عبدالطیف پدرام، سیاستمدار، نویسنده، شاعر، روزنامه نگار، رهبر حزب گنگره ملی افغانستان و عضو پارلمان افغانستان است. او در سال ۱۹۶۳ در ولایت بدخشان و در خانوادهای فارسیزبان با اصالت تاجیک زاده شد. پدرام از دانشگاه سوربن پاریس دکترای اسلام شناسی دارد. در سال های جنگ علیه نیروهای شوروی در افغانستان در جبهه فرهنگی مقاومت مبارزه کرده است.وی هم اکنون نماینده مردم ولایت بدخشان در شورای ملی است. او رهبری اپوزیسون حکومت وحدت ملی را به عهده دارد و طرفدار نظام فدرالی در افغانستان است... آقای پدرام ! سپاس که وقت تان را در اختیار خبرگزاری جمهور گذاشتید؛ شما یکی از طرفداران نظام فدرالی در افغانستان هستید، به طور خلاصه و فشرده بفرمایید که فدرالیسم یعنی چه؟ و چرا باید در افغانستان نظام سیاسی به فدرالیسم تغییر کند؟بسم الله الرحمن الرحیم
من و حزب کنگره ملی طرفدار نظام فدرالی در افغانستان هستیم، طرفدار یک نظام فدرالی دموکراتیک؛ برای اینکه نظام فدرالی اگر دموکراتیک نباشد در واقع نوعی توزیع دیکتاتوری می شود، توزیع وضع موجود می شود؛ بنابراین ما تاکید داریم که باید دموکراتیک باشد هم جمهوری و هم دموکراتیک. این دو عنصر برای ما بسیار مهم است و طبیعتآ خود کلمه فدرالیسم یک کلمه قدیمی است از مقید شدن و از اعتماد کردن به هم می آید در لاتین و در ادبیات کلاسیک اروپا در واقع نظام و بدیلی است برای نظام های متمرکز؛ نظام هایی که می خواهند همه چیز را از یک دست از یک جای و از یک مرکز اداره کنند این میتواند بدیلی برای آن باشد و این که چرا ما برای افغانستان نظام فدرالی را مطرح کردیم و نظام دموکراتیک فدرال را مطرح کردیم به دو منظور است: یکی این که مشکلات اقوامی که در افغانستان هستند عادلانه حل شود و درعین حال حقوق شهروندی به طور دموکراتیک باید پاسخ داده شود.
یعنی دو مساله است هم مساله شهروندان افغانستان و همه مساله اقوام. اعتقاد ما این است که افغانستان یک جامعه کثیرالملت یا چند قومی است که بعضی اقوام امتیاز بیشتر دارند؛ مثلا در طول تاریخ تشکیل افغانستان معاصر موجود در قدم اول بیشترین اعمال قدرت بدست برادران پشتون ما بود که البته که رقم آن قدرت طلبی بالا است بعد بیشتر تاجیک ها در قدرت بوده اما بقیه اقوام مثلا ازبیک ها، هزاره ها، بلوچ ها و سایر اقوام ما کمتر در ساختار نظام سیاسی و کمتر در تصمیم گیری ها حضور داشته اند، حالا البته وضعیت ازبیک ها و هزاره کمی بهتر شده نسبت به گذشته های ۲۰سال ۳۰ سال پیش اما این کافی نیست. خیلی اقوام دیگر هستند که هنوز به حداقل حقوق خودشان هم دسترسی پیدا نکرده اند. ما می خواهیم که عدالت برای همه اقوام تامین باشد.
دکتر صاحب! هرگاهی شما و طرفداران نظام فدرالیسم این داعیه را مطرح کردید، همواره سر وصداهایی از تجزیه افغانستان نیز به گوش رسیده، این چه معنی دارد؟ آیا این تبلیغات منفی آگاهانه وارد جامعه می شود؟ اگر این گونه است چرا و از طرف چه افراد و حلقاتی؟وقتی ما می گوییم نظام فدرالیسم شود برای این است که افغانستان تجزیه نشود، یک کشور زمانی تجزیه می شود که عدالت رعایت نشود، هرجای دنیا که عدالت رعایت نشود نتیجه اش در یک کشور است، تجزیه است. اگراقوام است جنگ است؛ ما میگوییم که افغانستان سرزمین ماست حالا با این جغرافیای جعلی که دارد به هرحال کشور ما است؛ برای اینکه با خطر تجزیه مواجه نشود، برای این که جنگ داخلی واقع نشود، طرح ما این است که باید افغانستان فدرالی شود. برای همین هم می بینید که چه کسانی این بحث را می گویند که اینها میخواهند تجزیه کنند! ما میگوییم که باید فدرالی شود، استاد مزاری گفته بود باید فدرالی شود، جنرال دوستم گفته فدرالی شود؛ خب حداقل سه تا آدم از سه تا قوم می گویند که باید فدرالی شود، یعنی ما به هرحال هرکدام معرف و بیانگر یک مجموعه هستیم، صدای یک مجموعه هستیم اما چه کسانی می گویند که خطرناک است و تجزیه می شود؟ شوونیست ها. کسانی که خیال میکنند اگر فدرالی شود سهم زیادی که گرفتند این سهم را باید به صاحبان سهم به صاحبان واقعی سهم باید پس بدهند این ها می گویند و سر وصدا میکنند و طبیعتآ این توطئه و مخدوش کردن اذهان مردم افغانستان است و برعکس، پاسخ ما به اینها این است که ما میخواهیم افغانستان متحد باقی بماند و افغانستان تجزیه نشود و در افغانستان مردم به شکل باهم برادر زندگی بکنند. برای این است که ما می گوییم که نظام فدرالی شود.
تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی، مسئله ای است که ریاست اجرایی نیز به آن اشاره کرده، نظرشما در این باره چیست؟ در حالی که هر دوی آن به تمرکز زدایی از قدرت تاکید دارند؟ببینید منظور من از غیر متمرکز کردن این است که:
یک: ایالات فدرال به وجود بیاید، ایالت فدرال بتواند عناصر جغرافیایی- اقتصادی را درنظر بگیرد یعنی هم این در آن باشد و هم عنصر قومی. برای این که در افغانستان نمی شود واحدهای فدرال تنها قومیت ها باشد برای این که اقوام در افغانستان باهمدیگر خلط شده در جاهای مختلف.
دوم: ما میخواهیم که این ایالات قانونگذاری بکنند یعنی خودشان قانون ایالتی داشته باشند یا در واقع نوع قانون اساسی خردتر داشته باشند که مسایل اقتصادی شان، سیستم مالیاتی شان، تعلیم وتربیت شان، مسایل فرهنگی شان، عرصه های مختلف کار و زندگی خودشان قانونگذاری بکنند و این قوانین را تطبیق کنند؛ اسامبله های محلی داشته باشند یعنی پارلمان داشته باشند و این پارلمانهایی که بتواند پارلمان سراسری افغانستان را اگر بخواهد کار غلط بکند وتو بکنند؛ و طبیعتاً یک پارلمان مرکزی هم باشد و یک قانون اساسی فدرال.
حالا این با بحث در ریاست اجراییه درباره تمرکززدایی خیلی فرق دارد این یک اشتراک لفظی دارد اما آنچه که رییس اجراییه می گوید غیرمتمرکز کردن نیست. برای این که الزاماً نخست وزیر دیگر هم بیاید با همین قوانین، با همین ساختار با همین سنت و با همین ارزش ها، چیزی تغییر نمی کند، یک دزد است به نام رییس جمهور یک دزد دیگر هم اضافه می شود به نام نخست وزیر؛ تا حال یکی اش دزدی می کرد اما حالا هردو یکجا دزدی میکنند. قانون باید تغییر کند ما می گوییم که حقوق اقوام در قانون باید بیاید، ما می گوییم اقوام باید قانون داشته باشند، ایالت داشته باشند، صدراعظم ایالتی داشته باشند، وکیل داشته باشند، مطابق جمعیت شان پارلمان محلی بسازند، پول داشته باشند، بودجه داشته باشند، مالیه داشته باشند، خودش می فهمد که درکجا باید چیکار کند. این بسیار متفاوت است با آنچه در اجراییه می گوید بنام تغییر نظام. اینها دروغ می گویند، این تغییر نیست بلکه ذهنیت ها را مخدوش میکنند.
به نظر شما مشکلات افغانستان برخاسته از نظام سیاسی آن است؟ آیا با تغییر نظام تمام مشکلات افغانستان حل خواهد شد؟ببینید ما در جامعه شناسی سیاسی یک اصطلاح داریم در رابطه به دولتها و نظام ها؛ کلمهیی داریم به نام مشروعیت. مشروعیت یکی این است که یک موقع می بینیم که یک دولت و یک نظام به طور کلی مشروع است و مشروعیت دارد، مشروعیت به این معنی که مردم این نظام را دوست دارند، این نظام یک نظام خدمتگزار است اما یکی از جاهایی که نظام خوب کار نمیکند مثلا فرض بفرمایید دستگاه پولیس جنایی خوب کار نمی کند شما می گویید که این پولیس جنایی مشروعیت ندارد و مردم به این پولیس باور ندارند اما به پارلمان اش باور دارند، به قوه قضاییه اش باور دارند، به دستگاه سارنوالی اش باور دارند، به نظام مالیاتی، به وزیر مالیه، به رییس گمرک اش باور دارند، به والی هایش باور دارند، خب می گویید که یک جای نظامش کار نمی کند و این جایش غیرمشروع است؛ اما یک موقع با نظام هایی بر می خورید که به طور عموم نامشروع است. یعنی هیچ جایش خوب کار نمیکند؛ کلاً نامشروع است، نظام موجود افغانستان به طور کلی نامشروع است؛ این نیست که بعضی جاهایش نامشروع باشد؛ مشکل این نظام این است این نظام برخلاف قانون اساسی تشکیل شده و براساس یک توافقنامه تشکیل شده نه براساس قانون اساسی. در کشوری که قانون اساسی وجود دارد و یک نظام برخلاف قانون اساسی به وجود می آید ازخود این نام پیداست که برخلاف قانون است. پس این است مشروعیت قانونی ندارد. مشروعیت دیگر این است که دولت ها در انتخابات از مردم مشروعیت می گیرند، از مردم رای می گیرند تعداد رای شمار می شود. انتخابات یعنی مجموعه رأیی که شمار می شود؛ بعد در آخر حساب می شود که آقایx ، ۲۰ رای دارد و خانم z، ۲۱ رای دارد، این کسی که ۲۱ رای دارد رییس جمهور است. شما دیدید که یک ونیم سال بعد نتیجه را اعلام کردند که غنی کمی پیش است! چگونه ممکن است وقتی رای اعلان نمی شود کسی رییس جمهور باشد؟ چگونه ممکن است؟ این به طور اساسی غیرقانونی است. پس بیبنید این نظام از لحاظ مردمی هم مشروعیت ندارد از لحاظ قانون اساسی هم مشروعیت ندارد.
بعد کارکردش هم که معلوم است، بقیه نهادهایش هم خوب کار نمی کند، غرق در فساد است. بعد رهبران شان هم درگیر فساد اند، بعد ما در افغانستان با مشکل مضاعف روبرو هستیم هم نظام غلط وغیرقانونی و نامشروع است و هم رهبران فاسد هستند. بنابراین هم باید رهبران تغییر کند و هم نظام تغییر کند؛ البته تغییر سیاسی خیلی مهم است شما در هیچ جای جهان وقتی می گویید که توسعه سیاسی اول به وجود بیاید در بحران ها وقتی صحبت می شود، توسعه سیاسی و عقلانیت سیاسی معنی اش چیست؟ معنی اش این است که یک شعور جمعی قابل قبول عاقل بر جامعه بتواند جامعه را هدایت و ارشاد کند؛ عقلانیت سیاسی معنی اش همین است که جامعه را خرد جمعی رهبری میکند و این نیاز به توسعه سیاسی دارد. توسعه سیاسی معنی اش این است که شما اگر سر مسایل کلان مملکت به لحاظ سیاسی توافق نداشته باشید مسلمآ جنگ می شود و نتیجه اش میشود بحران و بی باوری؛ اقتصاد رشد نمیکند، امنیت به وجود نمی آید و...
وقتی شما در افغانستان دعوا داشته باشید مثل طالبان که افغانستان باید امارات اسلامی باشد یا جمهوری باشد یا شاهی مطلقه باشد یا جمهوری اسلامی باشد چه باید باشد؟ شما سر یک اصول عادی دولتداری باهم توافق نداشته باشید نمی توانید دولت بسازید اگر دولت ساختید آن دولت ثبات پیدا نمی کند کار نمی تواند. بنابراین توسعه سیاسی به این معنی که عقلانیت سیاسی پیش زمینه توسعه اقتصادی است یک کشوری برای اینکه بتواند مشکلش را حل کند باید به لحاظ سیاسی تفاهم داشته باشد. ما در افغانستان به لحاظ سیاسی بسیار مشکل داریم، یکی دولت متمرکز تک قومی و پشتونی میخواهد و ما دولت غیرمتمرکز فدرالی میخواهیم. ببینید دو تا جبهه جنگ روبرو است، در اینجا چطوری می شود که افغانستان را بسازیم؟ باید یکی غلبه بکند هرکدام که عادلانه است هرکدام که منصفانه است او باید به قدرت برسد تا ما برسیم به کار و ثبات مساله.
ما با دولتمردان فاسد روبرو هستیم، با سیاستمدارانی که اصول ندارند. گاندی یک گپ خیلی خوب میزند میگه که در یک سرزمین هیچ چیزی وحشتناکتر ازاین نیست که رهبران و فعالان سیاسی اش و دولتمردانش اصول نداشته باشند؛ اصول یعنی به یک ارزشی باور داشتن، یا مسلمان هستی یا کمونیست مارکسیسم لینینست هستی یا لیبرال هستی یا نیولیبرال هستی، یکیش باید باشی. باید به یک چیزی باور داشته باشی؛ اینها به هیچ چیز باور ندارند نه به اسلام باور دارند نه به غیر اسلام باور دارند نه رفتارشان اخلاقی است نه انسانی است، نه چپ است نه راست است؛ هیچ چیز نیست. یک مجموعه مافیایی و دزد هستند که مملکت را دارند تباه میکنند. برای همین است که بسیار خطرناک است می بینیم که وقتی امریکایی ها می آیند اینها نیکتایی می پوشند و ریش های شان را "کل" میکنند، باز اگر فردا جهاد باشد باز این ها می روند آدم را اعدام میکنند که تو چرا نکتایی پوشیدی، چقدر آدم را بخاطر ریش و نکتایی کشتند اینها؛ ولی همین حالا می خواهند چیکار بکنند! برای امریکایی ها میخواهند نشان بدهند که ما اصلآ در عمرمان هم مسلمان نبوده ایم؛ آن جهاد هم دروغ بوده، شوروی هم دروغ بوده، این رفتارشان را می بینید؟ رفتار یک مسلمان که اینطور نمی باشد؛ آدم های ملی هم این طور نمی باشند. بنابراین ما با این ها مشکلات زیادی داریم.
دکتر صاحب چقدر خوشبین هستید که این طرح که شما دارید یعنی فدرالی شدن افغانستان، تحقق خواهد یافت؟ببنید شما در منزل من تشریف دارید اگر بخواهید از اینجا بروید بیرون، چند راه است اطراف خانه؛ ولی یک راه است که باید از آنجا بیرون بروید. افغانستان بیش از این راهی ندارد، شما بخواهید و نخواهید این مسیر طی می شود من باشم یا نباشم. این مسیری است که کشورهای چندین ملیتی و چندقومی که به خصوص بحران هم دارند مساله قومی مهم است آنها راهی ندارند این راهی است که باید طی شود؛ همین امریکایی های که تاحال آمدند حکومت را متمرکز ساختند ولی می بینید که دراین هفته های اخیر خود آنها می گویند که نظام باید فدرالی شود؛ آقای روهراباکر می گوید باید فدرالیسم شود، آقای ویلبین می گوید که باید فدرالیسم شود و ده ها مقام امریکایی می گویند که باید فدرالی شود، خود این بادارها به این نتیجه رسیده اند که افغانستان فدرالی نشود، راهی ندارد ما شکست خوردیم؛ بنابراین من فکرم این است که این خواهد شد و چاره ای هم ندارد هرکه بخواهد مخالفت کند شکست می خورد.
پس از آنکه انتخابات ریاست جمهوری گذشته جنجالی شده و حکومت وحدت ملی شکل گرفت، گفته می شد با سهیم شدن جریانهای مختلف در قدرت، مساله تمرکززدایی قدرت حل خواهد شد اما به نظر می رسد که این طرح نیز ناکام بوده؛ چرا؟ آیا این طرح طرحی کامل نبوده یا رهبران در تطبیق آن ناکام بوده اند؟وقتی که من از اصول داشتن می گویم؛ یعنی وقتی شما اصول داشته باشید در انتخابات هم همان چیزی را می گویید که ممکن است و عملی می شود. مثَل معروف است که می گویند داکترهایی که زیاد به یک مریض وعده میدهند در مورد خدمات زیاد، یا سیاستمدارانی که زیاد وعده رفاه و امنیت میدهند؛ اینها شارلاتان هستند، یعنی دروغ می گویند. چنین چیزی نمی شود، اینها شارلاتان بودند هردوی شان دروغ میگفتند، هردوی شان بحث های هوایی می کردند، بحث های دروغ که نه زمینه آن وجود داشت نه امکانات و نه میشد و نه نظریه های شان درست بود؛ من برنامه های این دو آدم را می خواندم در جریان انتخابات؛ برای همین بود که درانتخابات برای هیچکدام شان رأی ندادم چون آن پروژه ها نه قابل قبول بود نه عملی بود و نه می شد. هردوی شان یک مشت دروغ را تحویل مردم می دانند و مردم هم سواد ندارند، تقریبآ ۸۰ درصد بیسواد هستند، بعد خیال می کردند که اینها کارهایی میکنند؛ بعد نمی شد. با این سیستم و این فساد چطور می شود کار کرد؟ آقای غنی در پولیتخنیک در صحبت با جوانان گفت که "ما چهل سال بعد آمدیم در افغانستان از بعضی از ماها بپرسند که مرکز فلان ولایت کجاست شاید بگوید کابل یا بدخشان"؛ خب اول که چهل سال خود ایشان نبوده چطور می شناسند مملکت را که بخواهد حاکمیت بکند؟ بعد آدمهایی که از بیرون آمده هیچ تعلق خاطر ندارند. وطن این نیست که شما یک جایی شناسنامه داشته باشید بگویید ما از افغانستان هستیم! این فرم ظاهری است که شما از یک جای تذکره داشته باشید؛ وطن مجموعه ای از تجربه است که آدم با آن بزرگ می شود. وطنداری هم همین است اقوام هم همینه ببینید چقدر در روزهای سخت در کنار دیگر هموطنت در این سرزمین رنج و عذاب کشیدی؟
شعر مولانا است که می گوید "همدلی از همزبانی بهتر است" منظورش همان رنج های مشترک بشری است؛ اینها رنج های مشترک را با ما نکشیده اند، اینها رنج های مشترک را با یک هزاره یی که این جا کشته شده نکشیده با یک تاجیکی که کشته شده نکشیده با یک ازبیکی که کشته نکشیده، با این شهری که پیش چشم ما ویران شد؛ ما این جا بودیم دراین جا زندگی می کردیم کوچه به کوچه بعضی روزهای شده که رفتیم و امان نداشتیم که در یک جا پناه ببریم چون هرجا رفتیم یک راکت به این شهر خورده؛ اینها این تجربه را ندارند. بنابراین این ها علاقه ای به این کشور ندارند، این کشور و سرزمین شان نیست؛ سرزمین شان امریکا است. سرزمین شان کشورهایی است که ۵۰ سال ۶۰ سال در آنجا بزرگ شده اند. از این حیث هم اینها علاقه ای ندارند؛ اگرعلاقمند می بودند که اینطور جفا نمی کردند. میلیاردها دالر را اگر توزیع می کردند برای هر افغان ۲ لک و ۵ لک دالر می رسید پس رهبران نقش کاملا مستقیم در ایجاد تنش ها و مشکلات کشور دارد.
آقای پدرام! درکنار آن که شما منتقد حکومت و طرفدار تغییر نظام در کشور هستید، نماینده مردم در مجلس نمایندگان نیز می باشید، رابطه پارلمان با حکومت را در دو دوره قبلی و فعلی چگونه ارزیابی میکنید، هر ازگاهی پارلمان وحکومت به شدت در مقابل یکدیگر قرارگرفته اند، دلیل آن چه بوده؟بیبنید پارلمان یک چیزی تافته جدا بافته از مردم نمی باشد. نماینده پارلمان همان نماینده ای است که مردم انتخابات کرده و مردم هم سطوح گوناگون دارند یک عده افراد فهمیده هستند یک مجموعه هم عوام هستند، به قول فریدون کوچی که گله گله اند، آدم که به تنهایی کنار هم باشند و عقل نداشته باشند گله میشه دیگه؛ تنها این نیست آدم چشم داشته باشد انسان باشد، گله ها هم یک تعداد نماینده گله انتخاب کردند در این پارلمان، اینها تقابل های شان جز بعضی مواقع که یک عده خاص داخل پارلمان آدم های فهمیده هستند که مبتنی بریک اصول با دولت درگیر می شود یا دفاع می کند یا در مخالفت قرار می گیرد بقیه هم درگیر بگیر وبستان هستند مثل دیگر نهادها پارلمان یکی از فاسد ترین نهادهای افغانستان است متاسفانه. همانقدر که سارنوالی فاسد است همان قدر که دستگاه پولیس فاسد است، امنیت فاسد است، پارلمان هم فاسد است. در این پارلمان وکلایی هست که رشوت می گیرند، وکلایی هست که دنبال قرارداد هستند، قاچاق میکنند، وکیل نماینده مردم قاچاق میکند و هرویین می فروشد کم هم نیستند در پارلمان. یا لت وکوب میکنند مردم را شما دیدید که هر روز یک وکیل یا یک ترافیک را میزند یا یک پیاده و رهگذر را لت وکوب میکند یا یک سرباز که در سرما ایستاد است امنیت تو را تامین میکند او را لت وکوب میکند. شما کجای دنیا دیدید که یک وکیل و نماینده مردم بیاید یک سرباز را در کنار سرک لت و کوب کند؟ برای این ها عادی است اینها آنقدر بی شعور هستند که افتخار هم میدانند که فلانی وکیل آمد فلان سرباز را لت و کوب کرد! پارلمان همین است و خیلی وقت ها درگیری شان با حکومت خیال نکنید که برای مسایل ملی است درگیری برای منفعت شخصی خودشان است. اکثریت تصامیم شان هم همینطوراست. اگر این پارلمان اینطور نبود این حکومت اینطور ادامه داده نمی توانست.
این پارلمان اگر پارلمان بود این انتخابات غیرقانونی را نمی پذیرفت؛ نظارت براجراآت حکومت یکی از مسئولیتهای پارلمان است چرا اجازه داد حکومت را که کار غیرقانونی بکند، پارلمان همینطور است.
دکتر صاحب! در این اواخر پارلمان ۷ وزیر را سلب صلاحیت کرده و دیدگاه حکومت این است که این اقدام پارلمان یک نوع برخورد سیاسی است و حتی آن را غیرقانونی خواند، نظر شما دراین باره چیست؟در مجلس کمیسیون محاسبات عامه ایجاد شد و این کمیسیون بخشی را مربوط کردند به کمیسیون تفتیش مرکزی که بنده عضوش هستم. قبلا مسایل بودجه و مسائل مالی و بودجه های انکشافی را کمیسیون مالی و بودجه بررسی می کرد، این بار تصادفاً از بد چانسی وزرا آن را دادند به ما؛ به کمیسیونی آمد که در کمیسیون ما نه رییس جمهور نه مقامات حکومت نمی تواند اعمال نفوذ بکند این یک کمیسیون خاص است؛ واقعاً من به این کمیسیون افتخار میکنم. در این کمیسیون هیچکس رشوه نمی خورد؛ من هستم، ناصری است، آقای سعادتی است، آقای علی زاده است، آقای منصور است، ما چند تا هستیم که رشوت خور نیستیم، قرارداد هم نمی گیریم، معامله هم نمی کنیم، با کسی هیچ دروازه وزیری هم نمی رویم که برای ما قرارداد یا پول بده، حساب ما با پارلمان هم روشن است، حساب ما با حکومت هم روشن است، وقتی این به دست ما آمد ما دیدیم که اینها- وزرا- کار نکرده اند واقعاً و ما صادقانه بررسی کردیم علاوه بر مشاورین و متخصصین که ما درکمیسیون داریم از تفتیش مرکزی خواستیم آدم های متخصص که اقتصاد می دانند و محاسبات بلد هستند با ما کار کردند و ما دیدیم که آن سقفی که تعیین شده نتوانسته اند که مصرف کنند. حکومت هرچه سعی کرد که واسطه بکند که ما با وزرا مدارا بکنیم ما نکردیم و روان کردیم به مجلس که وزرای کار نکرده باید سلب صلاحیت شود. وسط پارلمان باز دوباره وزرا مثل وزیر مالیه آمدند و پول دادند و رشوت گرفتند و دیدید که در وسط یکی دو وزیر دوباره ماندند در جای شان. این وزرا باید تا ۱۷ و ۱۸نفر باید می رفتند که کارشان را انجام ندادند؛ وقتی که دیدند ما بسیار جدی سلب صلاحیت میکنیم حکومت دوباره دست به کار شد به وزرای محبوب شان پول داد که شما بروید به وکلا بدهید که شما را سلب صلاحیت نکند و شما دیدید که وزرایی سلب صلاحیت نشد که اصلاً نیامدند و پاسخ ندادند! خوب وقتی یک وزیر که (به جلسه استیضاح) نیامده و پاسخ نداده از کجا این وکیل فهمیده که پاسخ هایش درست است یا نیست؟ دقیقاً معلوم بود که اینجا پول گرفتند. پارلمان و مشخصا پروژه کمیسیون تفتیش مرکزی را ضربه زدند وقتی بررسی ما تا آخر بود که ما مسلماً تعداد زیادی از وزرا را برکنار می کردیم دراین وسط حکومت وارد کار شد به وکلا پیسه داد، وکلا رشوت گرفتند و یک عده را سلب صلاحیت کردند و این هایی که سلب صلاحیت شدند کارشان را ادامه میدهند مسلماً برخلاف قانون است.
آقای پدرام! به عنوان سئوال آخر، به تازگی رییس جمهور با وجود آنکه قانون ثبت و احوال نفوس را در سال ۲۰۱۴ توشیح کرد بدون آنکه اجرایی شود دوباره آن را تعدیل و توشیح کرده؛ چرا و با چه هدفی؟هدف اش این است که سلطه پشتون ها را در افغانستان کامل بکند. این جا باید نشان بدهد که دولتِ یک مملکت است که نامش پشتونستان است؛ بقیه اقوام معنی ندارد. اینجا افغان ها است، پشتون است، بقیه هزاره ها و ازبیک ها یک مشت مردم های تصادفی هستند که معلوم نیست کی هستند و لذا این کارش برخلاف قانون است.
گفتگو از زهرا جویا- خبرگزاری جمهور
مصاحبه جالب و خوانی بود، ولی من مطمئن هستم که این مقالات را اگر کمی مردم مطالعه کند؛ چشم و گوش شان باز خواهد شد، اما جوانان ما به قول خودشان حوصله خواندن این خزعبلات را ندارد.
واقعا متاسفم.