پس از آنکه در سال گذشته موافقتنامه دوحه میان ایالات متحده امریکا و طالبان امضا شد و شش ماه قبل از امروز، گفتوگوهای صلح میان هیأت دولت اسلامی افغانستان و هیأت طالبان آغاز شد، در برخی ملاقاتهای داخلی و خارجی نگرانیهایی در مورد بازگشت دوباره طالبان به قدرت مشاهده میشد.
دستههایی در درون افغانستان و شماری هم در بیرون از کشور با این نگرانی روبهرو شدهاند که نشود، طالبان، کابل (پایتخت) افغانستان را از راه زور قبضه کنند و اداره دلخواهشان را برگردانند؛ ادارهای که زنان را از تمام حقوقشان محروم ساخته بود، هنر و موسیقی در آن مجازات میشدند، اقلیتهای قومی زیر تهدید بودند، مجسمههای بودا محکوم به انفجار شد و تنها چیزی را که رونق بخشیدند، جنگ و تریاک بود.
افغانستان در زمان قدرت طالبان پایگاهی شده بود برای تمام جنگجویان افراطی به شمول جنگجویان کشمیری، عرب، ناراضیان آسیای میانه و چچنی. حتی طالبان زمینه آن را فراهم کرده بودند که چچنیها در افغانستان حکومت «جلای وطن» ایجاد کنند.
اکنون که ایالات متحده امریکا نیروهایش را از افغانستان بیرون کرده است و در پایینترین سطح – در حدود ۲۵۰۰ تن از آنها در افغانستان باقی ماندهاند، این پرسشها مطرح شده است که آیا این خروج به معنای مقدمهای برای تحویل دادن افغانستان به طالبان است؟ آیا فاجعه حکومتداری طالبان در افغانستان دوباره تکرار میشود؟ و آیا افغانستان برای بار دیگر به پایگاه تروریستان چندین ملیتی تبدیل میگردد؟
به باور من، طالبان شانسی برای موفقیت ندارند و نمیتوانند، برای بار دیگر تسلط خود را بر قسمت اعظم افغانستان قایم کنند و از امارت اسلامی دلخواهشان سخن بگویند. چرا؟
پیشروی طالبان برای بار نخست، زاده عدم شناخت دولت مجاهدین به رهبری استاد برهانالدین ربانی از طالبان بود. در واقع دولت مجاهدین در سال نخست از آنها استقبال کرد و استاد ربانی، باری آنها را فرشتههای صلح خواند. در برخی موارد، طالبان را از لحاظ پولی و تسلیحاتی نیز یاری رساند، تا در برابر حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار موفقانه برزمند. زمانی به واقعیت پدیده طالبان پیبرد که دیگر دیر شده بود و از کنترل بیرون شده بودند.
چنددستهگی و تفرق نیروهای فعال در افغانستان مانند حکمتیار، حاجی عبدالقدیر، اسماعیل خان، دوستم، عبدالعلی مزاری و سیاف موجب شد تا یکی پی دیگری به دست طالبان سقوط کنند و سرانجام در برابر طالبان احمدشاه مسعود باقی بماند.
روستاهای افغانستان در موارد زیادی همیشه بیرون از تسلط دولت مرکزی به زندهگیشان ادامه دادهاند. در مناطق دورافتاده، دولت کمتر حضور داشته و امور مربوط به این مناطق به وسیله علمای دینی و متنفذین قومی اداره و رهبری شده است. از این رو، در چنین ساحاتی ایجاد آشوب و برهم زدن نظم با راهاندازی حرکتهای مسلحانه و اعمال خرابکارانه، کار چندان دشوار نیست. لذا کارنامه طالبان را نمیتوان یک دستآورد خارقالعاده نظامی به حساب آورد. گاهی این اعمال به وسیله رسانههای غربی بیش از حد بزرگ جلوه داده میشود. مشکل طالبان زمانی آغاز میشود که سروکارشان به شهرها میافتد.
طالبان هم از لحاظ اسلحه و تجهیزات جنگی و هم از حیث دستهبندیهای جنگی به هیچوجه توان ورود به شهرها را ندارند. شاید شهری را به آشوب بکشند، حمله غافلگیرانهای را انجام دهند و یا بمبی را منفجر کنند و شماری را به خاک و خون بکشند؛ اما آنها آمادگی ایستادن و مقاومت در شهرها را ندارند. دستههای ده نفری و ۲۰ نفری طالبان توان مقابله با هزاران سربازی را که از شهرها دفاع میکنند، ندارند.
وقتی برای بار اول ۲۵ سال پیش از امروز، طالبان به کابل سرازیر شدند، رضایت امریکا و متحدانش را با خود داشتند. دوستان عربی امریکا سخاوتمندانه طالبان را پشتیبانی میکردند. ولی حالا ایالات متحده امریکا با دوستان جهانیاش یکصدا با بازگشت امارت طالبان مخالفاند.
یکی از عواملی که کشورهای منطقه از جمله ایران، روسیه، چین و اوزبیکستان را در حمایت از طالبان کشانده بود، حضور سنگین نیروهای امریکایی در افغانستان بود. حالا که این حضور به حداقل رسیده است، دلیلی ندارد که طالبان همچنان مورد حمایت قرار بگیرند.
شماری از دیپلماتهای منطقه توضیح دادهاند که گروه طالبان شلاقی برای شکنجه امریکا است، نه کاندیدایی برای حکومت کردن در افغانستان. در حال حاضر نشانههایی دیده میشود که کشورهای همسایه در حال بازنگری سیاستهایشان در قبال طالباناند؛ زیرا دیگر نیازی برای تحریک و تمویل طالبان نمیبینند. به باور برخی از کارشناسان، سفر هیأت طالبان به ایران و روسیه برای این منظور بود تا کشورهای یاد شده را برای دوام کمکهایشان قانع سازند.
فشرده کلام این است که تاریخ مصرف طالبان به پایان رسیده است. ریشههای آنها با خروج سربازان امریکایی در حال خشکیدن است. اقدامات خشن و غیرانسانی طالبان، آن گروه را از پشتیبانی مردم افغانستان محروم کرده است و این همه سخن از آن میگویند که طالبان شانسی برای موفقیت ندارند و تنها موردی که باید به آن دولت افغانستان رسیدهگی کند، تحکیم اتحاد و همبستهگی میان سران سیاسی طرفدار نظام جمهوری است؛ زیرا گاهی این چنددستهگی مایه تشویق طالبان میشود.
نویسنده: عبدالحفیظ منصور- عضو تیم مذاکره کننده با طالبان