بعد از فروپاشی دولت عثمانی در جنگ جهانی اول و تشکیل دولت اسرائیل از دههی ۱۹۵۰ تاکنون، غالب دولتهای خاورمیانهای و به ویژه مصر و تونس، تأمین کننده منافع و سیاستهای آمریکا و غرب بوده و در این مدت، اوضاع سیاسی در این منطقه بسیار مهم و حیاط خلوت حیاتی غرب، که گرانیگاه ذخایر انرژی و گذرگاه استراتژیک منافع قدرتهای غربی به شمار میرود؛ به ضرر اعراب و مسلمانان بوده است؛ اما اکنون و به دنبال بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، این توازن، در حال فروپاشی است و بیلانس استراتژیک در این منطقه را به زیان اسرائیل و آمریکا دگرگون کرده است. پرواضح است که در صحنهی بین المللی هرکدام از قدرتهایی مثل روسیه، چین و ایران به تناسب جایگاه و وزنه بین المللی خود، با استفاده از این فرصت، در پی شناسایی و شکار منافع استراتژیک خود هستند. در این مجال که امکان بررسی جایگاه هرکدام از این قدرتها در معادلات منطقهای خاورمیانه وجود ندارد؛ تنها با نگاهی به همآغوشی سیاسی ایران و روسیه بسنده میکنیم.
روسیه، به دلیل تمایلات سیاسی و برتریجویی تاریخی خود و شکست سنگین و ننگیناش در جنگ سرد با غرب، بیش از دیگران، فرصتهای استثنایی فراهم آمده از برکت بیداری عربی را مغتنم می شمارد و برای تقویت بیشتر این فرایند، تلاش خواهد کرد.
تجربه حمله نظامی غرب به لیبی نشان داد که روسیه به رغم تصوری که از همکاری با غرب دارد، نمیتواند با متحد شدن با آن، سهم و جایگاه شایستهای در مدیریت جهان احراز نماید. افزون براین، روسیه به خوبی میداند که غیر از سوریه، صحنه نفوذ گستردهای در کشورهای خاورمیانه ندارد. به همین جهت است که این کشور، به رغم تمایل درونی خود، بایستی دفاع از سوریه را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دهد. ضمن آنکه برای افزایش سهم تأثیرگذاری خود در نقاط دیگر، بایستی متوسل به کارویژههای دیپلماسی شود. در همین جا به این نکته نیز باید توجه کرد که دفاع از سوریه، خواه ناخواه، روسیه را در کنار ایران نیز قرار میدهد.
با این وجود و برخلاف تلاشهایی که برای تعدیل و عادیسازی روابط مسکو ـ واشنگتن، پس از به قدرت رسیدن باراک اوباما در آمریکا با به کارگیری (Reset Policy) شده است؛ برنامه ریزی جدید در روسیه برای بازگشت مجدد پوتین به صحنه اجرایی، نشان داد که هنوز معادله بازی روسیه و غرب، بازی با جمع صفر است.
ایران نیز در قبال تحولات خاورمیانه، جایگاه مشخصی دارد و به دلیل نگاه ایدئولوژیک به سیاست، و سرمایه گذاری برای ایجاد بستر نفوذ در خاورمیانه از طریق همنوایی با موج مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین، و نیز همسویی استراتژیک با سوریه، توانسته است جای پای روشنی در میان اعراب پیدا کند و در پارهای موارد، محبوبیت خود را در حد یک قهرمان در نگاه ملتهای عربی بالا ببرد.
مواجهه پیوسته با اسرائیل و کوبیدن بی وقفه بر طبل نامشروع بودن این رژیم در کنار حمایت همه جانبه از جریان مقاومت در فلسطین اشغالی و لبنان، یکی از راههای نفوذ گسترده ایران در درون کشورهای عربی سرخورده از حقارت دولتهای خود در برابر اسرائیل، به ویژه پس از شکست در جنگ شش روزه که هیبت و هیمنه تاریخی اعراب پس از اسلام را نابود ساخت، بوده است. اگرچه برخی از آگاهان این رویکرد ایران را بخشی از برخورد سیاسی آن با ارزشها و معتقدات اسلامی میدانند؛ اما حقیقت این است که مخالفت ایران با توسعه هژمونیک آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه، موانع زیادی برای اهداف استعماری و استکباری ایالات متحده و دستپرورده سیاسی ـ نظامی آن (اسرائیل) به وجود آورده است. با توجه به اینکه این موضوع را از منظر نگاه به حقایق موجود مورد واکاوی قرار میدهیم، بدون تردید ایستادگی ایران در برابر آمریکا و اسرائیل، کمک زیادی به دگرگونی اوضاع در خاورمیانه به نفع جریان مقاومت اسلامی کرده است.
برای همین است که غرب، با آنکه در ظاهر برنامه هسته ای ایران را مبنا و میزان تصمیمگیریهای تنبیهی خود در برابر ایران قرار داده است؛ اما در اصل حضور مؤثر و نفوذ گسترده ایران در خاورمیانه به عنوان گرانیگاه راهبردهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی غرب و اسرائیل، مایه عصبانیت غرب گشته و قدرتهای غربی را به بهانه های مختلف، برانگیخته است تا با اجماع علیه ایران از مجرای وضع تحریمهای اقتصادی و افزایش فشارهای سیاسی، نظام و مردم جمهوری اسلامی را به امید عقبنشینی این کشور از مواضع ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی خود، به صورت بیسابقه ای در معرض فشار قرار دهند.
به دنبال تلاش غرب برای اعمال تحریم نفتی ایران و استقبال کشورهای عربی و از جمله عربستان از این طرح و واگذاری ذخایر نفتی خود در اختیار غرب برای پرکردن خلأ نفتی ناشی از تحریم نفت ایران در بازارهای جهانی، ایران اقدام به برگزاری رزمایش بزرگ ولایت ۹۰ در تنگه هرمز کرد و همزمان با به نمایش درآوردن توان رزمی و دفاعی خود، به غرب هشدار داد که در صورت اعمال تحریم نفتی، ایران نیز تنگه هرمز را به روی ترانزیت نفت کشورهای عربی به ممالک غربی خواهد بست. پس از این گیرودارهای لفظی و نمایشی بود که گزینه حمله نظامی با تشویقهای جنگ افروزانه اسرائیل، برای چندمین بار در چند سال پسین، روی میز تصمیمسازان سیاسی ـ نظامی واشنگتن قرار گرفت و واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. در این میان سفیر روسیه در ناتو، هرگونه مداخلهی نظامی در ایران را تهدیدی برای امنیت ملی خود اعلام کرد.
پرسش این است که آیا هشدار روسیه به آمریکا، به مفهوم آن است که روسیه پشتوانه سیاسی قابل اعتمادی برای ایران است و این کشور میتواند با پشتگرمی حمایتهای روسیه و نفوذ در برخی از جریانهای اسلامی خاورمیانه، همچنان به مقاومت در مقابل آمریکا و اسرائیل ادامه دهد؟
پاسخ به این پرسش، دشواری ایران در هجوم موج تحریمها و فشارهای فراگیر و همه جانبه بین المللی است. روسیه کشوری است که هرگز نمیتواند همسایه جنوبی خود ـ ایران ـ را برخوردار از سلاح هسته ای برتابد. همراهی روسیه با قطعنامه های چهارگانه شورای امنیت برای به تعلیق درآوردن روند غنی سازی اورانیوم ایران نیز، تنها برای همین منظور بوده است. با این حال، هشداری که این کشور متوجه آمریکا کرده است، موضوعی فراتر از این را شامل میشود؛ چرا که حمله نظامی آمریکا به ایران، صرفاً با هدف حمله به ایران انجام نمیشود؛ بلکه حمله به ایران، تبعاتی دارد که می تواند در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی ـ که بعید به نظر میرسد در اثر حمله آمریکا چنین اتفاقی بیفتد ـ به طراحی حمله به روسیه نیز منتهی شود؛ و الّا دستکم در تنگنای سیاسی ـ امنیتی قرار دادن روسیه، به عنوان رقیب سنتی آمریکا که تجربه جنگ طولانی سرد را نیز با آن دارد به منظور جلوگیری از ورود مجدد و قدرتمند روسیه در بازیهای جهانی، قطعی و برگشتناپذیر است.
فراتر از این، حمله به ایران، حمله به امنیت کل منطقه و به تبع آن جهان خواهد بود؛ زیرا این ایران است که با استفاده از نفوذ سیاسی ـ ایدئولوژیک خود در منطقه خاورمیانه و نیز با حمله مستقیم به اسرائیل و پایگاههای آمریکایی در کشورهای مختلف خاورمیانه برای مقابله به مثل کردن با حمله آمریکا، تمام منطقه و به دنبال آن تمام جهان را وارد جنگی خواهد کرد که برای ایالات متحده، نه تنها قابل مهار نیست؛ بلکه میتواند خطر فروپاشی ابرقدرتی آن را نیز در پی داشته باشد.
بنابراین، رسانه ای شدن مجدد حمله نظامی آمریکا به ایران، ـ با توجه به فضای عمومی منطقه و جهان، که آن را از جدیتی بیشتر در مقایسه با دفعات قبل برخوردار ساخته است ـ روسیه را خواسته یا ناخواسته وارد فضایی میکند که تنشهای پیدا و پنهان میان این ابرقدرت فروپاشیده و آمریکای ابرقدرت درحال فروپاشی را بیشتر از گذشته تشدید میکند. درواقع، روسیه پساپوتین، خود را در وضعیتی میبیند که یارای شرکت در زورآزماییهای دیپلماتیک همراه با هشدارهای تند نظامی را در برابر رقبای بین المللی خود و از جمله آمریکا دارد؛ اما این همه ی آن چیزی نیست که از دشواریهای ایران در تنگناهای سیاسی ـ اقتصادی بین المللی بکاهد. روسیه نیز به این امر واقف است که حمایت بیش از حد از ایران، ممکن است برای آتیه این کشور دردسرساز باشد. به ویژه اینکه در دیپلماسی، آنچه بیش از هرچیز دیگری پذیرفته شده و باورپذیر است، برخورد ابزاری با متحدان منطقهای و بین المللی است. به بیان دیگر، این منافع قدرتها و کشورهاست که آنان را در بازیهای مهم و سرنوشتساز جهانی، در کنار یکدیگر قرار میدهد؛ نه تعهدات اخلاقی یا چیزی از این دست. بنابراین، قرارگیری روسیه در کنار ایران، آن هم در حد یک هشدار به آمریکا، الزاماً به مفهوم برخورداری ایران از پشتوانههای نیرومند و وفادار منطقهای یا بین المللی همانند روسیه نیست. با این وجود، اگرچه هیچ تضمینی از جانب آمریکا به روسیه مبنی بر محفوظ بودن قلمرو نفوذ آن در صورت حملهی غرب به ایران، نمیتواند مایه اعتماد وارث ابرقدرت فروپاشیده شرق به ایالات متحده شود، و این کشور، در هر شرایطی باید در کنار ایران قرار بگیرد؛ اما این برای ایران کافی نیست. در این میان، آنچه برای ایران مایه امیدواری و خوشبینی به آینده است، اوضاع کلی سیاست در منطقه به دنبال انقلابهای عربی، به عنوان گرانیگاه بحران منطقهای آمریکاست. سال 2011 برای آمریکا در خاورمیانه با تجربه های تلخ فروپاشی قدرتهایی همراه بود که کاملاً وابسته به اردوگاه غرب و به همین جهت متعهد به حمایت از اسرائیل بودند. در این میان خروج نیروهای آمریکا از عراق و تبدیل شدن این کشور به یکی از محورهای مقاومت در برابر ایالات متحده و همسویی با ایران، مزید بر علت شده و بار خفت خاورمیانهای آمریکا را سنگینتر ساخت.
اکنون مهمترین محور سرمایهگذاری سیاسی ایران در منطقه، سوریه و جلوگیری از فروپاشی بشار اسد است. ایران اگر در این زمینه بتواند دستاوردی داشته باشد، از حمایتهای قطعی روسیه نیز برخوردار خواهد شد؛ زیرا سوریه، هم برای ایران و هم برای سوریه، به همان اندازه مهم است که حضور آمریکا در خاور میانه و یا حملهی این کشور به ایران.
مهدی غزنوی- جمهور