این همان «ادبیات اصیل افغانی» مورد تأکید ارباب ارگ است؛ ادبیاتی که در آن تنها به دلیل ترس و امتناع یک حلقه فاشیست و بی سواد و تنگ اندیش در ارگ از زبان فارسی و مفاخر فراگیر، جاودانه و زوالناپذیر آن، سیستم آموزش عالی کشور دستور می گیرد تا از واژگان غریب غربی و عربی استفاده شود؛ اما فارسی به مثابه «زبان خارجی» ممنوع باقی بماند.
وزارت تحصیلات عالی تایید میکند که مکتوبی را از اداره امور ریاست جمهوری، درباره استفاده از "ادبیات اصیل افغانی" در پایاننامههای دانشگاهی دریافت کرده است.
حامد عبیدی؛ سخنگوی وزارت تحصیلات عالی گفته که بر بنیاد همین مکتوب، این وزارت به همه نهادهای عالی تحصیلی در کشور دستور داده تا تطبیق "ادبیات اصیل افغانی" در نوشتن تحقیقات آکادمیک را مد نظر بگیرند.
آقای عبیدی در مورد تعریف دقیق "ادبیات اصیل افغانی" گفته که به وزارت تحصیلات عالی هم جزئیات دقیقی در مورد "ادبیات اصیل افغانی" داده نشده است. به گفته او، برداشت آنها از این موضوع احتیاط در به کارگیری "واژگان خارجی" در تحقیقات آکادمیک به زبانهای رسمی افغانستان است.
این نامه واکنش های زیادی را برانگیخته است. از نظر منتقدان، این دستور و ابهام پرسش برانگیز نهفته در آن نیز بخشی از سیاستهای ضد فرهنگی یک حلقه فاشیست، متعصب و تنگاندیش در کانون مرکزی قدرت برای ستیز با زبان سره و اصیل فارسی در افغانستان است.
با وجود آنکه «دری» هم در کنار «پشتو» یکی از دو زبان رسمی افغانستان محسوب می شود و این موضوع در قانون اساسی، تصریح شده؛ اما از نظر حلقات فارسیستیز، فارسی «زبان خارجی» است و دری همان زبان فرسوده و مفتضحی است که مکاتبات رسمی و مراسلات اداری دولت افغانستان از صد سال پیش تاکنون حفظ شده است. دری مورد نظر آنها به عنوان بخشی از «ادبیات اصیل افغانی» همان زبانی است که هیچ نشانی از زبان فاخر مولانا و بیدل و سنایی و حافظ و سعدی و ناصر خسرو و... ندارد و بخش بزرگ واژگان و گزارههای آن را لغات غریب، نامأنوس و پیچیده عربی تشکیل می دهد.
یکی از نمونه های مستند در این زمینه، همین نامه ای است که از سوی وزارت تحصیلات عالی به منظور ابلاغ دستور اداره امور ریاست جمهوری در راستای تطبیق «ادبیات اصیل افغانی» در پایاننامه ها به مراکز تحصیلی و دانشگاهی کشور فرستاده شده است. این نامه در کنار آنکه از اغلاط و اشتباهات فاحش ویرایشی و دستوری رنج می برد و چندین ایراد جدی ادبی دارد، به همان زبانی نوشته شده که بر بنیاد دستور ارگ باید به عنوان زبان و ادبیات مشترک همه پایاننامه های تحصیلی نیز مورد استفاده قرار بگیرد. شگفت انگیز است؛ اما واقعیت دارد که بیش از ۸۰ درصد واژگان به کار رفته در همین نامه کوتاه وزارت تحصیلات عالی به زبان عربی است و اگر افعال پایان جمله ها، حروف ربط و اضافه و چند واژه دیگر را حذف کنیم آنچه به جا می ماند یک متن عربی صرف است.
این همان «ادبیات اصیل افغانی» مورد تأکید ارباب ارگ است؛ ادبیاتی که در آن تنها به دلیل ترس و امتناع یک حلقه فاشیست و بی سواد و تنگ اندیش در ارگ از زبان فارسی و مفاخر فراگیر، جاودانه و زوالناپذیر آن، سیستم آموزش عالی کشور دستور می گیرد تا از واژگان غریب غربی و عربی استفاده شود؛ اما فارسی به مثابه «زبان خارجی» ممنوع باقی بماند.
این سیاست اما تازگی ندارد. ضدیت با فارسی عمری به قدمت سلطه سلاطین فاشیست و تبارگرا و تنگ اندیشی دارد که به جای آنکه زبان نیاکان خود را همپای پیشرفت و توسعه فرهنگ و زبان و ادبیات دیگران فربه و بارور و شکوفا سازند، مذبوحانه تلاش می کنند تا با تضعیف دیگران، قدرت و بقای خود را تضمین کنند؛ اما این مسیری خردمندانه برای رویارویی با یک زبان زنده و زاینده نیست. آفتاب فراگیر فارسی، فرای اینکه خفاش ها چه می خواهند، بر پهنه طلایی فرهنگ و تمدن بشری، همچنان تا جاودان خواهد تابید و روزی فراخواهد رسید که جهان، به درخشش پاینده این خورشید زاینده و زندگیبخش، ایمان بیاورد.
از سوی دیگر، برخلاف آنچه سیاست گذاران فرهنگی ارباب ارگ می خواهند، فارسی هرگز در پی تضعیف و بی اعتبار کردن زبان اصیل پشتو نیست. فارسی و پشتو دو روی یک سکه هویت فرهنگی- زبانی افغانستان را تشکیل می دهند و هر دو به یک میزان باید دارای اعتبار و احترام باشند.
در این میان اما هیچکس نمی تواند بر قدرت، نفوذ و اعتبار فارسی به مثابه زبان معیار و میانجی در افغانستان، چشم بپوشد و به انکار و امتناع آن برخیزد. این فرای همه افتخارات بزرگی است که به فارسی به عنوان زبان یک قلمرو تمدنی بزرگ و پرپیشینه، اهمیت و اقتدار می بخشد. فارسی در افغانستان اگرچه در رسمیات و قوانین به عنوان «زبان ملی» مطرح نیست؛ اما زبان دستکم ۲۰ میلیون شهروند این کشور است. افزون بر این، فارسی در افغانستان، زبان معیار و میانجی است. یعنی اغلب شهروندان پشتوزبان افغانستان به سادگی فارسی را میفهمند و برای ارتباط با غیر پشتون ها به آن سخن می کنند؛ این در حالی است که فارسی زبانان از چنین امکانی برخوردار نیستند و این به معنای آن است که فارسی، زبان میانجی است.
از سوی دیگر، فارسی زبان معیار است؛ زبانی که با وجود سلطه همیشگی شاهان و سلاطین پشتونتبار، همواره زبان حکومت و قدرت و اداره و سیاست بوده است. گفته می شود شماری از خاندان های سلطنتی پشتونتبار نیز حتی در ارتباطات داخلی و خانوادگیشان نمی توانستند پشتو بگویند و همواره به فارسی سخن می گفتند.
بنابراین مبارزه با فارسی، تلاشی ناکام و تقلایی ناتمام برای زدودن بخشی از تاریخ و تمدن این کشور است؛ اما فارسی نه بودای بامیان است که با انهدام توسط مزدوران پاکستان، از پا بیفتد و نه بومیان بهسود و بامیان و کاپیسا و بدخشان که با کوچ اجباری و تصفیه نژادی، بتوان حذفاش کرد. فارسی یک تمدن، یک فرهنگ و فراتر از آن، به تعبیر شهید قهار عاصی، دل ماست.
عبدالمتین فرهمند- خبرگزاری جمهور