رمضان بشردوست:

حکمتیار در زندگیش یا حکومتیار بوده و یا حکومت ستیز/ قرآنِ سیاسی رهبران و سیاستمداران ما کتاب ماکیاول است

13 ثور 1396 ساعت 13:23

امروز در هر کوچه و بازار که شما ببینید اولین شکایت مردم از وکیل است! وکیل قاچاقبر، وکیل دزد، وکیل قاتل، وکیلی که زمین را غصب کرده، حتی برادر و خواهر وکیل از دست او به ستوه آمده اند، بخاطر اینکه کوچه را کاملا بسته... وقتی بادیگاردهای وکیل ایستاده است خواهر قشنگش رد می شود طرف او هم نگاه می کنند، نمی گویند که این خواهر وکیل است...




داکتر رمضان بشردوست متولد سال ۱۳۴۰ نماینده مردم کابل در شورای ملی است.
آقای بشردوست فرزند محمدعلی در ولسوالی قره‌باغ ولایت غزنی در یک خانواده کارمند دولتی چشم به جهان گشود. دروه ابتدائی و متوسطه را در ولایت غزنی به پایان رساند و تحصیلات عالی خویش را در خارج به پایه اکمال رساند. او پس از سقوط طالبان وارد صحنه سیاسی کشور شد. در سال ۱۳۸۲ بعنوان وزیر پلان در حکومت آقای کرزی شروع به کار نمود. در سال ۱۳۸۳ شروع به تدریس در دانشگاه کرد.. در سال ۱۳۸۴ بعنوان نماینده ملت در پارلمان انتخاب شد و تا امروز بعنوان نماینده مردم کابل و استاد افتخاری در دانشگاه البیرونی ایفای مسئولیت می‌نماید.

آقای بشردوست؛ سپاس که وقت تان را در اختیار خبرگزاری جمهور گذاشتید؛ شما در دو دوره، نزدیک به دوازده سال است که به حیث نماینده مردم کابل در پارلمان ادای مسئولیت می کنید، بزرگترین کارکرد و دستاورد پارلمان در دوره پانزدهم و شانزدهم چه بوده است؟
به نام حق وبه یاد شهدا، تشکر از اینکه زحمت کشیدید و افتخار دادید که با شما یک مصاحبه داشته باشم اگر ما حقیقت را بگوئیم همانطوریکه هر مسلمان که ایمان دارد طبق قرآن شریف باید حقیقت را بگوید و دروغ در اسلام گناه کبیره است، متاسفانه در افغانستان حقیقت و واقعیت این است که نهاد پارلمان (ولسی جرگه و مشرانو جرگه) نه تنها کاری نتوانستند برای ملت انجام دهند بلکه من معتقدم که بالای زخم مردم به جای گذاشتن مرهم، خروارها نمک پاشید. وقتی که در ۲۸ قوس ۱۳۸۴ پارلمان افتتاح شد من وقتی داخل شدم هزاران امید و آرزو داشتیم، ما فکر می کردیم که بعد از چهل سال در یک پارلمان که حداقل ۶۰ فیصد انتخابی است... ما چه کارها را باید انجام دهیم. حتی من به خاطر دارم که در خانه پدری زندگی می کردیم در گولایی مهتاب قلعه؛ من می پالیدم که نزدیک پارلمان یک اطاق کرایه کنم چون فکر می کردم که ما شاید تا ساعت های ۱۰ و۱۱ شب جلسه داشته باشیم اما عمل نشان داد که همه چیز برعکس شد. ابتدا "امنیت" مهمترین مسئله بود؛ سال ۲۰۰۴ تقریبا آغاز از سرگیری جنگ طالبان بود؛ ما در سال ۱۳۹۶ هستیم به جایی که ما همان امنیت نسبی که در ۱۳۸۴ وجود داشت حفظ کنیم، امروز تقریبا صد فیصد افغانستان نا امن است، مسئولیتش به عهده ماست؛ به خاطر اینکه قانون اساسی به پارلمان مخصوصا به ولسی جرگه بالاترین قدرت را داده. اگر ما به وزیر پاک، رأی می دادیم وزیر داخله، وزیر دفاع، رئیس عمومی امنیت انسان های پاک، متخصص، صادق و وطن دوست می بودند، وضع به این صورت نمی شد.
وکلا میگویند که ما قوه اجرائیه نداریم، این گناه ما نیست گناه حکومت است! درست است که قوه اجرائیه نداریم؛ اما ما قوه اجرائیه را تعیین می کنیم ما وزیر را تعیین می کنیم که وزیر باید کارها را درست انجام دهد اگر انجام داده نتوانست باید همان لحظه ما طرف خانه اش روان کنیم. قانون اساسی برای ما این صلاحیت را داده، اما وکلا متاسفانه بر اساس ماده ۷۲ قانون اساسی هیچ وقت رای ندادند" این ماده می گوید که نامزد وزیر باید تحصیلات عالی داشته باشد، تجربه کاری داشته باشد، شهرت نیک داشته باشد و تابعیت افغانستان را داشته باشد، استثناء دو تابعیت قبول می شود اگر ولسی جرگه رای بدهد و به نقض حقوق بشر و جنایت جنگی متهم نشده باشد، من می توانم بگویم که هیچ وکیل بدون من بر اساس معیارها رای نداد، رای بر اساس قوم و تنظیم و زبان و پول داده شد. به خاطر این است هر نامزدوزیر که آمد در طول ده دوازده سال شرایط وزارت را نداشت. مثلا داکتر طب بود در وزارت عدلیه روان شد، مثلا وزیر تجارت علوم طبیعی و ریاضی را خوانده، در حالی که ما بچه هزاره داریم که ماستر تجارت است. وزیر تجارت یک روز تجربه کاری در وزارت نداشت، وزیر تجارت هیچ شهرت نیک نداشت، اما رأی گرفت. وزیر مالیه افغانستان پولیتخنیک را خوانده در حالی که ده ها بچه پشتون است که ماستری ماستری اقتصاد دارند. وزیر مالیه افغانستان یک روز تجربه کاری در وزارت مالیه نداشت حتی شهرت بد داشت. اما رای آورد خلاف ماده هفتاد دوم قانون اساسی. وزیر اقتصاد ما تخصص در نظامی دارد حربی شونزی را خوانده در حالی که وزیر اقتصاد باید حداقل ماستری اقتصاد را داشته باشد، او در وزارت اقتصاد یکروز تجربه کاری نداشت. وزیر ترانسپورت که از سهمیه ازبیک آمد علوم اجتماعی را خوانده یک روز تجربه کاری نداشت در حالی که ما صدها اوزبیک را می‌شناسیم که آن‌ها در بخش ترانسپورت تحصیل کردند و تجربه کاری در وزارت دارند. همین چهار قوم که امروز حکومت راتقسیم می کنند. بنابراین این اولین شکست بود و متاسفانه حتی خیانت بود که (پارلمان )مرتکب شد.
"اقتصاد" در آن زمان اگر بیکاری پنجاه فیصد بود، امروز بدون شک هفتاد فیصد است پس یک شکست بزرگ در بخش اقتصادی است، معلولین و معیوبین و بازماندگان شهدا عین چیز؛ مسئله امور فرهنگی عین چیز است. اینکه صد شبکه تلویزیونی داشته باشید، اما ۳۰ فیصد مردم کابل هیچ برق ندارد پس آنها تلویزیون هیچ دیده نمی توانند؛ خدا کند که هزار شبکه داشته باشی! چهل فیصد مردم کابل برق دولتی دارد و برق دولتی میره و میاید... وقتی ما کابل را برق داده نتوانستیم، چرا وکلا میگن این گناه ما نیست" چرا؟ گناه تو هست! که وزیر انرژی و آب را متخصص لایق وطندوست تعیین نکردی! اگر ما وزیر متخصص، لایق و وطندوست داشته باشیم، هفتاد میلیارد متر مکعب آب جاری داریم، ۶۰ میلیارد متر مکعبش ایران و پاکستان و آسیای مرکزی میرود،۱۰میلیون هکتار زمین قابل کشت داریم بهترین و جامع ترین خاک دنیا، دو میلیونش کشت میشود، هشت ملیونش خار است و خاک است، اگر ما چهار بند بزرگ ذخیره آب بسته می کردیم من معتقدم که نه تنها برق مجانی داشتیم بلکه می توانستیم همسایه های خود را برق بدهیم ما شاید که یک بوجی آرد را که سه صد افغانی می خریم شاید دوصد می خریدیم، بخاطریکه سه تا دشت خود را ما زیر کشت می گرفتیم من فکر می کنم که در وضعیت تغییرات اساسی می آمد. متاسفانه نه تنها که ما کاری نتوانستیم بلکه نمک پاشیدیم در زمانیکه پارلمان تاسیس شد افغانستان در جدول فساد اداری دنیا در صدر قرار نداشت. امروز در صدر قرار دارد. مواد مخدر افغانستان تنها سال گذشته هزار تن بالا رفته و امروز در سطح ۹۳ درصد مواد مخدر دنیا را افغانستان تولید می کند. اینها کلش اسناد موثق شکست پارلمان و به خصوص ولسی جرگه هست و نه تنها متاسفانه ما نتوانستیم فساد و امثالهم را از بین ببریم بلکه خود پارلمان امروز متهم به قاچاق موادمخدر و به فساد و به غصب زمین و... است. بنابراین از نظر نهادی یک شکست بود، اما پارلمان اصولش این است که اکثریت تصمیم می گیرد. اکثریت اگر می خواهید که تصمیم بگیرد اقلیت هیچ کار نمی تواند و همین سیستم پارلمان که بنیانگذاری شده به خاطر این است که یک اکثریت است و یک اقلیت من نه تنها یک اقلیت نیستم بلکه تنها هستم.
در طول ۱۰سال من خودم برای تیکه داری، رشوه، فساد و کسی را مقرر کردن به هیچ وزیری رای ندادم. در اوایل بسیار می گفتند که منفی باف هستی، اما امروز ثابت شد که هیچ وزیر راستی به خواسته های مردم پاسخ نگفت، امروز هر وزیر را اگر ببینی در وزارتخانه های شان رشوت هست، تعصب هست، فساد است. بنابراین این بزرگترین شکست پارلمان بود.

داکتر صاحب! آیا کارکردهای پارلمان برای شما قناعت بخش بوده و بزرگترین چالشهایی که فرا راه تصمیم گیری های پارلمان وجود داشته به نظر شما چه بوده است؟
پارلمان در دنیا و به خصوص برای اولین بار براساس افکار تفکیک قوایی که از ارسطو، بعد جان لاک و بخصوص منتسکیو که این را تئوریزه کرد، در واقع پارلمان به عنوان حلال مشکلات مردم بود، در سیستم سیاسی غرب مطرح شد. وقتی که اولین پارلمان دنیا به صورت امروزی در انگلستان کار را شروع کرد، یک ژورنالیست از یک وکیل پرسید که شما چه صلاحیت دارید؟ چه قدرت دارید؟ گفت ما زن را مرد ساخته نمیتوانیم مرد را زن ساخته نمیتوانیم دیگه قدرت هر کار را داریم. متاسفانه پارلمانی که باید حلال مشکل باشد و مردم هم بر اساس همین امید و آرزو رأی دادند، خودش یک مشکل برای مردم شد؛ نه تنها حلال مشکلات نشد بلکه امروز یک مشکل برای مردم هست.
امروز در هر کوچه و بازار که شما ببینید اولین شکایت مردم از وکیل است! وکیل قاچاقبر، وکیل دزد، وکیل قاتل، وکیلی که زمین را غصب کرده، حتی امروز برادر و خواهر وکیل از دست وکیل به ستوه آمده اند، به خاطر اینکه کوچه را کاملا بسته، حتی برادرش که در همان کوچه زندگی می کند، خواهرش که در همان کوچه زندگی می کند، وقتی بادیگاردهای وکیل ایستاده است خواهر قشنگش رد می شود طرف او هم نگاه می کنند، نمی گویند که این خواهر وکیل است. بنابراین در مجموع متاسفانه امروز پارلمان تبدیل به یک مشکل برای مردم شده است.

نقاط قوت و ضعف حکومت وحدت ملی چیست و کارکردهای این نهاد را در طول این مدت چگونه ارزیابی می کنید؟
اگر ما واقعا منطقی و عقلی فکر کنیم و بر اساس تئوری سیاسی حکومت را ما در نظر بگیریم، دولتی که بر اساس قوم و بر اساس تصمیم خارجیها به وجود آمده باشد چنین دولتی اولین بار است در تاریخ دنیا که چوکی ریاست جمهوری تقسیم می شود. یعنی افغانستان اولین کشوری است که یک دولت است که دو سر دارد، یک کشور است که دو پادشاه دارد. در زمان کرزی هم آقای کرزی با فهیم شریک بود و تقسیم می کردند و حتی در اوایل شاید که حرف فهیم بالاتر از کرزی ارزش داشت، اما از نظر شکلی یک رئیس جمهور بود و دیگران معاونینش بودند. امروز وقتی من عین و غین می گم نه به خاطریکه نام شان حروف اولش با عین و غین شروع می شود اگر محمود و احمد می بود هم از نظر سیاسی به نام عین و غین چون در ادبیات دری هر کسی که دو چشم دارد یکش یک طرف کش می کند یکش یک طرف را به نام عین و غین می گفتند در واقع این حکومتی که پایه و ستونش بر اساس خیانت به قانون اساسی و بر اساس تصامیم خارجی و بر اساس قدرت طلبی باشد هیچ ممکن نیست که نقطه قوت داشته باشد. در هیچ کشور دنیا در انتخابات ریاست جمهوری دو برنده نداریم. هم عین به تمام رای دهندگان خود خیانت کرد به خاطر اینکه فردی که رای داد به عین به عنوان رییس اجرائیه رای نداد؛ کسی که به غین رای داد هم به رئیس جمهوری رای نداد که نصف قدرت را داشته باشد. اما اینها به همان رأی دهنده خود و به قانون اساسی خیانت کردند. در سفارت امریکا با خامه ای که جان کری آورد به نام موافقتنامه حکومت وحدت ملی، فصل چهارم و پنجم قانون اساسی افغانستان را کاملاً کنار گذاشته و تمام صلاحیت ها را بر اساس قانون اساسی جان کری تقسیم کردند؛ لذا هیچگونه نقطه قوت در این جا ندیدیم. در عمل می بینیم که فساد همانطور در اوجش است، موادمخدر به اوج است، مقرری براساس لیاقت و تخصص و تعهد وجود ندارد، بیکاری اوج گرفته، متاسفانه رشد اقتصادی نیست... بنابراین حکومت امروز به عنوان یک وسیله خیانت در افغانستان حاکم است.

مدتهاست که رئیس جمهور متهم به انحصارگرائی قدرت شده و در این اواخر بسیار از چهره های نزدیک به آقای غنی توسط وی به حاشیه رانده شده؛ چرا آقای غنی حتی نمیتواند با تیم انتخاباتی خود کنار بیاید؟
در افغانستان مشکل اساسی که ما داریم این است که نخبگان افغانستان، سیاستمداران افغانستان حتی نخبگان فکری، روشنفکری شان و هدف شان گرفتن قدرت و گرفتن چوکی و این سیاستی است که ماکیاول در کتاب شهزاده تعریف می کند. یعنی "سیاست" رسیدن به قدرت و هدف با استفاده از تمام وسایل ممکن؛ البته این سیاست ماکیاولیسم در مقابلش سیاست افلاطونی است؛ سیاست افلاطونی می گوید که "سیاست" هنر اداره سالم جامعه است که ما به "سیاست محمدی" تعبیر می کنیم و سیاست ماکیاولی را به عنوان "سیاست ابوسفیانی".
در طول تاریخ افغانستان اگر پنجهزار سال یا پنجصد سال را می گیریم، زمامداران و رهبران و سیاستمداران افغانستان دقیقا قرآن سیاسی شان کتاب ماکیاول است. شما دقیقا یک نگاه کوتاه کنید ما از استقلال بگیریم طبق تمام شواهد و مدارک امان الله خان پدر خود را می کشد تا قدرت را بگیرد، حبیب الله کلکانی با پول انگلستان با امکانات انگلستان امان الله را سرنگون می کند بعد دوباره نادرخان با پول انگلستان و با امکاناتش حبیب الله را به حاشیه می راند؛ در پشت قرآن تعهد می کند که من به زندگی تو ضربه نمی رسانم اما وقتی به دستش می رسد اعدام می کند بعد از او می آید ظاهرخان و بچه کاکایش اگر اشتباه نکنم داود خان توسط نیروی کمونیستی پرچم کاکای خود را به اصطلاح عزل می کند و قدرت را می گیرد در حالیکه خود را ملی گرا و کمونیست ها را طرفدار شوروی حساب می کرد. بعد همین کمونیست هایی که با داودخان قدرت را گرفته بودند در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ همین ها علیه داود کودتا می کنند و قدرت را می گیرند؛ بعد می آییم که روز هفت ثور که این ها کودتا می کنند و بعد پرچم و خلق با هم در همان لحظه درافتادند... بعد بر سر قدرت، حفیظ الله امین استاد خود ترکی را با بالشت خفه می کنه، بعد می بینیم که کارمل امین را از بین می برد بعد کارمل را وزیرش نجیب الله، خانه نشین می کند تا می رسد به حکومت مجاهدین... بعد بین همین احزاب جهادی هر روز ائتلاف شان تغییر می کند خون دیگران را می ریزند... بنابراین در افغانستان عین همان رسم و رواج است که عین و غین پیش می برند. اینها وارث سیاستی هستند که به ان عقیده دارند و هدفش اینست، وقتی که آقای غین از دوستم می خواهد که معاون اولش باشد یک ماه پیش گفته بود که اولین جنگسالار که باید اعدام شود آقای دوستم است اما روزی که نیاز به رای اوزبیک است با او ائتلاف می کند در همانروز در فکرش این است که چگونه می تواند او را منزوی کند یا آقای عین به عنوان مثال وقتی که قدرت را می گیرد به یارانش مانند استاد عطا و ... پشت می کند. بنابراین چون هدف خدمت نیست، هدف قدرت است. یا محقق چه حرفهایی درباره عبدالله نمی گفت که او قاتل مردم افشار است و... بنابراین ما نباید از رهبرانی توقع داشته باشیم که اینها هدف سیاست شان دقیقا ماکیاولیسم و دقیقا جیب وچوکی است. ما در تاریخ افغانستان دقیق اگر بخوانیم برادر بخاطر قدرت، چشمان برادرش را کشیده یا ده ها سال به سیاه چال انداخته.
بنابراین عین و غین اگر قدرت را می گیرند نه به خاطر این است که خدمت به مردم کنند و یا به خاطریکه یک دولت بسازند بلکه هدف شان جیب و چوکی شان است و در این راه از هر وسیله ای استفاده می کنند تا به قدرت برسند و وقتی به قدرت رسیدند از هر وسیله ای باید استفاده کنند تا قدرت را هرچه بیشتر برای خود بگیرند... معیار نخبگان افغانستان متاسفانه خدمت به مردم نیست بلکه منافع شخصی است و منافع شخصی روز به روز تغییر می کنند وقتی ما می بینیم که سیاف با محقق بهترین دشمن ها دنیا است یک زمان اما یک زمان دیگر بهترین دوستای دنیا می شود و فعلا آقای عین و غین هم تقریبا در همی مسیر در حرکت است و این آغازش است.

در این اواخر بحث پیوستن آقای حکمتیار به پروسه صلح به یک بحث داغ تبدیل شده، آقای حکمتیار نزدیک به ۳۷ سال با حکومت های مختلف افغانستان جنگیده تا این مدت با هیچ حکومتی صلح نکرده اما با حکومتی وارد صلح شده که یکی از ناکام ترین حکومت ها گفته می شود!
دقیقا عین چیزی که که من مطرح کردم که همان فرهنگ سیاسی افغانستان فرهنگ جیب و چوکی است. فرهنگ منافع شخصی است و فرهنگ منافع فلسفی، قومی، مذهبی، جهادی، دموکرسی و... تقریبا یک پوشش و یک ابزار و یک زینه است که تمام افراد پا می گذارند. آقای حکمتیار، در طول عمرش یا حکومتیار بوده و یا حکومت ستیز! و متاسفانه این اولین بار نیست وقتی که حکومت ربانی در حال سقوط بود حکمتیار به آنها پیوست و حتی صدر اعظم ربانی تعیین شد و این بار هم دقیقا در همین مسیر در حرکت است و آمدن و نیامدنش فرقی نمی کند. چون جنگ افغانستان موادمخدر طبق گزارش رسمی سازمان ملل در سال ۲۰۱۴؛ ۶۷ میلیارد دالر بود و از این ۶۷ ملیارد دالر ۶۰ میلیاردش را خارجی ها می برد. و این جنگ را این ها رها نمی کند. سیگار اداره بازرسی بازسازی افغانستان که توسط پارلمان امریکا ساخته شده در آخرین راپور خود نوشت که تنها یک میلیارد دالر را صاحب منصبان امریکا از کمکها دزدی کرده اند. سیگار در آخرین راپور می گفت که ۳۲۰ هزار نفر را بعنوان عضو اردوی ملی به ما ارقام داده اند در حالیکه ۱۲۰ هزار نفر بیشتر نیست. یعنی ۲۰۰ هزار نفر پول خیالی را اینها تنها از عسکر خود می خورند. بنابراین من فکر می کنم که جنگ افغانستان جنگی است به نفع کسانی که امریکا را اداره می کنند. افغانستان یک گاو شیر ده است که به همه کشورهای منطقه و غربی منافع دارد. لذا آمدن و نیامدن حکمتیار مسئله جنگ افغانستان را حل نمیکند.

گفته میشود که آقای حکمتیار قبل از آنکه با حکومت افغانستان وارد صلح شود با امریکا در توافق شده و از طریق ایالات متحده وادار به صلح شده؛ این نوع گزارش ها تا چه حد می تواند دقیق باشد؟
فقط خدا میداند که واقعیت چیست ما هم علم غیب نداریم. اما من به این عقیده هستم که در افغانستان تصمیم مهم اجرا شده نمی تواند تا امریکا در درجه اول و سپس اروپا و پاکستان و ایران و روسیه در آن دخیل نباشند. وقتی آقای کرزی در بن به عنوان پادشاه افغانستان تعیین می شد در آن زمان امریکا می گوید که ما تازمانی که موافقت ایران و پاکستان و روسیه را نداشته باشیم نباید این کار را پیش ببریم. دقیقا تمام سند هایی که موجودیت ناتو و اشغال افغانستان را تمدید کردند در زیرش امضای روسیه و ایران هم است؛ بنابراین هر کاری که در افغانستان صورت می گیرد به صورت غیر مستقیم باید موافقت این کشورها را داشته باشد. همین رهبران امروز افغانستان که چیغ و داد می زنند که مثلا آی اس آی شیطان است حمیدگل شیطان است همین رهبران افغانستان دیروز می گفتند که آی اس آی فرشته است و حمیدگل فرشته است حتی ما عکس های حمیدگل را می بینیم که در دره ها و کوه های افغانستان با رهبران افغانستان دست بالای شانه شان گذاشته و عکاسی کرده اند. بنابراین کدام رهبر افغانستان را نشان میدهید که قبله سیاسی اش تهران و اسلام آباد و مسکو و پاریس و واشنگتن نباشد! من فکر می کنم یکی از مشکلات در افغانستان این است که رهبری که از مردم باشد توسط مردم حمایت شود و قبله سیاسی اش کابل باشد ما نداریم. به این دلیل است که افغانستان در این جنگ خانمانسوز می سوزد.

به نظر شما چه چیزی با عث شده که آقای حکمتیار به پروسه صلح بپیوندد؟ چه وعده هایی به وی داده شده که او قناعت بکند و صلح را بپذیرد و آقای حکمتیار با چه امیدی وارد افغانستان شده است؟
شاید اولین دلیلش ناتوانی آقای حکمتیار باشد، حکمتیار در سال ۱۳۷۴ و ۷۵ چه حرفایی به مسعود و ربانی نمی گفت؛ به شرکای حکومتش که خلیلی و محقق و دوستم و امثالهم نمی گفت! اما وقتی طالبان ظهور می کند پاکستان حمایتش را از این ها قطع می کند و تمام مناطقی که تحت تسلط حزب اسلامی بود طالبان در یک شب می گیرد و ۹۰ فیصد اعضای حزب اسلامی به طالبان می پیوندند. تنها راهی که برای حکمتیار می ماند پیوستن به حکومت است که می آید و صدر اعظم ربانی می شود. امروز هم در طول شانزده سال چهار عملیات را حزب اسلامی انجام داده است که یکی از آن در نزدیک میدان هوائی بود. بنابراین امروز حزب اسلامی به عنوان یک نیروی نظامی مطرح نیست من فکر می کنم اولین دلیلش ناتوانی اش است دومین دلیلش شاید خسته شده باشد از اینکه زندگی علنی و کاخ و قصر و چوکی و مردم و دست بوسیدن و سخنرانی و مطبوعات در اختیارش نیست. همانطور که خانم غنی گفته بود در امریکا که آقای حکمتیار حق دارد که در خاک خود بمیرد و دفن شود فکر می کنم یکی از دلائلش این باشد چون امکان اینکه قدرت را توسط نیروهای مسلح بگیرد و یا به عنوان نیروی اصلی جنگ مطرح شود نیست؛ بنابراین شاید توقع داشته باشد که در آخر عمر از همان چیزی استفاده کند که همیشه تاکتیک حزب اسلامی بوده؛ وقتی که مثلا طالبان در مقابل ربانی ظهور می کند عین چیز است وقتی که می بیند که دیگر مطرح نیست دروازه دیگری را داخل می شود.

گفتگو از عبدالجلیل سروش- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 93999

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/interview/93999/

جمهور
  https://www.jomhornews.com