۰

پرسشگری و ایمان‌داری(بخش دوم)

دکتر محمدصالح مصلح
دوشنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۲ ساعت ۲۲:۰۶
پرسشگری و ایمان‌داری(بخش دوم)
در بحث گذشته مطرح ساختیم که فرد مؤمن، فرد پرسش‌گر نیست، دغدغه مندی فرد مؤمن تنها و تنها اینست که رفتارش در مطابق با پلانی باشد که برایش سپرده شده است، هرگونه کم و زیاد شدن موجب می شود تا خواطر شخص مؤمن آزرده شود و نگران این باشد که مورد سرزنش و توبیخ قرار نگیرد.

فرد مؤمن، فرم محور یا شکل گرا است، به این نگاه می کند که چه گفته شده است؟
فرد مؤمن متن ( نص) محور است، حتی علت و حکمت را هم در قالب متن تفسیر می کند، اگر علت و یا حکمتی می طلبید تا متن ( نص) طبق آن به تعلیق در بیاید از آن علت و حکمت عبور می کند ولی از متن نمی گذرد.

از همین جهت زمانی که گفته شود: علت افطار روزه در ماه رمضان برای مسافر چیست؟ گفته می شود که مسافرت است؛ اگر پرسیده شود که چرا مسافرت علت افطار روزه است؟ می گویند: چون در سفر مشقت است. وقتی گفته شود که همین مشقت در کارهای روزانه‌ی کارگران در مندوی و ساختمانهای بلند و کشت و کار مردم دیگر هم است، باید آنها هم مورد این شفقت قرار بگیرند و کسانی که گرفتار کارهای شاقه هستند و زندگی شان به در آمد روزانه‌ی شان وابسته است، حق افطار روزه را داشته باشند، در جواب گفته می شود که این کارها سفر نیستند و مشقت قابلیت اندازه گیری را ندارد!! و زمانی که گفته شود: شما چطور می توانید سفر را اندازه گیری نمایید و مشقت را نه؟ می گویند: این چیزی است که از شارع به ما رسیده است، کسی حق اجتهاد را ندارد. یعنی پایان گفتگو و عقلانیت به جایی می رسد که باز هم سخن را متن می گوید، نه عقل.

برای فرد مؤمن حرکت در مسیر متن بالاترین ارزش را دارد، چنان کاری به نوعی از قداست خاصی بر خوردار است، اینکه با پای چپ داخل مسجد شود یا راست؟ اول به کدام سو نگاه کند؟ بعد به چه کسی سلام کند؟ هنگام بیرون شدن چه بخواند؟ تمامی اینها را طبق پلانی که برایش داده شده است، انجام می دهد تا قداست متنی آن عمل بجای آید، او پای راست را با چپ تبدیل نمی کند، هرگز به خودش اجازه نمی دهد که باری فکر کند که داخل شدن با پای چپ هم امکان دارد، بیشتر به دستور نگاه می کند، نه به دلیل یا فلسفه‌ای که روزی آن را مشروعیت بخشیده بود و همان فلسفه می تواند امروز تغییر کرده باشد؛ فرد مؤمن به این فلسفه‌ها کاری ندارد، به این نگاه می کند که دستور چیست؟ مقام عالی: خدا/ پیامبر یا امیر هر آنچه دستور داده اند، او طبق منطوق و در صورت فقدان منطوق به یکی از دلالتهای آن عمل می کند، کاری به محصول یا نتیجه آن ندارد، حتی اگر نتیجه منفی هم باشد، به یکی از دو احتمال حمل می کند: یا می گوید که امتحان الهی است و باید در برابر آن شکیبا باشم و یا می گوید: حتما در انجام عمل اخلاص من کافی نبوده است و اینبار مخلصانه‌تر از قبل باید انجام بدهم.

یعنی حتی یکبارهم به این احتمال نمی دهد که اصلا هیچکدام نباشند و مشکل اصلی در راهی باشد که او انتخاب کرده است.
اکنون به این می پردازیم که اگر شخص بجای انتخاب روش مؤمنانه از روی‌کرد پرسش‌گرایانه بهره ببرد، چه پیش می آید؟

شخص پرسش‌گر اولا راهی را انتخاب می کند که دارای پویا و قابل تحلیل را بر می گزیند، راهی که بتواند در میان را کاستی‌هایش را جبران کند.

دوم: از نظر فرد پرسشگر، چیزی وجود ندارد که قابل نقد و بررسی نباشد، چون نقد است که خوب را از بد و سره را از ناسره تشخیص می دهد، در غیر آن هرکسی می تواند مدعی کمال باشد.

سوم: از نظر شخص پرسش‌گر، هیچ‌چیزی ثابت و پایدار نیست، از لازمه آن تشکیک پذیری به معنای شکاکیت نیست، بلکه هدف از عدم ثبات، تکاملی است که به بار حالت موجود می افزاید و گذشته را به گذشته می سپارد، حال را در شرایط موجود می بیند و آینده را به نگاه دیگران واگذار می شود، شاید هدف مولانای بلخی از « صوفی ابن الوقت» همین باشد و یا تعدادی که برخی افراد را ملامت می کنند که نباید اینگونه سخنان را در جمع مردم بگویند و باید شرایط را بشناسند، هدف شان همین باشد، با آن که این سخن را می گویند، اما اصول شان مشترک است؛ به این معنا که: تاثیر شرایط زمان و مکان را بر شیوه‌ی بیان احکام می پذیرند، اما برای آن صلاحیت کوچک و دائره محدودی قائل می شوند؛ این امر موجب می شود تا جزئیات کوچک نه تنها بر زندگی مردم تاثیر پذیری پیدا نکنند، بلکه با قرارگرفتن در هجوم سخت‌ها و ثابت‌ها، خاصیت خودش را نیز از دست بدهد و درچشم نیاید.

دراین مقام لازم می دانم تا مثالی را بیان کنم که بتواند هرسه موضوع را به درستی توضیح بدهد:
در میان فقها و اصولیان قاعده‌ایست به نام « تغییر احکام طبق شرایط زمان و مکان» ظاهر این قاعده برای هر پرسشگری امیدوارکننده و خوش‌بینانه است؛ اما زمانی که به اصول و فقه مراجعه کنید، می بینید که برای قاعده جز نام، چیز دیگری باقی نمی ماند.

مثلا در باره عمل به این قاعده شرط می گذارند که:

۱- حکمی تغییر پذیر است که توسط نص ( قرآن و حدیث ) ثابت نشده باشد.
۲- حکم مذکور از طریق اجماع امت به ما نرسیده باشد.
۳- حکم از احکام اجتهادی باشد.
۴- حکم از احکام جزئی باشد، یعنی در فروعات باشد، نه در باره اصول و کلیات.
۵- حکم از احکام اعتقادی نباشد.
۶- حکم اجتهادی مذکور زمانی که تغییر می کند در تعارض با تمامی شماره های (۱ تا ۵) فوق قرار نداشته باشد.

حالا شما موضوعی را پیدا کنید که نه کلی باشد، نه از اصول دین، نه درباره آن نصی وارد شده باشد، نه هم اجماعی وجود داشته باشد و همچنان اجتهاد پذیر باشد، بعد در باره آن شما حق دارید که اجتهاد کنید و اجتهاد شما هم درتعارض با ارقام فوق قرار نگیرد، در آنصورت شما می توانید یک چنین حکمی را طبق شرایط زمانی و مکانی، تغییر بدهید!!

حالا شما فکر می کنید که چنان حکمی چه بوده می تواند؟ در نهایت اگر بخواهید، چنان حکمی را می توانید در این حد به اثبات برسانید که در گذشته چنان بوده است و حالا چنین است، مثلا: در گذشته نماز جمعه را خلیفه مسلمین یا جانشین او که والی یا قاضی شهر باشد، ادا می کرد، حالا باتوجه به اینکه شرایط و زمان تغییر کرده است، بجای حاکم و قاضی اکر یک ملا هم این نماز را با مردم برپا بدارد، کدام اشکالی ندارد!
یا در گذشته قاتل توسط ابزاری که مقتول را به قتل رسانیده بود، باید قصاص می شد، اما شرایط فعلا تغییر کرده است، قاتل را می شود توسط شلیک گلوله و یا حلق آویز کردن هم قصاص کرد، دراین باره قاعده تغییر احکام تحت شرایط زمان قابل عمل است!!
یا مثلا: می شود بجای مسواک از برس‌دندان استفاده کرد، چون هردو یک کار را می کنند، اشکالی ندارد، اما ترجیحا سنت اینست که مسواک باشد!!

حتی در بدترین حالت که سر نوشت انسان است، فقه و اصول فقه تن به شرایط زمانی نمی دهد، مثلا به ازدواج دادن دختر صغیره را هرگز تاهنوز رسما ممنوع ندانسته اند، چون باور فقهای اسلامی بر اینست که درباره آن نص وجود دارد و اجتهاد پذیر نیست، اگر کسی دختر نابالغ خودش را به ازدواج بدهد، فقه از چنان پدری حمایت می کند؛

تمامی زور قاعده مذکور در همین حد است، یعنی شما تمام فقه را که بگردید، بیشتر از این موارد جزئی و بی تاثیر بر زندگی اجتماعی مردم، چیز بیشتری را نمی توانید پیدا کنید؛ هر مثالی را که بیاورید، در همین محدوده خلاصه می شود.

هرگز و هرگز فقه و اجتهاد اسلامی اجازه فکر کردن به موضوعات بزرگ‌تر را نمی دهند. از پیروان خود می خواهند تا بجای دید منتقدانه با نگاه مؤمنانه به احکام نگاه کنند، یعنی تابع احکام باشند نه جستجوگر آن، هرگونه جستجویی را به عنوان جاسوسی‌گری در دین تلقی نموده فرد را متهم به کفر می سازند، از نظر دین جستجوگری انسان را به گمراهی می کشاند، گمراه یعنی کسی که مانند مردم جامعه فکر نکند، او همه را به چالش بکشد، چنان شخصی از نظر دین و دینداران گمراه است.

دراینجا به ارائه مثالی می پردازیم که همیشه در رسانه‌های اجتماعی مطرح ساخته شده اند، مثلا: اگر کسی بپر سد که چرا بیشتر از دو ملیون حاجی در عید قربان، باید دو ملیون حیوان را بکشند؟ یا چرا بالاتر از یک و نیم ملیارد مسلمان در یک روز اینهمه حیوان را بکشند؟ این پرسش از نظر مؤمنان کفر است، چون شخص به دستور خدا اعتراض کرده است.

هدف مؤمن اطاعت است، اگر زیاد تاکید کنید، می گویند: اینهمه حیوانی که هر روزه در جهان کشته می شود، چرا به آنها اعتراض نمی کنی که به این اعتراض می کنی؟ اگر در دل تو نسبت به اسلام و مؤمنان کینه‌ای نیست، چرا همیشه انتقاد تو برعلیه مسلمانان است؟

این شد پاسخ آن پرسش! حالا چه کسی می تواند جرئت کند و به پرسش‌گری بپردازد؟ وقتی پرسش شما منتهی به تکفیرتان شود، چگونه می توانید به آن ادامه بدهید؟ مسلم است که همرنگ جماعت شدن، هزینه‌اش بسیار اندک است و متفاوت از جامعه فکر کردن، بار سنگینی را به گردن شخص می گذارد..

حالا از اینهم اگر بگذرید و بپرسید که: سالانه دو ملیون حیوان در حالی در عربستان سعودی ذبح می شوند که برای کشور عربستان نیازی به گوشت آن دیده نمی شود، چرا اینهمه گوشت در یک کشور ثروتمند ذخیره شود؟ چرا حاجیان هرمملکت قربانی خودشان را در مملکت خودشان انجام ندهند تا فقرای آن مملکت هم حداقل یک لقمه گوشتی بدست آورند و یک روزی را شاد باشند؟! در جواب شما گفته می شود که: دراین باره نص قرآن آمده است و شریعت می طلب که فرمان خدا طبق آنچه که آمده است، باید عمل شود!!

اینجا شما مصداق دقیق ایمان را پیدا می کنید که زندگی مؤمنانه، یعنی اینکه طبق دستور باید عمل شود، هرگونه پرسش‌گری، خلاف ایمان است و شما نباید به ساحت آن بروید.

اما برای شخص پرسش‌گر این موضوع به اینجا ختم نمی شود، او درپی چرایی مساله می براید، وضعیت تاریخی عربستان را می خواند، دلیل مشروعیت یا علت تشریع حج را جستجو می کند، زندگی اقتصادی مردمان عربستان را در صدراسلام می خواند، پول و امکاناتی که از طریق حج می تواند به این جغرافیا سرازیر شود، آن را بررسی می کند و درنهایت می بیند که آیا هنوز هم همان عوامل وجود دارند یا خیر؟ تحلیل می کند که کدام مردم فقیرتر، بیچاره‌تر و نیازمند‌تر اند؟ کدام مردم اکنون باید حمایت مالی شوند؟ پس از آنست که با مقدمات عقلی و منطقی، با خودش می نشیند و تصمیم می گیرد که چه باید بکند؟!

ادامه دارد….

دکتر محمدصالح مصلح- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین