دو – سه روز پیش در يكي از ماركيت هاي شهر مزار شریف چند فروشنده که کنارهم نشسته بودند، نگرانی شان را از بابت شایعات برکناری والی بلخ چنین ابراز مي كردند: از برکت او است که امروز شهر ما امن است. امیدواریم این اتفاق نیفتد."
طبیعت کار خبرنگاری طوری است که آدمی همیشه دنبال سوژه سرگردان است. از آنجایی که شایعاتی در شبکههای اجتماعی مبنی بر برکناری احتمالی والی بلخ منتشر میشود و تقریبا سوژه داغ این روزها است، طبیعی است که گفتگوی چند فروشنده توجه مرا جلب میکند و میخواهم قطعه عکسی از جریان صحبت آنها بکنم و همراه با نگرانی شان منتشر کنم. صحبت شان گرم و صمیمانه است. با همدیگر دارند درد دل میکنند. برای آنکه مزاحم صحبت خودمانی شان نشوم، از کندن عکس منصرف میشوم، اما این پرسش را در ذهنم میپرورانم که آیا ستیز با والی بلخ ممکن است؟
والی شهرآفرین در بلخ
یکی از ولایات شمالی کشور، ژنرال چهارستارهای ولایت میکند که او را عطامحمد نور مینامند. آقای نور در هنگامی که هنوز نزده سال داشت به صف مجاهدین پیوست و پس از شهادت استاد ذبیحالله، فرمانده نامدار جمعیت اسلامی در شمال، در حالی که 22 ساله بود رهبری جبهات او را به عهده گرفت. او در مقاومت علیه طالبان نیز حضور فعال داشته و پس از کنفرانس بن چند سالی به حیث فرمانده قول اردو بود و سپس به حیث والی بلخ مقرر شد که تا هنوز در این سمت فعالیت دارد.
اگرچه کارنامه برخی جریانهای جهادی در سالهای حکومت مجاهدین و پس از آن در میان برخی حلقات از آنها چهره مدنیتستیز ترسیم کرده است، اما والی بلخ را بسیاریها به عنوان کسی میشناسند که عنصر جهاد را با سازندگی درآمیخت و شهر مزار را به الگوی از توسعه، بازسازی، قانونمداری و حکومتداری خوب در افغانستان مبدل کرد.
شهر مزار، امروزه یک منطقه امن، دارای جادههای اسفالتشده، زندگی شهری مدرن و امکانات رفاهی است. ضمن آنکه از تعصبات قومی و زبانی که در شهرهای دیگری کشور بیداد میکند، در اینجا کمترین اثری است. بسیاریها معتقد هستند که اگر شهر مزار دوبنیانگذار داشته باشد، یکی امیر علیشیر نوایی و دیگری استاد عطامحمد نور است. به همین خاطر برخیها حتا او را "والی شهرآفرین" نیز مینامند.
حتا رییس جمهور غنی در دیداری که در سال جاری از بلخ داشت، دستاوردهای این ولایت را ستود و از تلاش و ابتکار و تدبیر والی بلخ ستایش کرد. او در بخش از سخنان خود گفت که آقای نور همواره در ملاقاتهای خود چیزی شخصی از من مطالبه نکرده است. هر چه خواسته، برای مردم شمال و بلخ خواسته است.
قاعده طلایی عشق
تالیران وزیر خارجه ناپلئون باری خطاب به او گفته بود: "امپراتورا! با سر نیزه میتوانی حکومت کنی، اما بر سر نیزه نمیتوانی بنشینی." سخن دیگری با همین محتوا از گوته است که میگفت: "دانستن اینکه به ما عشق میورزند به ما قدرت بیشتری میدهد تا دانستن اینکه ما قوی هستیم." به نظر میرسد قدرت، شهرت و محبوبیتی را که امروزه والی بلخ دارد، نیز ریشه در عشقورزی مردم نسبت به او دارد، نه در سر نیزه.
مردم او را به عنوان رهبر و دولتمردی میشناسند که بلخ را آباد کرده است. مردم او را به عنوان والی میشناسند که بلخ را به توسعه و پیشرفت و آبادانی هدایت کرده است. بارها دیده شده چند روزی که والی بلخ در سفر بوده، در چهره مردم نوعی نگرانی مشاهده شده است؛ نگرانی از اینکه شهر به آشوب کشانده شود و باری دیگر زورگویی و قلدری حکمفرما گردد. من میپندارم بزرگترین علت امتناع ستیز با آقای نور، عشق مردم به او است.
وقتی کسی را مردم دوست داشته باشد، ممتنع است با فرمانی برکنار شود؛ آنهم با فرمان حکومتی که کشتی مشروعیتش هزار سوراخ دارد. من به عنوان یک ناظر حتا باور دارم اگر روزی والی بلخ نامزد ریاست جمهوری شود، از سوی همه مردم افغانستان استقبال خواهد شد. قاعده معروفی در دنیای سیاست است که راه تسخیر یک شهر از دلهای مردم آن میگذرد. کافی است پیش از شما آوازه نیک و نام نیک تان به یک شهر برسد تا دلهای مردم را تسخیر کنید.
ماکیاولی در کتاب "گفتارها" حکایت میکند که هنگامی کامیلوس، کنسول رومی، با سپاهش شهر قوم فالیس را محاصره کرد، معلمی با کودکان شریفترین خانوادههای شهر به بهانه سیاحت و تفریح بیرون شد و خود را به محل فرماندهی کامیلوس رساند. معلم برای آنکه نظر عطوفت کامیلوس را جلب کند، گفت این کودکان شریفترین خانوادههای شهر هستند. اینها را دربند نگهدارید تا خانوادههای شان شما را در تصرف شهر یاری فرمایند.
کامیلوس از این پیشنهاد خشمگین شد و معلم را برهنه کرده و دستهایش را بست، و به کودکان امر فرمود که هر کدام چوبی بر تن او حواله کنند. وقتی مردم شهر از این رفتار انسانی او خبر شدند، شهر را بدون اندک مقاومتی تسلیم او کردند. همچنان ماکیاولی در باره فتح کارتاژنو اسپانیا به دست اسپیکو آفریکانوس میگوید که او زن جوانی را دست نخورده تسلیم شوهرش کرد و این پاکدامنی و ناموسداری او به گوش مردم اسپانیا رسید، همه دوستدارش شدند.
القصه اینکه آوازه نیکی که از مدیریت و تدبیر عطامحمد نور در بلخ به سایر ولایات رسیده، هیچ بعید نیست که مردم افغانستان به او در انتخابات نیز رای بدهند. در دنیای مدرن نیز نمونههای بسیاری وجود دارد که کسی در نخست در یک کرسی پایینتر خوب درخشیده و سپس مردم او را به حیث رییس جمهور برگزیدهاند. دو نمونهاش، آقایان اردوغان و احمدی نژاد هستند. این دو وقتی در مقام شهردار خوب درخشیدند، در انتخابات برای ریاست جمهوری نیز برگزیده شدند. ...
به هر صورت، آنچه من میخواهم از این بحث نتیجه بگیرم، چند چیز است:
1) اینکه ستیز حکومت مرکزی با والی بلخ نه ممکن است نه مطلوب. ممکن نیست، چون با واکنش مردم کشور، به ویژه بلخیان، مواجه خواهد شد. مطلوب نیست، چون باید مسوولان دلسوز را پاداش داد، نه اینکه توبیخ کرد.
2) حضور استاد عطامحمد نور در حکومت، با توجه به جایگاه مردمی او در میان همه اقوام کشور، باعث تقویه پایههای مردمی حکومت میشود. حکومت نباید تیشه بر ریشه خود بزند.
3) عطامحمد نور تنها چهرهای در سیاست افغانستان است که همه روزه پلههای ترقی میپیماید و بر اوج قله محبوبیت ایستاده است. اگر کسی میپندارد از راه ستیز با او میتواند تضعیفش کند این یک توهم است و یک خواب آشفته.
عبدالواحد هوشمند-
خبرگزاری جمهور