استاد محمدامین احمدی عضو پیشین کمیسیون مستقل نظارت بر تطبیق قانون اساسی است و عضویت کمیسیون تدقیق قانون اساسی را نیز در کارنامه دارد. آقای احمدی در قبال رویداد خونین ارزگان خاص، تاکنون موضع گیریهای مختلف را انجام داده و در قبال تلفات وارده بر غیرنظامیان از سوی طالبان، دادخواهی نموده است.
حمله گروه طالبان به ارزگان خاص که منجر به کشته شدن غیرنظامیان شده، یکی دیگری از حوادث خونین افغانستان محسوب میشود که افراد ملکی در مناطق هزاره نشین مورد حملات گروهی طالبان قرار گرفته اند.
رویداد ارزگان خاص که ماهیت اصلی آن حمله طالبان به مناطق غیرنظامی بوده و این گروه، جنایت علیه بشریت را مرتکب شدهاند اما این امر در پایتخت از سوی مسوولان درجه یک حکومت، جنبه قومی داده شده است که در واقع، این مساله با واکنشهای زیادی روبرو شده است.
به همین منظور، خبرنگار
خبرگزاری جمهور در ادامه گفتگوهایش، این بار گفتگوی مفصلی را پیرامون چگونگی رویداد خونین ارزگان خاص با دکتر محمدامین احمدی انجام داده است.
تشکر استاد که فرصتتان را در اختیار خبرگزاری جمهور قرار دادید. نخست این که جزییات و یافتههای شما در خصوص رویداد ارزگان چیست؟
در واقع در نقطه شروع جنگ دو نکته وجود دارد که این دو نکته باعث یک سلسله سوء تفاهمات شده است. از منظر همین دو نکته نمایندگان طالبان و لابی آنها در حکومت، بهره برده و مسئولان نظامی و فرمانده قوای مسلح را در دفاع ازمردم به نفع دشمن دچار تردید و سردرگم ساخته است، عمدتا با برجسته ساختن این دو نکته جنگ را قومی قلمداد کرده است. و از همین طریق ابعاد ضد انسانی جنگ را که طالبان مرتکب شده، اندک جلوه دهند. لذا لازم است این دو نکته، به صورت شفاف توضیح داده شود تا مظلومیت قربانیان و زورگویی طالبان بیش از پیش روشن گردد. نکته نخست یک دعوای حقوقی است بین دو همسایه، یکی از این دو فرد هزاره است به نام اخلاصی و دیگری پشتون تبار است که نام آن را نمی دانم در قریه کاریز، این دو در باب"آب" باهم دعوای حقوقی داشته اند و این دعوای حقوقی را دادگاه طالبان در قدم نخست شاید یک سال قبل به نفع اخلاصی فیصله کرده بود. اما بعدا، قرار گزارشها، طرف دعوا به طالبان میپیوند، ظاهرا عضو گروه نظامی آن میشود و دعوای خود را مجدداً مطرح میکند، این بار دادگاه طالبان به نفع آن (فرد پشتون تبار) حکم میکند. این دعوا کاملاً جنبه حقوقی داشته و جنبه قومی و یا منطقه ای پیدا نکرده است، منتهی یک گروهی از طالبان به خانه اخلاصی می آید و خانه وی را بازرسی میکند با این ادعا که گویا گزارش رسیده که در خانه اش اسلحه وجود دارد، با شجاعی ارتباط دارد، طالبان با موجودیت افراد محل خانه اش را بازرسی میکند. در حین بازرسی، طالبان اسلحه پیدا نمیکنند. اما موتر وی را به گلوله میبندد و به آن ضرر میزند.
این حادثه این جا ختم میشود اما آقای اخلاصی وقتی این حادثه را میبیند، کوچ کرده و به قریه کندلان میرود و از مردم برای حل دعوا تقاضای کمک و همکاری میکند. مردم میگوید که دعوا شخصی است و به آنها مربوط نمیشود. اخلاصی بعد از آن برای دادخواهی از بزرگان سایر قریهها کمک میخواهد، نه برای جنگ بلکه برای حل دعوا و اینکه او با مصونیت و امنیت بتواند در خانه خود زندگی کند .
در این رویداد،؛ آقای شجاعی که در مالستان است و سابق جزء پولیس محلی بوده، در قریه کاریز شاید برای چند ساعت میآید، یا خود میآید یا از طرف متضرر دعوت میشود. البته نه برای جنگ، کدام درگیری و تهدیدی نیز صورت نمیگیرد. شجاعی، شب به قریه کندلان برمیگردد. شب هنگام مورد محاصره قرار گرفته و طالبان حمله میکند. در این حمله، معاون شجاعی کشته شده و خودش از حلقه محاصره خود را نجات میدهد. به این ترتیب، طالبان در ساحه جنگ را شروع می کند. شجاعیبه طرف شیرداغ که جزء واحد اداری مالستان است عقب نشینی میکند و طالبان وی را تعقیب میکند. در ضمن تعقیب وی منطقه کندلان را کاملا تصرف و تعدادی از افراد غیر نظامی را در حال فرار و یا در درب منارل شان بیرحمانه به قتل میرسانند و قریه حسینی را که از صحنه درگیری با شجاعی دور است و در قضیه هیچ دخالتی نداشته است، طالبان این قریه را نیز اشغال و پرچمهای خود را در آنجا نصب میکند و چون حمله شب هنگام و غافلگیرانه بوده مردم، پیر و جوان زن و مرد سراسیمه فرار میکنند و در این وضعیت دردناک میزان رعب و وحشت را با قتل و کشتار صد چندان میکند و بیش از ده غیر نظامی را در این قریه و اطراف آن به قتل میرساند . از قریه حسینی تا سه صد خانواده فراری و آواره میگردد.
اما نکته دوم، قضیه شجاعی است، شجاعی اهل مالستان است قبلا به عنوان گارد محافظ قوای امریکایی در ارزگان و پولیس محلی با طالبان جنگیده است. ولی چند سالی است که عضو پولیس نیست و با وزارت داخله هم مناسبات خوب ندارد، مردم هزاره ارزگان نیز تا جایی که من اطلاع دارم چندان رابطه حسنه با او ندارند، همانگونه که توضیح دادم یک حضور کوتاه داشته و برهیچ قریه و فردی در ارزگان حمله نکرده است ولی طالب برای توجیه جنگ و حمله وسیع خویش بر قریههای مسکونی و غیر نظامی حضور او را بهانه کرده و جنگ خویش را جنگ با شجاعی تبلیغ میکند.
اما در واقع حمله طالبان بر یک جمعیت غیرنظامی بوده است. دلیل واضح بر این مدعا همانگونه که توضیح دادم حمله طالبان بر قریه حسینی است، حسینی یک قریه ملکی است و هیچ پایگاه دولتی و نظامی در آن نیست. طالبان بر این قریه غیرنظامی که هیچ گونه درگیر جنگ نبوده و شحاعی که طالبان و حامیان آن وی را عامل مجسم جنگ می دانند، از این قریه اصلا عبور هم نکرده است، حمله کرده و غیرنظامیان را به قتل میرساند. به همین دلیل این حمله، مصداق واضح حمله هدفمند و عمدی بر جمعیت غیرنظامی است. و حمله هدفمند بر جمعیت غیر نظامی، مصداق جنایت علیه بشریت محسوب میشود و نقض صریح قوانین بین المللی بشردوستانه است. با توضیحی که عرض کردم میتوان با قاطعیت ادعا کرد که طرف اصلی جنگ طالبان است، قوم پشتون نیست. هدف طالبان نظر به اهداف سازمانی و تشکیلاتی اش، گسترش حوزه نفوذ و حاکمیت شان میباشد و شجاعی فقط یک بهانه است.
به صورت خلاصه میتوان به طور مستند ادعا کرد که هدف طالبان تضعیف دولت مرکزی است. سقوط دادن نظام، هدف اصلی آن است و در این عملیات خود مرتکب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت شده است. افراد ملکی را به شکل سیستماتیک و هدف مند مورد حمله قرار داده است. چرا که واضح و آشکار است همانگونه که شرح دادم حمله بر قریه حسینی، مصداق بارز حمله بر جمعیت غیرنظامی است.
استاد، دیدگاههای مقامات حکومتی در مورد ولسوالی ارزگان خاص مختلف است. در نخست حکومت طی فرمانی، هیاتی را در زمینه تعیین کرد و آن را جنبه قومی داد. این امر از کجا ناشی می شود؟ آیا کسانی هستند که در صدد ایجاد تنش میان اقوام است؟
من فکر میکنم که در کابل لابی طالبان وجود دارد، بعضی افراد است که عضو مجلس نمایندگان است و حتی ممکن است در برخی حلقاتی دیگر نفوذ داشته باشند، آنها بیش از آن که به نظام وفادار باشند، براساس تشابه فکری و یا پیوند قومی به طالبان وفادار هستند. نظر به ساختار قدرت در کشور که عمدتا قومی است، این لابی موفق عمل میکند. یعنی میتوانند مانع شوند که حکومت و رئیس جمهور به درستی تصمیم بگیرند. من، رییس جمهور یا اعضای ارگ ریاست جمهوری را متهم نمیکنم ولی میگویم، لابی طالبان در کابل، آنها را گمراه میکند، اطلاعات نادرست را انتقال داده، ذهن آنها را مغشوش میکند. به همه مسایل رنگ و بوی قومی میدهند و رئیس جمهور مرتکب اشتباه وحشتناک شد.
مشروعیت نسبی که حکومت دارد، این مسایل چقدر به اعتبار حکومت خدشه وارد میکند؟
این موضوع، یک شکاف بزرگ را در صفوف داخلی نظام ایجاد میکند. میدانید که از حامیان اصلی نظام مبتنی بر قانون اساسی، جامعه هزاره افغانستان است. اگر جامعه هزاره، از نظام و حکومت مایوس شود، ممکن است برای بقای خود به طالبان تسلیم شوند. اگر هزارهها به طالبان تسلیم شوند، به معنی سقوط نظام خواهد بود و مشروعیت حکومت از بین میرود. و یا این که راه دیگری را در پیش گیرند که راه دفاع مستقلانه است که آن هم به سود کشور و به سود حکومت نیست. هر دو راه به ضرر حکومت و به ضرر افغانستان است. بحران را در درون نظام عمیقتر میکند. بنابراین، عقیده من این است که سران نظام از هر طیف سیاسیای که هستند، همه اینها در سطح ملی باید حکومت را وادار به اتخاذ تصامیم درست در قسمت جنگ و صلح کنند. فکر میکنم که پالیسی حکومت ما در بخش برخورد نظامی با طالبان از بنیاد یک جانبه، نادرست و غیراصولی تدوین شده است. داستان غم انگیز ارزگان، این قضیه را واضح و روشن ساخت که در سطح رهبری قوای مسلح،اراده دفاع قوی در برابر طالبان از مردمی که در قلمرو حاکمیت دولت هستند و حامی نظام محسوب میشوند، وجود ندارد.
این جانب بعینه از جنگ ارزگان دریافتم که در سطح کلان پالیسی قوی در دفاع از مردمی که میخواهند تحت حاکمیت طالبان زندگی نکنند، تحت حاکمیت نظام مبتنی بر قانون اساسی زندگی کنند و اراده قوی و شفاف وجود ندارد.
استاد بعید است که هزارهها به طالبان تسلیم شوند، درست؟
بعید نیست، احتمال آن زیاد دور از ذهن نیست؛ به خاطری که مسئله مرگ و زندگی است. حالا در ارزگان قریههایی است ( قریه ششپر (جوی نو و قدیم) بازار کهنه، سیدان در مرکز ارزگان، سیرو و پالو خارج از مرکز) که حاکمیت طالبان را پذیرفته اند. طالبان استدلال میکنند که چطور آن ها (قریههای تحت تسلط طالبان) تسلیم شده، ذکات و عشر میدهند، فیصلههای دادگاه آنها را میپذیرند و قریه حسینی نیز باید تسلیم شود. چرا مناطق یادشده علیه طالبان مقاومت نمیکنند؟ چون مسئله مرگ و زندگی است. حکومت از آنها دفاع نمیتواند و آنها هم از خود دفاع نمیتوانند؛ بنابراین، آنها برای این که از املاک و زندگی شان حفاظت کنند، با طالبان مدارا کرده اند. این قضیه در جاغوری و مالستان و در سراسر هزاره جات قابل تکرار است. وقتی مسئله مرگ و زندگی باشد، و راهی برای دفاع نداشته باشند هزاره جات کاملا به طالبان تسلیم میشوند. البته اتخاذ دفاع مستقل از خود، بسیار پرهزینه و سخت است.
با توجه به این که، ساختار حکومت از نمایندگان جامعه شیعه افغانستان تشکیل شده و حضور دارند، چرا برای جلوگیری از این گونه رویدادها، وارد عمل نمیشوند؟
صلاحیت ندارند. قانون اساسی صلاحیت نداده است. معاون رییس جمهور فرماندهی کل قوا را ندارد. فقط رایزنی میکند. رایزنی با مسوولان جنگ و رایزنی با رییس جمهور. میتوانند در مجالسی که عضویت را دارند، به خصوص در شورای امنیت، فشار سیاسی بیاورند و نظر بدهند اما فرمان صادر نمیتوانند.
به نظر شما، فکر میکنید که نمایندگان مردم در ساختار حکومت، مسوولیت شان را در قبال این گونه رویدادهای سیستماتیک، انجام داده اند؟
دقیق نمی دانم ولی جدا خواسته شده است. معاون رییس جمهور رایزنی و فشارهای خود را داشته است. البته با ساختار پیچیده قدرت مواجه هستیم. صلاحیتها دست رییس جمهور است و دست کسی دیگر نیست. وزیر دفاع، وزیر داخله و رییس امنیت ملی از رییس جمهور فرمان میگیرند. بنابراین، مسئولیت متوجه رییس جمهور است و مقامات دیگر بیشتر فشارهای سیاسی، تا جایی ک میدانم، وارد کرده اند.
یک راه است این است که از قدرت خداحافظی کنند لیکن مقاطعه با حکومت خطرناک است. ما همیشه با شر بیشتر و کمتر روبرو هستیم، شر درجات دارد. ما اگر زود کم حوصله شویم و زود آخرین قدم را اول برداریم، به منزله شکست ما، جامعه ما و مردم ما است. سیاسیون این کار را نمیکنند با احتیاط گام برمیدارند. لذا تمام نخبگان سیاسی افغانستان از همه اقوام باید رییس جمهور و شورای امینت را تحت فشار قرار داده و پالیسی جنگ را بر دفاع موثر از مردم در برابر طالب قرار دهد و در این زمینه هیچ گونه تردیدی به خود راه ندهند.
در صورتی که پالیسی جنگ در برابر طالبان تغییر کند، این پالیسی با چه محتوایی باشد؟
تصمیم بگیرد، تصویب کند که هرگاه طالب بر مناطق غیرمسکونی و غیرنظامی یا تسخیر شهرها، حمله کنند، هیچ تردید و مجامله وجود نداشته نباشد، کاملا در برابر لابی طالبان که در کابل است، مقاومت کنند، ریشههای لابی طالبان را از کابل قطع کند. صلح را بر دفاع و جنگ موثر علیه طالبان. قرار دهند. چرا قندوز توسط طالب اشغال شد؟ حالا میفهمم چرا چنین شد. چرا غزنی اشغال شد؟ چون با طالبان در هر منطقه مدارا میشود و با اراده قوی برابر طالبان مقاومت سریع و به هنگام صورت نمیگیرد.
استاد، ما انتخابات ریاست جمهوری را در پیش رو داریم، وضعیت کنونی، چه تاثیری بر وضعیت سیاسی افغانستان خواهد داشت؟
تاثیر اساسی دارد. یکی از چیزهایی که میتواند تغییر اساسی بیاورد، انتخابات ریاست جمهوری است. دفاع قوی و موثر از مردم در برابر طالبان به پالیسی اصلی انتخابات ریاست جمهوری سال آینده تبدیل شود. کسی در راس رهبری قرار گیرد که پالیسی آن دفاع موثر از مردم علیه طالبان و جنگ علیه طالبان باشد و صلح را مبتنی بر دفاع موثر بداند و هیچگاه در این امر دچار تردید نباشد. اکنون ما شاهد وضعیتی هستیم که بازی معما گونه صلح که طرف آن آدرس واضح ندارد و رسما بر طبل جنگ میکوبد شاید گاهی حامیان آنها که هیچگاه مسئولیت طالبان را نمیپذیرند، به نام طالب چراغ سبز نشان میدهد و دلها را میرباید، اراده را برای جنگ و دفاع، پایین آورده است، در عین حال ساختار و فرهنگ سیاسی قومی باعث شده که جنگ علیه طالب، در نقاط مختلف کشور جنبه و سویه قومی پیدا کرده است. این است که حکومت را از درون دستخوش تشدد کرده است. از همین خاطر انتخابات باید تغییر اساسی در رهبری ایجاد کند و پالیسی را به گونهای تغییر دهد که به شکل موثر علیه طالب فشار نظامی به وجود آید تا وادار به صلح شود. و از مردم و شهرها، مردمی که طرفدار نظام است، به شکل موثر دفاع صورت گیرد تا طالب مجبور به قبول صلح شود. کسی طرفدار جنگ نیست، اما حکومت جبارانه طالب را هم به آسانی نمی پذیرند.
پیشنهاد شما برای آنانی که در ساختار حکومت اند، برای نحوه فشار آوردن بر حکومت، چه است؟
با حفظ خون سردی، منطق و خویشتن داری، نهایت فشار وارد آید چه به لحاظ قانونی و چه به لحاظ سیاسی. مهمتر از آن، باید ذهنیت جامعه جهانی و آن هایی که حامی افغانستان است، به صورت اساسی تغییر داده شود و صحبت شود تا آنها اوضاع را دقیق درک کنند. فکر میکنم که اوضاع افغانستان یک جانبه به جهان منعکس میشود. هم پالیسی نیروهای حمایت قاطع تغییر کند و هم از راه گفتگو و منطق، لابی گری قوی و موثر، تمامی نیروهای ما، جامعه مدنی و کل جامعه مدنی افغانستان، به هر قوم و گروهی که تعلق دارند، دادخواهی کنند و مقامات سیاسی هم از تمام ظرفیت های سیاسی و قانونی برای تغییر پالیسی دفاع استفاده کنند.
برای دفاع از هزاره جات، یا هزارستان، قبلا یک طرح امنیتی در شورای امنیت ملی، پیش بینی شده بود که به موجب آن قطعات اردو و پولیس ملی در نقاط تماس و مماس با منطق تحت تسلط مخالفین مسلح مستقر شوند. به نظر میرسد، یکی از راه حل های موثر برای تأمین امنیت این مناطق همین است. پیشنهاد دوم این است که پولیس محلی در چارچوب قانونی ایجاد شود و نیروهایی که حالا در میان مردم محبوبیت دارند، هرکسی که است، اینها در چارچوب قانونی و پولیس محلی منسجم شود تا مردم وسیله دفاع محلی داشته باشند. چون اردو و پولیس از تحرک کافی که در هر آن در برابر حملات ناگهانی طالبان خود را به موقع در صحنه جنگ برسانند، برخوردارذنیستند. دیگر این که نیروهای پولیس محلی در هر منطقه باید آموزش داده شود. چه آموزش قانونی و چه آموزش به لحاظ جنگ؛ به لحاظ رزمی این مهارت را به دست بیاورند تا بتوانند، برای رهایی گروگانها در عمق جبهه دشمن عملیات کنند. چون مشکلات مردم این است که طالبان از گروگان گیری استفاده میکنند لذا ضرور است که قطعات خاص در چارچوب نیروهای محلی طوری آموزش ببینند که قدرت عملیات چریکی را در عمق جبهه دشمن داشته باشند تا بتوانند گروگانها را نجات دهند، چون دفاع مردم از نیروهایی که حکومت آنها را نیروهای غیر مسئول میخوانند براساس ضرورتها و نیازهایی است که مردم حس میکنند، لذا برای بر آورده ساختن این نیازها، از طریق قانونی اقدامات موثر باید صورت گیرد، پیشنهادی که توضیح دادم میتواند یک راه حل خوب و موثر به حساب آید.
گفتگو از وحید فرزان-
خبرگزاری جمهور