فمینیزم در جوامع امروزی بیشتر یک کالای لوکس است تا یک راهبرد عملی بابت حل مشکل زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه. ما مردها تا زمانی که در آشپزی، شستن لباس، نگهداری بچهها و... به شریک زندگی مان، به مادر مان، خواهر مان و یا هرکسی دیگر که در خانه کارهای روز مره ما را انجام میدهند، کمک نکنیم، آن هم نه به عنوان یک لطف و از خود گذشتگی، بلکه به عنوان مسئولیت و وظیفه، حق نداریم شعار حمایت از حقوق زن و فمینیزم را سر دهیم.
ما که در مشرق زمین در جامعه اسلامی زندگی میکنیم، بیش از هرکس دیگری واژه های «مرد سالاری»، «زن سالاری»، «پدر سالاری» برای ما آشنا است. پیرامون مفاهم فوق حرف و حدیثهای زیادی رد و بدل شده بدون هیچ نتیجهی همچنان ادامه دارد. در مبحث حقوق و آزادیهای زن از ۱۹۴۵ یعنی پایان جنگ جهانی دوم تحقیقات و نوشتههای زیادی صورت گرفته است؛ زیرا پس از پایان جنگ جهانی دوم آمار زنهایی که سر پرست خانواده شان را در جنگ از دست داده بودند، سر سام آور بود. مشکل از جای شروع میشد که زنان معترض مدعی بودند که جنگ را مردها شروع کردند و خاتمه دادند ولی آسیبهای جنگ بیشتر متوجه زنان میشد. زنانی که نان آور خانواده اش را در جنگ از دست داده بودند، آمار شان به صدها هزار تن میرسید و از طرف دیگر ۤآنها نه حق رای داشتند و نه حق کار در شرکتها و ادارات دولتی. این فرهنگ بد آن روزگار سبب معضلات عمیق اجتماعی شده بود و زنان را وادار به مبارزه کرد.
در آن ایام مرد سالاری به معنی واقعی کلمه وجود داشت، زنها حق کار نداشتند، حق رای نداشتند، حق مالکیت شخصی نداشتند و در یک کلام برده مردها بودند، آنها باید سخت کار میکردند ولی بدون دست مزد و امتیاز. فشارهای بی امان عمدتا اقتصادی، نا برابری و بی عدالتی و مرد سالاری لجام گسیخته، زنان را وادار به حق خواهی کرد و از آنجا بود که مفهوم جدید اجتماعی و فرهنگی تحت عنوان «فمینیزم» پدید آمد.
فمینیزم در کش و قوس مبارزات نهادهای فعال و منسجم، بگونه یک متغیر اجتماعی خود نمایی کرده و در سایه مکاتب کلان اقتصادی و فکری راهش را پیموده است، مانند فمینیزم لیبرال، فمینیزم مارکسیستی و... موج اعتراضاتی که در نیمه قرن بیستم عمدتا از امریکا سر منشا میگرفت، در مرور زمان سراسر امریکا، اروپا، خاورمیانه و شبه قاره را فرا گرفت؛ موج دوم جنبش فمینیزم لقب گرفت. زیرا زنان در تمامی جوامع به نحوی مشکل یکسان داشتند و نخستین شعارهای شان؛ حق کار، حق، استقلال مالی و رفع خشونت علیه زنان بود. تا آنکه در خم و پیچ تاریخ و خصوصاً پس از دستاوردهای خوبی نصیب آنها شد، خواستهها و شعارهای بیشتری مطرح شد، شعارهای مانند تساوی جنسیتی، از بین رفتن فرهنگ مرد سالاری و... قرن هجده اوج محرومیت و مظلومیت زن بود، در آن سامان، که نظام سرمایه داری و لیبرالیزم در میان قرائتهای موجود، قدرت بلا منازعه را در دست داشت، بیشترین ستم را در حق دو قشر روا داشت، یکی زنان و دیگری کودکان، زنان در محیطهای بسیار نا مناسب و کثیف با ساعات کاری بیشتر از مردان کار میکردند و کمتر از نصف دستمزد مردان را دریافت میکردند، علاوه بر آن امنیت شغلی نداشتند و همواره از سوی جنس مخالف در محیط کار تهدید به تجاوز جنسی میشدند.
تحولات مدرن که در سرتاسر جهان امروز رقم خورد، بسیاری از مفاهیم و گزاره های سنتی را که تا آن روز به عنوان مهم ترین الزامات و هنجارهای پذیرفته شده قابل دفاع بود، به باد فراموشی سپرده و جایش را به مقولات نو و گفتمانهای مدرن تری داد. یکی از این تغییرات بنیادین مسئله نگاه سنتی به شخصیت و جایگاه زن بود که تا آن زمان به عنوان یک موجود درجه دو و فرودست محسوب میشد. مساله کرامت انسانی زن به عنوان نیمی از پیکر جامعه انسانی، مهم ترین ژانر و دورنمایه مدیرنیته بود که زن را از حالت کالا بودن و جنس دوم بودن به جایگاه عالی تری ارتقا داد و تا حدودی کرامت انسانی و حیثیت بر باد رفته شان را برگرداند.
در اواخر قرن بیستم دو کته گوری از جنبشهای زنان پدید آمد یکی شبکههای فعال حقوق زن به صورت غیر متمرکز و غیر منسجم با فعالیتهای پراکنده و دیگر جنبش های منظم و ساختارمند مانند، (N.O.W) سازمان ملی زنان، (N.W.P.C) فراکسیون سیاسی ملی زنان، (W.E.A.I) اتحادیه جنبش عدالت طلبی زنان. در اواخر قرن بیست اما، گفتمانهای جدید تر و جدی تری در جمع شعارهای فمینیستها افزوده شد، شعارهای مانند؛ تفکیک مسایل جنسی و تولید مثل، تفکیک تجربه جنسی و قرارداد اجتماعی بنام «ازدواج». جنبشهای نوین اقتصادی و اجتماعی که در غرب پدید آمد، با شعار حمایت از اقلیتهای قشری و کتلهای جای پا باز کرد ولی در ادامه خصوصا با ظهور نیولیبرالیزم اقشار فرو دست و در راس آن زنان، بیشتر از پیش دچار آسیب و محرومیت شدند.
فمینیزم اسلامی
فمینیزم به معنی خودش در واقع گفتمانی وارداتی است که در اواخر قرن بیست و آغاز قرن بیست و یک وارد معارف جدید مسلمانان شد. هرچند برخی مدعی هستند که طرفداری از حقوق زن و بسیاری از خواسته اصیل جنبش اجتماعی زنان را می توان در متون و آموزههای بنیادین اسلامی سراغ گرفت اما این مساله فمینیزم اسلامی معنی ندارد مگر آن که مجموعه نا هنجاری های که زنها را محدود کرده و حقوق آنها را نا دیده میگیرد و یا کرامت انسانی زن را در حقوق اساسی شان مد نظر نگرفته اند، بر شماریم.
برخی دانشمندان اسلامی طرفدار حقوق زن، باورمند اند که در تعالیم اساسی و متون مقدس اسلامی مانند قرآن کریم و احادث اسلامی، حقوق زن نقض شده، عمدتا به این آیات استدلال می کنند:«نسائکم حرث لکم...»؛ زنان کشت زار شما(مردان) هستند. «للذکر مثل حظ الانثیین»؛ برای مردان به اندازه سهم دو زن مقرر است. «فاضربوهن...»؛ زنان را بزنید. «الرجال قوامون علی النساء»؛ مردان قیم زنان هستند.
احادیث و گفتار های زیادی نیز وجود دارد که به باور بعض دانشمندان اسلام، به معنی تبعیض آشکار و نقض حقوق انسانی زن است. مانند این فرموده مولا علی (ع) که بعد از ختم جنگ جمل گفته است: «ای مردم زنان عقل شان، سهم شان و ایمان شان ناقص است؛ نقصان ایمان شان آن است که در ایام مریضی ماهیانه شان نماز و روزه به جا نمی آورند؛ نقصان عقل شان در آن است که شهادت دو زن با شهادت یک مرد برابر است و دلیل نقصان سهم شان آن است که سهم ارث زن نصف سهم مردم است. لذا از زنان پرهیز کنید و از زنان خوب برحذر باشید، در کار نیک از آنان اطاعت نکنید تا در کار بد طمع اطاعت نکنند».
هرچند برخی در تفسیر و تبین این گفته امام علی (ع) آن را طوری تفسیر کرده که هیچ انکار، هیچ تبعیض و هیچ جفای در حق زن صورت نگرفته است؛ مثلاً گفته اند، در گفتار حضرت (ع) مراد از ایمان سلسله دستورات دینی است که مطابق به دستورات اسلامی زنان در ایام مریضی نماز و روزه به جان نمی آورند و این دلیل نقصان آنان نیست. سهم ارث زنان هم یک مساله حقوقی صرف است و هیچ ربطی به کرامت انسانی زن ندارد و مراد از عقل، عقل عملی است یعنی در تصمیم گیری های کلان مانند سیاست، اقتصاد و غیره زنها به دلیل قوی بودن بعد عاطفی شان آسیب پذیرتر و ضعیف تر از مردان است.
ذیل این جمله؛ اما تمامی توجهات فوق را ضرب صفر می کند؛ آنجا حضرت توصیه فرموده که از زنان در کار خوب اطاعت نکنید که در کار بد طمع پیدا کند. به هر تقدیر در همین زمینه و مضمون احادیثی نیز وجود دارد که به شدت مورد انتقاد عده ای قرار دارد؛ برخی دیگر در دفاع از آموزه های اسلامی و عدم نقض حقوق زن دست به دامن عوامل بیرونی زده و متون اصلی اسلامی را مبرا از چنین اتهام می دانند.
این عده باورمند هستند که تعالیم غیر اسلامی خصوصا فلسفه یونان از زمانی که وارد دستگاه معارف اسلامی شده، سبب بد فهمی متون دینی گریده، به طور مثال در فلسفه یونان باستان در تعریف زن آمده:"حیوانی طویل الشعر قصیرالعقل" زن حیوانی است دارای موی دراز و عقل کوتاه و این گزارهها از مجاری فلسفه به داخل فقه و تفسیر اسلامی نفوذ کرده و سبب به وجود آمدن آرای نادرست درباره زنان شده است، خصوصا فقه هایی که دست به فلسفه یونان برده است.
در این مقاله، ما نه در پی رد این ادعا هستیم و نه به دنبال تایید آن؛ سخن این است که این نوع گفته ها درباره زن در متون اصلی و مادر اسلامی، سبب پدید آمدن فیمینزم اسلامی شده است. یک عده آن به مبارزه به آن متن ها و گفته ها برخواسته و مدعی شده اند که اسلام حقوق زن را نقض کرده و عده ای به مخالفت برخواسته و بدین ترتیب جریان مدافع حقوق زن به میان آمد که اصطلاحا لقب فیمینیزم اسلامی لقب گرفته است و همین ها به دلیل فشارهایی که از سوی مخالفان حقوق زن برای شان وارد شد، با جریان کلان جنبش فیمنیزم جهانی همراه و همنوا شده و فیمنیزم اسلامی علم کرده اند.
نتیجه این که؛ در اصل حمایت از حقوق زن و منع خشونت علیه زن هیچ کسی مخالف نیست، مشکل در مصداق خشونت و حقوق و نقض حقوق، حقوق زن است که عده ای زدن زنان، کاستی سهم الارث زنان، نقصان در عقل و ایمان و حقوق زنان را یا از ریشه منافی حقوق و کرامت انسانی و ذاتی زن نمی دانند یا آن را طوری تفسیر و تاویل می کنند که چنان مفاهمی از دلش در نیاید و عده ای موارد یاد شده را مصداق نقض حقوق و زیر پای شدن کرامت انسانی زن می دانند.
سیدحسین واعظ زاده-
خبرگزاری جمهور