تا اینجا امیدوارم که تصویر روشنی از یک زندگی مؤمنانه ارائه توانسته باشم، چون شناخت هرکدام می تواند به درستی ثمره و نتیجهی آن را پیش روی ما بگذارد، بدون شناخت و یا حداقل تحلیل راهگشا از هرکدام، کسی نمی تواند به تصمیم واقعگرایانه دست یابد.
تفاوت اساسی میان فرد مؤمن و فرد پرسشگر در این است که از نظر فرد مؤمن، پرسشگری موجب تزلزل ایمان و در نتیجه گمراهی از راه راست می شود، این درحالی است که خود فرد مؤمن هم نمی تواند یک تصویر واضحی از راه و روش خودش برای دیگران ارائه بدارد و به پرسشهایی پاسخ بگوید که بر سر راه خود او قرار دارند.
به بیان دیگر جهانبینی فرد مؤمن، جهانبینی نظامی است، اصول عسکری را شخص باید رعایت کند، فرد، تابع دستور مافوق است، اگر گفت خودت را به آب بیانداز، به آب می اندازد و اگر گفت خودت را آتش بزن، آتش می زند، به معقولیت عمل فکر نمی کند، بلکه به دستوری می اندیشد که از بالا آمده است. (با تفاوت اینکه در نظام عسکری اصول آن عقلانی سنجیده شده است و پیروی از آن، استدلال دوباره نمی طلبد).
داستان ابراهیمِ پیامبر ممثل هردو شخصیت است، ابراهیم در داستان ذبح اسماعیل یک مؤمن است، مؤمنی که تابع دستور است، ( ۱۰۲صافات)به این فکر نمی کند که کشتن کودک جرم است، حتی اگر برای خدا باشد و یا هم خدا دستورداده باشد، چون ریختن خون قبح ذاتی دارد، یعنی کشتن از اساس نا روا است، آنهم خون کودکی که تاهنوز به بلوغ و سن تکلیف نرسیده است؛ این امر هیچگونه منطقی برای خودش ندارد. گناه کودک چیست؟ چرا برای خدا او قربانی شود؟ اگر خدا ابراهیم را امتحان می کند، چرا کودک در این میان قربانی آن امتحان شود؟ مگر خدا می تواند دستور بدهد که بدون موجب کودکی کشته شود؟ اگر امتحان اینقدر مهم بود، از خود ابراهیم می خواست تا خودش را قربانی کند؛ کارد را در گلوی خودش بگذارد؛ چرا اسماعیل قربانی رابطه خدا و ابراهیم شود؟ هیچ استدلالی نمی تواند به قناعت مخاطب بپردازد، جز ایمان، که شخص تابع دستور عسکری از جانب مقامات بالارتبه است؛ شخص بخاطر تثبیت اقتدار خودش می تواند از پیروانش بخواهد که خودت را قربانی کن و او هم بخاطر نشان دادن درجه ارادت خود، فرزندش را قربانی کند. این نوع دستور و جهانبینی کاملا یک جهانبینی عسکری است.
اما همین ابراهیم در جای دیگری پرده دری می کند، از خدا می خواهد تا نشان بدهد که چگونه مرده را زنده می کند؟ خدا به ابراهیم می گوید که: مگر به من ایمان نداری که مرده را می توانم زنده کنم؟ ابراهیم می گوید: ایمان دارم، اما دلم آرامش ندارد، می خواهم به آرامش دل برسم.(۲۶۰سوره بقره) پرسش ابراهیم ظاهرا از چگونگی زنده ساختن است که به علت آن بر می گردد، اما خداوند به نتیجه آن ابراهیم را متوجه می سازد.
شاید ابراهیم می خواست بداند که ابزار زنده ساختن را بداند، اما خداوند گفت: چند پرنده را ذبح کن، گوشتهایش را باهم مخلوط بساز، چهار تقسیم کن و هر تقسیم را سر کوهی بگذار، آنگاه به هرکدام صدا بزن تا ببینی که به سمت تو می آیند.(۲۶۰سوره بقره)
نفس این پرسش ابراهیم، مؤمنانه نیست، ایمان می طلبد که او باید به وعدهی خدا تن داده باشد و از همین جهت خدا از ابراهیم پرسید که مگر ایمان ندارد؟ چون پرسشگری کرد، جستجو کرد، خواست تا به ریشه مطلب برسد؛ از همین جهت اینجا ابراهیم نمادی از یک فرد پرسشگر است، نه مؤمن.
نمونه دیگر آن داستان حضرت موسی و حضرت خضر است، زمانی که خضر پسری را به قتل می رساند، موسی اعتراض می کند که چرا کودکِ بیگناهی را به قتل رسانیده است؟! (۷۴کهف) خضر توجیه می کند که اگر کودک بزرگ می شد، پدر و مادر خودش را آزار و اذیت می کرد و انسان خوبی نمی شد، پیش از این که به آن مرحله برسد، کشتم تا خداوند به پدر و مادر او، طفل شایستهی دیگری را بدهد!(۸۰-۸۱کهف) سخن موسی پرسشگرایانه بود، اگرچه پاسخ خضر موسی را خاموش ساخت، اما مشخص نیست که حضرت موسی به آن قناعت کرد یا خیر؟ چون طبق تمامی قوانین شرعی و الهی که در جهان شناخته شده است، هیچ شخصی قبل از ارتکاب جرم، نمی تواند مجازات شود، یعنی مجازات شخص قبل از ارتکاب جرم یا بخاطر داشتن نیت جرم، طبق شرایع آسمانی جواز ندارد، جز در مواردی که نیت شخص مشهود باشد و مسئولین نظم و امن عامه علم به انجام کار پیدا کرده باشند که در آنصورت به انهام عملی مجازات می شوند که اقدام به جرم تلقی می شود، نه به اتهام ارتکاب جرم که دراین مقام، هیچکدام صادق نیست.
دوم اینکه آیا جرم آزار و اذیت پدر و مادر به اندازهای است که شخص باید کشته شود؟ تناسب جرم و مجازات چگونه می تواند در این امر تثبیت شود؟ سوم: آیا تنها همان کودک بود که پدر و مادر خودش را اذیت می کرد یا کسان دیگری هم بودند که به آزار و اذیت پدر و مادرشان می پرداختند؟ اگر کسان دیگری هم بودند، چرا آنها کشته نشدند که تنها یک کودک بیگناه کشته شد؟ چهارم: اصلا فرض کنید که همه چیز درست بود، باید این تصمیم را پدر و مادر کودک می گرفت نه حضرت خضر، چون صدمه را پدر و مادر کودک می دیدند نه خضر، اصلا امکان دارد که پدر و مادر کودک، از آزار و اذیت فرزند شان خوش شان می آمد؛ چه کسی از آنها اجازه گرفته بود که دست به قتل فرزندان شان زد؟ پنجم: اگر فرزندان آنها آزار و اذیت شان می کرد، حالا از دست دادن کودک شان آزار و اذیت نمی کند؟ چه کسی جبران عاطفی از دست دادن کودک را برای آن پدر و مادر انجام می دهد؟ درد از دست دادن فرزند بیشتر است یا درد آزار و اذیت فرزند؟ ششم: اگر این دستور از جانب خدا بود، همان خدایی که خضر را فرستاد تا کودکی را در جریان انجام دادن باری کودکانه به قتل برساند، همان خدا می توانست اصلا اجازه ندهد که نطفه آن کودک از پشت پدر به مادر ملحق شود؛ اصلا اگر ملائک در انجام وظایف شان مرتکب غفلت وظیفوی شده بودند ( که چنین چیزی ناممکن است) چه کسی مانع شده بود تا قبل از تولد ( وصع حمل) جنین سقط می شد که پدر و مادر نه می دیدند و نه می سوختند؟
بدلیل موجودیت این پرسشها، احتمال اینکه حضرت موسی قانع نشده باشد، زیاد است، اما در آنسوی قضیه تعهد مؤمنانهی موسی است و از همین جهت سکوت می کند.
اما توجیه حضرت خضر نمی تواند دلیل قانع کننده برای ارتکاب یک قتل باشد و قناعت استدلال عقلی یک پرسشگر را فراهم بسازد، حتی در چارچوب همان شریعتی که خدا خودش فرستاده است، نمی تواند توجیهی داشته باشد.
اگر قرار باشد که افراد شرور در کودکی کشته شوند، چرا فرعون که مرتکب چنان جناباتی در حق بنی اسرائیل می شد، در کودکی کشته نشد؟ پاسخ اینهمه کشتههای فرعون را چه کسی می دهد؟ آیا در ذهن حضرت موسی این پرسش خلق نشد؟ چرا قاتلان و جنایتکاران بزرگ تاریخ را در کودکی نشکستند تا مردم از شرشان خلاص می شدند؟ مگر اینها پرسشهای اساسی نیستند؟
اما این رفتار برای یک شخص مؤمن کاملا پذیرفته شده است، دو تا توجیه برای آن ارائه می دارد: یکی اینکه کار خدا را خود خدا بهتر می داند؛ حتما در کار خدا حکمتی وجود دارد؛ ما و شما بندهایم و به آن ایمان داریم.
دوم در دین که داخل شدی، زیاد پرسان نکن که پرسان کردن، گمراهات می سازد؛ ببین که شیطان به چه سرنوشتی گرفتار شد! از دستور خدا اطاعت نکرد، نابود شد و مورد نفرین قرار گرفت، حالا تو هم زیاد بالبالک نزن که خدا نفرینات نکند، از اینگونه سؤالات دور شو و هر وقت که به ذهنت رسید، «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» را با «چهار قُل» بخوان و تُف به روی شیطان کن که می خواهد تورا هم گمراه بسازد!! اما آیا این سخنانی می تواند پرسشهای ذهنی یک پرسشگر را حل کند و به قناعتش بپردازد؟
ادامه دارد….