اشرف غنی که در روزهای گذشته مورد انتقاد شخصیتهای عمده سیاسی قرار گرفته، از آنان خواسته است تا پیشنهاد اصلاحاتی خود را بیاورند.
او با بازگویی ضربالمثل افغانی"دا گز، دا میدان" گفت که تمام کسانی که انتقاد دارند بیایند و یک پروژه ۵۰۰ میلیون دالری را اجرا کنند و با یک پیشنهاد واضح بیایند که در دو ولایت چطور تغییرات میآورند و با بخش خصوصی، علما و جوانان افغانستان بنشینند."
آقای غنی در جواب به انتقادها گفت: "آیا وضعیت و سیاست محدود به دو انگشت باشد قابل دوام است و یا اینکه کل مردم افغانستان باید در سیاست شریک باشند؟"
او ادعا کرد که تا پیش از این، هرگز تصامیم به صورت مشارکتی همانند آنچه که در دوران حکومت او بوده، گرفته نشده بود. تمام تصامیم در شورایی گرفته شده که همه در آن مشارکت دارند و افزود افغانستان دارای نظام مشارکتی است.
اشرف غنی گفت که اگر سخن از اصلاحات است، خود او رکورددار آن است.
آقای غنی گفت که حتی در قسمت تقرر افراد نیز همواره مشاوره دوامدار صورت گرفته است.
دیدگاه های تازه آقای غنی خطاب به منتقدان سیاسی خود، به ظاهر، در نگاه نخست بسیار منطقی و معقول به نظر می رسند؛ زیرا او عملا از آنها دعوت به همکاری می کند و در ضمن، از آمادگی خود برای در نظر گرفتن پیشهادهای عملی آنان برای اداره امور حکومت و مملکت، سخن می گوید.
او در این زمینه برای اثبات صداقت خود، با توسل به زبان و ادبیات قبیله ای اش، از منطق دا گز، دا میدان، استفاده می کند؛ اما آیا به راستی به کمک این زبان و ادبیات و منطق، می توان مشکلات، بحران ها و بن بست های بزرگ و سنگینی که سوء مدیریت آقای غنی به وجود آورده را حل و رفع کرد؟
نگاه قبیله ای به امر حکومتداری و استفاده از زبان، منطق و شگردهای عملی قبیله سالارانه برای تحمیل اراده خود بر اعضای دولت و شریکان سیاسی سازوکار قدرت، دقیقا همان چیزی است که به انسداد و فروبستگی کم سابقه کنونی منجر شده و خیلی از دوستان و متحدان دیروز آقای غنی را در صف نخست منتقدان و مخالفان امروز او قرار داده است.
منطق دا گز، دا میدان، منطق خودخواهانه ای است که دیگران را به مثابه مأموران فرودست شیوه حکومتداری قیم مآبانه آقای غنی، در نظر می آورد و پیشنهاد اجرای یک پروژه ۵۰۰ میلیون دالری و اداره دو ولایت هم، در دیدگاه های تحقیرآمیز و نگاه از بالا به پایین او ریشه دارد؛ همان چیزی که مانع اصلی در مسیر ایجاد یک اداره مشارکتی به معنای واقعی کلمه است؛ اداره ای که آقای غنی، از قضا بیش از هر کس دیگری خود را به آن متعهد و ملتزم می داند و مدعی است که او بهتر از هر کس دیگری، پیشگام و رکورددار ایجاد چنین سازوکاری سیاسی محسوب می شود.
آقای غنی به عنوان نمونه، به فرایندی اشاره می کند که بر بنیاد آن، تصمیم های کلان ملی، پس از بحث در شوراها، اتخاد می شوند؛ شوراهایی که به گفته او، همه در آنها عضویت و مشارکت دارند؛ اما منتقدان آقای غنی، از جمله محمد محقق، مدعی است که آقای غنی در جلسات جمعی شوراها و کابینه، بر شماری از وزیران فریاد می زند و از آنها می خواهد تا استعفا دهند!
جنرال دوستم هم زمانی که در شمال با تروریست ها می جنگید، مدعی بود که طرح های امنیتی او در شورای امنیت ملی تحت سلطه غنی و دوستانش، نادیده گرفته شده است.
آقای غنی اما می گوید که این صلاحیت قانونی اوست که وزرا را عزل یا نصب کند و در رد ادعای فریاد زدن بر وزرا می گوید که او تاکنون به هیچ جریان مدنی، اهانت نکرده است.
در وضعیت آشفته و فضای مسموم و ناپایدار کنونی، به سختی می توان به هریک از ادعاهای مطرح شده، نگاهی غیر جانبدارانه و مبتنی بر کارشناسی بی طرفانه داشت؛ اما به نظر می رسد که ایجاد شوراهای ده گانه به ریاست آقای غنی، از عمده ترین نشانه ها در سلب صلاحیت های کاری وزارتخانه های سکتوری دولت و تمرکز شدید قدرت به دست اشرف غنی محسوب می شود و همین امر، اصلی ترین عامل بن بست، فروبستگی و انسداد سیاسی و مانعی جدی و بزرگ در مسیر مشارکت همگانی در سیاست و حکومت می باشد.
نکته دوم اینکه اگر توافقنامه سیاسی منجر به تشکیل حکومت وحدت ملی، معیار کار باشد، این اصل از قانون اساسی که رییس جمهور، صلاحیت انحصاری عزل و نصب وزرا را دارد، به خودی خود، معلق و معطل می شود؛ زیرا در یک سیستم حکومتی ائتلافی ۵۰-۵۰ اساسا امکان اعمال این اصل وجود ندارد.
اهانت نکردن به جریان های مدنی هم ادعایی است که نیاز به اثبات دارد؛ زیرا وقتی جنبش های مدنی اعتراضی با قد برافراشتن کانتینرها، استقرار تانک ها و شلیک گلوله های جنگی در خیابان های پایتخت، متوقف می شوند، این ادعای آقای غنی، عمیقا مورد تردید قرار می گیرد.
با توجه به این نکات، روشن نیست که فراخوان قبیله ای «دا گز، دا میدان» چگونه معنا می شود و چطور امکان عملی شدن پیدا می کند.
محمدرضا امینی- خبرگزاری جمهور