استاد گلنور بهمن؛ شاعر و پژوهشگر ادبی
نمایه: اندک اندک بهار 91 نیز فرامی رسد. صدای گام های بهار از پشت پنجره اتاقی که به سوی سرزمین مهر و آشتی و عشق و لطف و همدلی باز می شود شنیده می شود. فرهنگ و ادبیات دیرپا و غنی پارسی، شاید یکی از پربار و برترین و برانباشته ترین گنجینه فرهنگی-ادبی با موضوع بهار و نوروز عید طبیعت در حوزه ادبیات جهان باشد.
برای بررسی و واکاوی جنبه های تازه تر نوروز و بهار در شعر پارسی و به نیت اهدای عیدانه ای گرانسنگ و ارجمند به ادبدوستان و پارسیگویان و تمامی مخاطبان و خوانندگان خبرگزاری جمهور به سراغ شاعر، نویسنده و پژوهشگر فرهیخته و نامآشنای حوزه فرهنگ و ادبیات پارسی دری جناب استاد گلنور بهمن رفتیم. بهمن، اکنون مدیرمسئول مجله نوبهار است و مدتی هم گردانندگی مجلههای روزنه و سپیده را به دوش داشته است.
او در عرصه روزنامه نگاری کاری بسیار کرده و مدتی را به سمت رییس دوره ای انجمن قلم افغانستان بوده است. بهمن به روایت خودش، گاهی شعر می گوید؛ اما شعر "پیشه" وی نیست و نمی خواهد شعر را به "ابتذال" بکشد.
استاد بهمن به سمت رییس اداری ولایت قندوز، رییس مالی و اداری وزارت اطلاعات و فرهنگ و نیز مشاور این وزارت نیز کار کرده است. از او کتابهایی هم چاپ شده است... شرح گفتگو پاسخ پرسشهای دیگر را در ادامه از زبان استاد می شنویم.
جناب استاد بهمن با سلام و تشکر از شما! از اینکه در آستانه سال نو خورشیدی قرار داریم؛ می خواهیم در زمینه پیشینه نوروز و جغرافیای نوروز از شما بشنویم.
با سلام خدمت شما و خوانندگان خبرگزاری وزین جمهور!
منشا جشن نوروز در افسانه ها و بینش های اساطیری و قسما تاریخی، پیچیده و در هاله ای از ابهام مانده است. پیشینه نوروز به گونه صریح و روشن تا هنوز تشخیص نشده است؛ با این حال به عنوان یک میراث فرهنگی و معنوی که متعلق به یک قوم خاص نیست، روایت شده است. هرچند بیشترینه به نوروز به عنوان یک جشن فرهنگی و یک جشن عنعنوی آریایی ها پرداخته اند.
در متون کهن و بهویژه در شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی متون دیگر کیومرث به عنوان پایه گذاران نوروز معرفی شده اند. در شاهنامه روایت شده است که وقتی که جمشید از آذربایجان عبور می کرد، دستور داد تا تختی برایش بگذارند؛ وقتی با تاج زرینش بر تخت نشست و روشنی خورشید بر تاجش تابید، جهان روشن شد و مردم شادمان شدند و پایکوبی کردند و این روز را به عنوان "روز نو" نامگذاری کردند و به همین روایت "نوروز" از آنجا به عنوان روز تاجگذاری جمشید و روز آغاز سال و آغاز فروردین شناخته شد.
البته برای پادشاهان و امیران و فرمانروایان باستانی سرزمین ما نوروز به عنوان یک جشن و یک میراث بزرگ فرهنگی، ارزش فراوانی داشته؛ چنانچه کوروش دوم؛ پایه گذار هخامنشیان در سال 538 پیش از میلاد این روز را به عنوان روز ملی و جشن فرهنگی اعلان کرد و از مردم خواست که همه ساله در آغاز سال از این روز، تجلیل کنند و با پایکوبی و شادمانی این روز را گرامی بدارند و پاسداشت کنند.
همچنین اردشیر بابکان؛ پایه گذار ساسانیان در سال 230 از دولت روم تقاضا کرد که نوروز را به رسمیت بشناسند. در ذات و نفس این جمله که نوروز را به "رسمیت بشناسند" یک واقعیت نهفته است که نوروز برای ساسانیان به عنوان مهمترین جشن و روز سال بها داشته است و در اثر فشار، این روز از طرف امپراتوری روم به رسمیت شناخته شد.
با اینکه هر روز، روز نو است؛ اما چرا فقط به این روز نوروز می گویند؟
دلیلش این است که در نوروز اولا شب و روز، برابر می شود و اعتدال بهاری می آید و از سوی دیگر، آغاز جشن طبیعت است و فروردین با نوروز و روز نو آغاز می شود. سوم اینکه میراث فرهنگی نیاکان ماست. جشن طبیعت است به این دلیل و با دلایلی که در متون کهن و شعر ما وجود دارند. شاعران ما لباس زرینی بر این روز پوشاندند و با هزار شکوه و جلال و عظمت و هنرمندی این روز را بیان کردند و تجلیل کردند و گذشته از آن، جزو روزهای فرهنگی و تاریخی ماست و به عنوان روز ملی در زمان هخامنشیان اعلام شده است. جشن ملی اعلام شد. ما که بازماندگان نیاکان با فرهنگ مان هستیم، در این روز سال، لباس سبز می پوشیم و انسان از دیدن این لباس، شادمان می شود و به یاد تاریخ و پیشینه فرهنگی نیاکان خود می افتد و این، یک وجیبه فرهنگی است که از این میراث، همیشه پاسداری کنیم و آن را گرامی بداریم.
نوروز و بهار در غنامندی اشعار شاعران پارسیگوی تا چه حد تاثیر داشته است؟
البته در تمامی ژانرها و قالب های شعر پارسی به بهار، جشن طبیعت و نوروز پرداخته شده است و نوروز را در واقع، عروس شعرهای خود ساخته اند؛ اما در قالبی که همیشه به نوروز پرداخته شده در واقع قالب قصیده است. قصیده سرایان بزرگ ما مانند مسعود سعد سلمان، خاقانی، منوچهری دامغانی، فرخی سیستانی، عنصری، انوری و... در بخش آغاز قصیده شان تا به رسیدن به گریزگاه و یا مطلب اصلی به نوروز پرداخته اند و از اینکه این روز، دروازه بهار و سبزی فروردین است، از بهار و فروردین استفاده کرده اند.
بهار نماد زیبایی، جلال و شکوه و سبزی و استقامت و... برشمرده شده است و در واقع در شعر فارسی به یک نماد پذیرفته شده، بدل شده است.
البته در شعرهای کلاسیک، نوروز به صورت هنرمندانه بیان شده؛ اما آن شعر پر جاذبه و هنرمندانه که در سبک کلاسیک وجود داشته، متاسفانه در شعر شاعران امروز و معاصر دیده نمی شود. البته در حوزه فرهنگی و ادبی ایران، بسیار دیده شده است؛ اما این به این معنا نیست که شعر ما عقب مانده و در جا زده است؛ بلکه معنایش این است که شاعران معاصر افغان به نوروز کمتر توجه کرده اند.
چرا کمتر توجه کرده اند؟ دلیلش چیست؟
دلایل فراوانی وجود دارد. وقتی که آدم گرسنه باشد، در باغچه خود گل کشت نمی کند؛ بلکه گندم می کارد. وقتی که بر یک جامعه، خون و آتش حکومت می کند و رذایل بر فضایل چیره باشد و بیدادگران ملت را به گرو گرفته و زیبایی و حقیقت و انصاف، تحریم شود؛ پس همیشه از خون و جنگ گفته می شود از مبارزه و یاس و ناامیدی سخن گفته می شود.
"گریه هم یک دل خوش می خواهد" این سخن بیهوده ای نیست. واقعا پرداختن به نوروز، ذهن نوروزی می خواهد. نوروز را از ما گرفته اند و سه دهه است که نوروز را از ما گرفته اند و ملت را سوگوار نشانده اند؛ ملتی که سوگوار باشد کمتر به یاد نوروز است.
شعرما، در واقع شعر مقاومت است و شعر جنگ است و در واقع، شعر اعتراض است؛ اما در برخی از شعرهای اعتراض، نوروز به عنوان نماد مقاومت و سبزاندیشی و دگراندیشی ترسیم شده است که شمار شان فراوان نیست.
نگاه و برخورد شاعران افغان به بهار و دیگر فصول را چگونه می بینید؟
من به عنوان کسی که علاقمند شعر هستم و به جنبه های طبعیت توجه دارم، هیچگاه نتوانستم قبول کنم که خزان، کمتر از بهار، زیباست. وقتی که طبیعت لباس سپید می پوشد، طبیعت در واقع با این یخبندان و برف پوشی، تمام سیاهی درون خود را پنهان می کند و لباس تقدس می پوشد و غسل تعمید می کند و به نظر من، موسم سرما و زمستان، بسیار زیباست. من همواره عاشق خزان بوده ام و بسیاری از شاعران افغان، نگاه عاشقانه ای به فصل خزان داشته اند و واقعا فصل خزان و بهار، دو فصل شاعرانه و هنرمندانه است که خداوند برای بندگانش ارزانی داشته است.
به کدام شعر بهاری بیشتر علاقمند هستید؟ کهن یا معاصر؟
من بسیار دوست دارم که در شعرهای کلاسیک، شعرهای نوروز را ببینم و بسیار هم دیده ام و با دریغ و درد که در این لحظه که با شما گفتگو می کنم، دقایقی پیش از یک کار طاقت فرسا بیرون آمدم که در ذهنم شعری باقی نمانده است؛ اما یک دوبیتی از یک غزل را می خوانم که از داکتر منوچهر نیستانی؛ شاعر معاصر ایرانی است:
بفرمایید!
دمید از پس دیوار نسترن گل سرخ
تو در کنار منی، در کنار من گل سرخ
تو آمدی و گل سرخ با بهار آمد
که شرم بادش از این خیره آمدن گل سرخ
متشکرم استاد، خیلی زیبا بود... با اینکه کشورهای دیگر به نوروز توجه دارند؛ توجه مردم و متولیان فرهنگی افغانستان را به این پدیده شگفت و شکوفا چگونه ارزیابی می کنید؟ آنها تا چه حد به این روز، ارج می گذارند؟
نوروز، بسیار شلاق خورده است. از طرف دولت های گوناگون در مقاطع مختلف، تحریم شده است. مثلا حکومت کمونیستی شوروی برگزاری نوروز را در قزاقستان، قرغیزستان، تاجکستان، آذربایجان کاملا تحریم کرده بود؛ در حالی که جزو ناموس فرهنگی ما بود؛ اما در ایران هر قدر دگردیسی های سیاسی آمد؛ ایرانی ها به دلیل فهم شان این روز را هیچگاه تحریم نکردند؛ حتا آخوندهای ایرانی که سالهای سال است بر سرنوشت ایران، حاکم اند، هیچگاه این روز را تحریم نکردند و قدرشناسی کردند.
اما با دریغ و درد که در سرزمین ما که خاستگاه نوروز است، همواره این روز را تحقیر کرده اند. گاهی حکومت مردان در مقابل حرکت های بسیار خشک و منجمد و تعصب آلود ملاهایی که نماینده های دشمنان تاریخ و فرهنگ ما هستند، این روز را به عنوان یک روز کفرآلود تقبیح کرده و حکومت با وجود اینگونه موضع گیریها سکوت اختیار کرده است. به این دلیل که در 300 سال پسین در میان کل شاهان افغانستان جز استاد ربانی، زمینه های فکری شان فرهنگ ستیزانه بوده؛ حتا او هم در مقابل چنین حرکاتی سکوت می کرد. دیگر پادشاهان افغانستان از کرزی تا معاونینش و از داودخان تا امان الله خان یک فهم عمیق و برداشت تاریخی از این روز نداشته اند، به همین دلیل نوروز همواره در افغانستان، مورد بی مهری قرار گرفته است.
در افغانستان یک کمیسیونی را مقرر می کنند و چند نفری که هیچ شناختی از نوروز ندارند، در بادامباغ چهار نفر دهقان را می آورند و بعضی ها فکر می کنند که جشن دهقان است؛ در حالیکه این جشن، جشن طبیعت و فرهنگ است.
چرا مردم، این روز را با هفت سین گرامی می دارند؟
در گذشته ها هفت سین بسیار مهم بوده و اکثریت خانوادها هفت سین می ساختند؛ چون کاسه طبیعت و نوروز بوده است. سمنک و سبزی و... لازمه تجلیل از نوروز بوده است؛ اما با دریغ و درد در سال های پسین، آنقدر این مردان سیاست که بازوهای شان از نان مفت پر شده و جیب شان را از پول مفت پر کرده اند، ملت را چنان بیچاره ساختند که از هفت سین، بسیاری از خانواده ها توان خریداری یک سین که سنجد باشد را ندارند. به همین دلیل، هفت سین کم کم رونق خود را از دست می دهد.
یک شعر نوروزی که خود تان سروده باشید را برای خوانندگان جمهور میخوانید استاد؟
شعر نوروزی ام یک غزل است و اینطوری آغاز می شود:
پر از سیاهی و سنگ است رهگذار بهار
بهار کی شود امسال در شمار بهار
درباره اینکه هر قدم در واقع سیاه پوش بودن بهار و پارادوکسی بودن معنی بهار است، گفته شده که با خواندن آن نمی خواهم که روز سفید ملت خود را لباس سیاه بپوشانم. این غزل، در یک برهه خاصی از زندگی من که در پاکستان هر روز تحقیر می شدیم و زیر پیگرد بودیم و بهار در غربت را با دوستان، تجلیل کردیم، سروده شده و در مجموعه شعر من در "سرود سبز رهایی" چاپ شده است.
استاد بسیار سپاسگزاریم از شما