قرار است اجلاس دوحه با شرکت طالبان برگزار شود. چند روز قبل، نشستی با شرکت کشورهای منطقه در کابل دایر شد. نشستهای دیگری قبلا در جاهای دیگر برگزار شده بود و بعدا برگزار خواهد شد.
کنجکاوی ناظران برانگیخته شده که: طالبان خود را در آغوش کدام کشور می اندازند؟
چرا چنین سئوالی مطرح شد؟ چون طالبان دولت ملی و برخاسته از اراده ملی و حمایت عمومی نیستند و مؤلفه های یک دولت مشروع و فراگیر را ندارند. طالبان اساسا یک گروه جنگی هستند که با جنگ و از طریق معامله خارجی حاکمیت را به دست گرفته اند اما تاکنون به یک حکومت قانونمند تبدیل نشده اند. آنها هنوز با نام طالبان و امارت یاد می شوند و نه دولت افغانستان!
لذا در شرایطی که طالبان از انواع بحرانها خصوصا بحران مشروعیت و مدیریت و هویت رنج می برد؛ بین مجموعهای از کشورها بر سر تصاحب طالبان رقابتی در گرفته و این رقابت بسیار جدی، حساس و سرنوشت ساز شده است.
طالبان همانند دختری فربه اندام و درشتتَن و سُرمهچشم و سیهزلف و ثروتمند؛ در چشم کشورهای دور و نزدیک، جذاب و دلفریب آمده است. همه می خواهند در آغوشش بگیرند و از این زیبای کته و فربه، کام برگیرند و رقیب را در حسرت این پشمالوهای جذاب، ناکام و داغ بردل کنند.
این دختر بدخوی و بدروی چرا خواهان دارد؟
طالب واضحاً اخلاق و قواره ندارد اما شاهمهره دارد. ثروت بادآورده دارد. صندوقچه های پر از جواهر و دفینه دارد. بر میراث گرانبهایی نشسته است. ملک و زمین گسترده دارد. ایوان و عمارت و خانه دارد. بر روی گنج سوار است و برخی بر این گسترهی پربار چشم دوخته اند. و طالب چون می خواهد دیده شود و پسندیده شود سرمایه را در معرض دید خواستگار می گذارد.
بعضی از خواهنده ها چون چین و امریکا و… بر این ثروت بادآورده و بر این ملک وافر و زمین های پربار و بایر چشم دوخته اند.
قضیه طالبان و کشورها خیلی شبیه خواستگاران و دخترِ دَمِ بخت شده است. خواستگار که زیاد شد، رقابت هم شدیدتر و تندتر و باهزینهتر می شود. امریکا این پیردختر عشوهگر را با پول می خرد و چین با عشوه و روسیه با فریب و پاکستان با قلدری و ایران با زاری و انگلیس با فریب. قزاق ها و ازبک ها و ترکمن ها فقط می خواهند نام شان در قافلهی خواستگاران ثبت باشد.
طالب اما عشوه می کند و به هر طرفی چشمکی می اندازد. هم پول خواستگار مایهدار را می گیرد و هم بر رقیب ناز می زند و هم بچههای همسایه را تطمیع می کند و آزار می دهد و به دنبال خود می کشانَد.
رقابت سختی است. امریکا انگار کمی جلوتر و مدعیتر است؛ چون قبلا در اتاقهای خلوت قطر و بر سواحل دوحه با این عروس پشمالو جامها نوشیده و چون دلدادگان از آینده گفته اند و نقشه ریخته اند. امریکا خرجِ این شوخِ سرمهچشم و مویافشان می کند و به پایش زر و زیور میریزد. امریکا خاطر طالبان را عزیز می دارد و همآغوشی با آن را از دست نمی دهد. پاکستان این عروس را در نکاح خود می داند و نمیخواهد کسی بر این دختر منکوحه دستی دراز کند؛ اما طالب تمکین ندارد.
ایران هم انگار شیفتهی شوخی و دلبری و جفاکاری این شوخ ستمکار شده است.
طالب همه را به دنبال خود می کَشد، از وعده دادن و ناز کردن لذت می برد. چه کسی فکر می کرد یک انسان پشمالو تا این حد جذاب شود و این حد خواهنده پیدا کند.
او می خواهد زیرک باشد و زیرکی کند اما مصداق بیت: "مرغ زیرک که میرمید از دام/ با همه زیرکی به دام افتاد"؛ خواهد شد. سرانجامِ زیرکی طماعگرانه سرانجامِ بدی خواهد بود.
طالب میخواهد همه را راضی نگه دارد. با هر دامادی به شیوه ای راه برود. این اما ممکن نیست و روزی کاسه صبرِ خواهندگان خود را لبریز خواهد کرد.
طالب هرچند ظاهر خود را و چشمها و زلف ها و سر و بَر را خوب آراسته اما از درون این عروس افاده ای، فقط خودش باخبر است که چه خبر است!
بیماری های درونی این پشمالوی شوخ چشم؛ چون شقاق! آزارش می دهد اما دردش دیده نمی شود. بیرونش دیگران را کشته و درونش ملت افغانستان را تباه کرده است.
طالب از شقاق و انشقاق رنج می برد. نمیتواند تصمیم درست بگیرد. به کدام سمت برود و به کدام خواستگار بله بگوید و خودش را در آغوش کدام داماد بیندازد. نه می خواهد خواستگار پولدار را از دست بدهد و نه خواستگار قلدر و خرزور را و نه خواستگار شیک و زیبنده را و نه خواستگاران فامیلی را.
عقلش زایل شده و جرأت انتخاب را از دست داده است. انگار نمیتواند همزمان خود را در آغوش چند داماد بیندازد. لاجرم چاره ای برایش نمی مانَد که یا به آغوش همسایه بیفتد و یا به شوهری بیگانه تن دهد. او آنقدر توان ندارد که بی ترس، مستقل و بزرگ و قدرتمند بیندیشد.
بزرگ شدن، آداب دارد. اگر آداب بزرگی ندانی باید عروس شوی و چون عروس شدی نمی توانی با هزار داماد، همخوابه شوی. و چون طالب بر همه، ناز زده و عشوه آمده، هر کدام را که انتخاب کند از تیغ تند دیگر خواستگاران در امان نخواهد ماند.
حال که خود را عروس جمله دنیا قرار داده ای، بقول محمدکاظم کاظمی که گفته بود:
(اندوهگین نشسته که آیند در برش دامادهای کور و کر و چاق و لاغرش)
اندوهگین بنشینی که آیند در برت دامادهای کور و کر و چاق و لاغرت
==
جنگیدن آسان است، کشتن و نامور شدن آسان است اما حکومتداری، کار دشوار و پیچیده است. مردمترسانی کار آسان است اما مردمداری کار بزرگ و شرافتمندانه است. قدرتیافتن کار ممکن است اما اقتدار مردمی داشتن سخت است. بر مردم حکومت کردن با حکومت مردمی داشتن متفاوت است. صِرفِ حاکم شدن، محبوبیت و مشروعیت نمی آورد.
حکومت کردن و محبوبیت داشتن و مردمی بودن، کار هر جنگجوی قبیلهای نیست؛ بزرگی و عقلانیت و سینه فراخ می طلبد. اگر نداشتی همه تو را به چشم عروس می بینند که خواستگارهای زیاد دارد و برای به دست آوردنش می جنگند و خرج می کنند اما چون به دستش آوردند طور دیگری جبران مافات خواهند کرد.
==
طالبان دردسر بزرگی برای مردم افغانستان و منطقه خواهند بود. آنها با هر سطح از جذابیت می توانند تندخو، غیرقابل اعتماد و دردسرساز باشند. هر جاذبه دافعه خود را هم دارد که میزان دافعه طالبان، دوستی و هماغوشی با آنها را زهرمار می کند.
طالب تابع و مطیع هیچ کشوری نمی ماند. و اگر همانند عروس به خانه کسی برود، شوخی ها و مستی ها و بازارگردی هایش را رها نخواهد کرد.
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور