شماری از بستگان قربانیان حمله مرگبار یکسال پیش به تظاهرات "جنبش روشنایی" در کابل، شکایتی را علیه سران این جنبش به دادستان کل ارائه کردند.
بازماندگان این قربانیان روز چهارشنبه در ثبت شکایت خود علیه سران جنبش روشنایی عنوان کرده اند که رهبران این جنبش، تظاهرکنندگان را از خطرات امنیتی آگاه نکرده بودند و این در حالی بوده که به این افرد پیشتر هشدارهای امنیتی داده شده بود.
تظاهرات 'جنبش روشنایی' در دوم اسد سال گذشته برگزار شد و در حمله بمبگذار انتحاری به همایش اعتراضی این جنبش در چهارراه دهمزنگ کابل، ۱۰۰ نفر شهید و ۲۰۷ نفر دیگر زخمی شدند.
واکنش بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی به ویژه کسانی که همچنان نسبت به آٰرمان های سیاسی سران رفوزه شده جنبش روشنایی، احساس تعلق خاطر و وابستگی می کنند، در قبال خبر ثبت شکایت از جانب بستگان شماری از قربانیان حمله دوم اسد به تظاهرات این جنبش، مبتنی بر تئوری توطئه است.
آنها تصور می کنند که این امر، از سوی دولت سازمان دهی شده و هدف از آن، سرکوب و تلاشی کامل این جنبش است؛ شبیه آنچه در مورد پرونده سازی علیه جنرال دوستم، مطرح می شود.
همزمانی این اقدام با فرارسیدن نخستین سالگرد رویداد خونین میدان دهمزنگ، به اوج گیری این شایعه دامن زده و برداشت دست داشتن دولت در این اقدام را تقویت کرده است.
صرف نظر از اینکه این برداشت تا چه میزان درست است یا نیست، با توجه به کارنامه سران و سازمان دهندگان جنبش روشنایی، به نظر می رسد که بستگان قربانیان آن تظاهرات خونین، پس از یکسال، اکنون از این حق برخوردار اند که برای خونخواهی از ده ها جوان بی گناه و تحصیلکرده ای که خواسته یا ناخواسته، به مسلخ داعش یا هر جریان پشت صحنه دیگر در میدان دهمزنگ فرستاده شده و قربانی شدند، شکایت کنند.
اینکه رهبران و سازمان دهندگان جنبش روشنایی آماج این شکایت قرار گرفته اند، شاید متأثر از فضای مسموم و تنش آلود حاکم بر روابط دولت با جنبش های اعتراضی باشد. اگر این برداشت درست باشد، ثبت این شکایت، ابزار دیگری در اختیار دولت قرار می دهد تا با استفاده از آن، یک جنبش سیاسی و اجتماعی دیگر را سرکوب کند و دامنه تمامیت خواهی قومی و اقتدارگرایی سیاسی اش را بیشتر از پیش گسترش دهد.
این در حالی است که دولت خود همچنان متهم ردیف اول کشتار دهمزنگ است؛ زیرا با توجه به هشدارهایی که به سران جنبش روشنایی داده بود، بی گمان در جریان وقوع حمله قرار داشت؛ اما عملا برای جلوگیری از آن، کاری نکرد.
با این وجود، اکنون چرا وضعیت به گونه ای رقم خورده است که بستگان شهدای دوم اسد پارسال، پیش از آنکه به سراغ دولت بروند، گریبان سران جنبش روشنایی را می گیرند؟
این پرسشی است که پاسخ به آن، سرنوشت غم انگیز یک جنبش قدرتمند سیاسی و اجتماعی را روشن خواهد کرد.
سران جنبش روشنایی، پس از رویداد دوم اسد، نخستین مسؤولیتی که بر عهده داشتند صیانت و پاسداری مسؤولانه و صادقانه از خون ده ها شهید جوان آن رویداد خونین بود. آنها در طول یکسال گذشته، به جای تورهای تفریحی و تبلیغاتی به کشورهای اروپایی و استرالیا و کانادا ابتدا باید برای خونخواهی ده ها جوان رشید و تحصیلکرده ای اقدام می کردند که بی رحمانه قربانی آرمان گرایی های خودخواهانه سیاسی سران جوان و جویای نام جنبش شدند.
برافراشتن پرچم های سه رنگ افغانستان بر گورهای شهدای جوان دوم اسد آیا همه مسؤولیت و رسالتی بود که سران جنبش روشنایی بر عهده داشتند؟
صرف نظر از این، آنها در طول یکسال گذشته، حتی یک قدم کوچک هم در راه تحقق آرمان هایی که هزاران جوان را با فراخوان آنها به میدان دهمزنگ کشاند، برنداشتند. راه اندازی راهپیمایی های بی حاصل و سر دادن شعارهای میان تهی و فاقد پشتوانه های نیرومند و پایدار فکری و اعتقادی و استراتژيک، کاری است که به تعبیر شاه حسین مرتضوی، از عهده مجاهدین خلق هم برمی آید. جز این، رهبران آرمانگرا و جویای نام و نان جنبش روشنایی، چه برنامه راهبردی مبتنی بر آرمان های اصیل برخاسته از نیازها و آرزوهای بنیادین مردم و جوانان همسو با این جنبش، ارائه کرده اند تا بر پایه آن بتوان آینده ای برای آن تصور کرد و یقین پیدا نمود که خون پاک جوانان بی گناه مسلخ دهمزنگ، به هدر نرفته است؟
پس از یکسال از رویداد خونین میدان دهمزنگ، سران جوان و جویای نام جنبش روشنایی، زیر پرچم ائتلاف مهره های سوخته حکومت فاسد و مافیا زده کرزی می خزند و در سایه امثال اسپنتا، به طرح شخصیت خود می پردازند. آیا این همان آرمانی بود که برای رسیدن به آن، ۱۰۰ جوان بی گناه را که همگی از سرمایه های اجتماعی و علمی یک ملت محسوب می شدند، به قربانگاه بردید؟
نرگس اعتماد-
خبرگزاری جمهور