا در بیرون از مرز های این کشور، نشان از این دارد که  ایالات متحده نیاز به بازسازی اولویت‌های مالی دارد تا از هزینه‌های غیرضروری جلوگیری و بودجه دفاعی را تقویت کند. زیرا امریکا میداند که  هزینه‌های دفاعی آمریکا کافی نیست و باید به‌طور قابل توجهی افزایش یابد تا با تهدیدات جهانی  مقابله کند. برای امریکای ترامپ، چین مهم ترین و جدی ترین تهدید است. اعلام جنگ تجاری با چین با وضع تعرفه های گزاف بر صادرات چینی، نشان میدهد که ترامپ باید طرح های بدیلی را برای جایگزینی مسیر تجارت با شراکای تجاری اش، یافته باشد.

از طرف دیگر، مسئله رقابت های تسلیحاتی، نظامی و دفاعی میان امریکا و چین، یک مسئله جدی است. چین سالانه ۷۱۱ میلیارد دلار برای تقویت ارتش خود هزینه می‌کند و در حالی که آمریکا با کاهش بودجه نظامی مواجه است، چین همچنان در حال افزایش هزینه‌های نظامی است. حجم افزایش سرمایه گذاری های چین بر نیروهای نظامی اش در مقایسه با تلاش های امریکا در این عرصه، خیلی ها درشت است. چین با عنایت از پیشرفت فناوری، هوش مصنوعی و ابزار های جنگی و نظامی الکترونیکی و کمپیوتری، در تلاش است تا در رقابت آینده و با مدنظرداشت شکست اتحاد شوروی سابق در مسابقات نظامی و تسلیحاتی با امریکا، برنده این رقابت ها باشد. در عین زمان، دست آورد های پوتین در شرق اروپا و ایجاد چالش ها در اکثر نقاط جهان در برابر هژمونی سنتی امریکا، نشان میدهد که زمان سیاست و دیپلماسی با رویکرد های نفوذ نرم و ایجاد زنجیره ی هژمونیک امریکایی، باید به آخر خط رسیده باشد. ممکن در آینده نزدیک، جای آن را مسابقات تسلیحاتی و استفاده از قدرت سخت در برابر افزون طلبی های امریکا بگیرد. به این لحاظ نیاز است تا در رویکرد های نظامی و چشم انداز بزرگ امنیتی اش، تحولی را تجربه کند. در این عرصه، آمریکا به نیروی نظامی نیاز دارد که توان مقابله با تهدیدات هماهنگ و متعدد را داشته باشد. تهدیداتی از جمله امنیت سایبری گرفته تا مسابقات تسلیحاتی، از اقتصاد و تلاش برای ایجاد زنجیره ی هژمونیک تا پیاده سازی ایده های امریکایی. قدرت های آسیایی، تمام این موضوعات را به درستی می دانند و از ضعف های امریکا در تشخیص این تهدیدها، ایجاد زنجیره ی تصمیم گیری که ناشی از سیستم بروکراتیک آن است، آگاه هستند. در حالیکه فرایند تصمیم گیری در آسیا بسیار متفاوت، ساده  است و نیاز به زمان زیاد ندارد. روسیه و چین با وجود اختلافات اساسی در نحوه تفکر ایدیولوژیک نسبت به جهان پسا امریکا، داد وستد اقتصادی با دنیای غرب، رقابت نامریی در سایر قاره های که در گذشته تسلط امریکا به آن، مشهود بود، بازهم در مقابله با امریکای احیا شده، تفاهم و مشارکت راهبردی دارند. اما مشکل از کجا منشا می گیرد که این دوقدرت آسیایی تا هنوز نتوانسته اند تا ایدیولوژی بدیل امریکایی را به معرفی گیرند؟ بنا تلاش های آنها، در عرصه رقابت در نظام بین الملل و مقابله با امریکا گرایی، کدام هدف راهبردی را نشان نگرفته و چندان مشهود نیست.

چین با تکیه به قواعد لیبرال، بازار آزاد و تجارت و اقتصاد برای سود های بزرگ مالی، هیچگونه تمایلی برای تقابل با امریکا نمی بیند. بل ماهیت اصلی راهبرد چینی در مقابله با امریکا گرایی، ایجاد پل تفاهم و روی دست گیری  گزاره های است که بتواند منفعت اقتصادی چین را در کنار آمریکا، بدون نزاع و کشمکش، تضمین کند. با این حال، محور شرق و امریکا به امضای مفاد کنفرانس یالتا، برای بار دیگر نیاز دارند تا کشمکش های جاری را به گونه مسالمت آمیز، حل نمایند. این حداقل صلح آمیز راه برای رفع ابهام و سردرگمی در مسیر تحلیل انارشیزم جاری بین المللی در جهت سوق آن به جهان پسا قطبی است. دیده شود که قدرت های آسیایی و امریکا و متحدانش کدام مسیر را برای حل و فصل این بحران حاد بین المللی، انتخاب خواهند کرد؟

عبدالناصر نورزاد- خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین