دل صبرآزما کمتر ز دار و گیر فرساید
چو آن سنگی که زیرِ کوه باشد، دیر فرساید
ابوالمعانی
درآمدچرا قرآن اینهمه بر صبر تأکید میورزد؟ این پرسش دیریست ذهنم را بهخودش مشغول کرده بود تا آنکه آیهی چهارم سورهی بلد که بر پایهی آن «انسان در رنج آفریده شده است» این گره گشوده شد. «در رنج بودن» حالت اصلی و روال همیشگی زندگی بشر است از اینجهت، خوشی و خرسندی حالتی موقتی و ناپایدار بهحساب میآید. از همینجاست که «صبر» به منزلهی سدّی در برابر مصایبی که از در و دیوار زندگی سرازیر میشود، موضوعیّت مییابد، و در میان ارزشهای اخلاقی مقام والاتری را بهخود اختصاص میدهد.
ایستادن در برابر رنجهای پیشتخمکن و بیوقفهی زندگی جز با پروردن نهال صبر و صلابت در درون آدمی میسر نیست. برای مهار نه، بلکه برای تحمل دشواریهای حیات باید صبر پیشه کرد و درشتیهای زندگی را با نرمی صبر پاسخ گفت. با اینهمه، صبر به معنای تن دادن به دشواریها نیست، بلکه تحمل سختیها به منظور عبور از آنهاست.
صبر در اسلام اهمیت ویژهیی دارد. امام غزالی در احیاء علوم دین، باب صبر، ایمان را به دو حصهی صبر و شکر تقسیم میکند. از دیدِ او، ایمان به گواهی آثار و اخبار مرکب از دو نیمهی صبر و شکر است که این دو، دو اسم خداوند نیز هست. زیرا خداوند خودش را صبور و شکور نامیده است. از اینجهت، ناآگاهی به هر یکی از این دو نیمه، به معنای غفلت از نیمهی ایمان است. قرآنکریم در آیههای بسیاری از صبر سخن رانده است و آن را موجب هدایت، نجات و پاداش بیشمار و ... دانسته است.
در روایتهای بسیاری نیز به صبر تأکید و تکیه شده است. صبر گاهی نصف ایمان، و زمانی نیز گنجی از گنجینههای بهشت خوانده شده و در مواقعی نیز ایمان همان صبر و سماحت، و در روایتی همان صبر خوانده شده است . این روایت از یکسو صبر را تا سرحد ایمان دینی بلند میبرد و از سویی، پیوند میان ایمان و اخلاق را که صبر یکی از فضیلتهای بنیادی آنست، نمودار میسازد. در روایتی از حضرت علی کرماللهوجهه آمده است «ألا إنه لا إيمان لمن لا صبر له» آگاه باشید آنکه صبر ندارد، ایمان ندارد.
صبر و آزمونپیامبر اسلام گفت: «سورهی هود مرا پیر ساخت». زیرا پیامبر در این سوره به صبر فراخوانده شده بود. سورهي هود که بهنام یکی از پیامبران الهی (حضرت هود) نامگذاری شده است، پارهیی از روایت پیامبران پیشین را با درنظرداشت تسلسل زمانی آنها بیان میدارد. در این سوره، حضرت نوح آغاز این روایتهاست. او نهصد و پنجاه سال مردم را به سوی خداوند فرامیخواند و در پایان، نتیجهی آنچنانی نیز بهدست نمیآورد. او در برابر استهزای مشرکین و سختیهای دعوت میایستد و شکیباییاش را از دست نمیدهد، تا آنکه ساختوساز کشتیاش به انجام میرسد. در این هنگام، آسمان به باریدن میآغازد و از زمین نیز آب فوران میکند و طوفانی بیپیشینه بهوقوع میپیوندد.
نوح فرزندش (کنعان) را به کشتی فرامیخواند تا از عقوبتی که قرار است مشرکان را فراگیرد، در امان بماند. اما فرزندش پناه جستن به کوه را مایهی نجات میبیند، در حالیکه حضرتِ نوح جز آنهایی را که مشمول رحمت خداوند میشوند، اهل نجات نمیبیند.
وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ﴿٤١﴾ وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ﴿٤٢﴾ قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴿٤٣﴾ [هود:٤١-۴۳]
او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است!». و آن کشتی، آنها را از میان امواجی همچون کوهها حرکت میداد؛ (در این هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشهای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با کافران مباش!». گفت: «بزودی به کوهی پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند!». (نوح) گفت: «امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیسست؛ مگر آن کس را که او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد؛ و او در زمره غرقشدگان قرار گرفت.
حضرت نوح نجات یافتن از آب (طوفان) را در گرو رحمت الهی میبیند، در حالیکه فرزند دلبند او نگاه زمینی دارد و مأواگرفتن در کوه را موجب نجات از طوفان میانگارد. در این هنگام، موجی سرمیافرازد و فرزند نوح در طوفان غرق میشود. این حادثه اوج تراژدی داستان نوح است. با اینهمه، نوح صبوریاش را از دست نمیدهد و با لحن احترامآمیز و غیرمستقیمی از خداوند در پیوند به غرق شدن فرزندش سوال میکند. سخن نوح این است که، فرزندش از اهل (به معنای اعضای خانواده که دارای اصلی مشترکاند) اوست و خداوند نیز وعدهاش برحق است و خود فرمانروای مطلق است.
حضرت نوح در این جملات قصار به سه مسألهی مهم اشاره میکند که با فرورفتن فرزندش در طوفان به نحو غیرمستقیمی رابطه دارد. یکی اینکه، «فرزندش از اهل اوست». حضرت نوح معنای عرفی «اهل» را فرض میگیرد که در آن اعضای یک خانواده که دارای اصل مشترکاند، اهل نامیده میشود. موردِ دومی، «حقانیّت وعدهی خداوند» است. حضرت نوح حقانیّتِ وعدهی خداوند را ملازم وقوع آن میداند. این در حالیست که خداوند وعده داده بود که «اهلِ نوح» را از عذاب طوفان رهایی میبخشد. علیالظاهر پرسش حضرت نوح بر پایهی استدلالی بنا یافته است که در آن مقدمات استدلال بهکار رفته است و نتیجهي آن –شاید بهدلیل آنکه نوعی بیاحترامی تلقی نشود- ناگفته رها شده است. صورت استدلال حضرت نوح اینگونه میشود:
اهلِ من (بنا بر وعدهی خداوند) نجات مییابند
فرزند من از اهل من است
پس فرزندِ من نجات مییابد.
این استدلال که از دو مقدمه و یک نتیجه تشکیل شده است، در درون خودش پرسشی را میپرورد و آن اینکه «چرا فرزند من که از اهل من بود، نجات پیدا نکرد؟». با این وجود، حضرت نوح حاکمیّت خداوند را از یاد نبرده است و اذعان به حکومت الهی ظاهراً نشان میدهد که حضرت نوح بر مطلقیّتِ اراده و قدرت خداوندی آگاه است و هیچ قیدی در برابر آن نمیبیند. با این وصف، خدوند بر ماهیّت سئوالانگیز سخنان نوح آگاه است و وی را از پرسیدنِ آنچه که به آن وقوف ندارد، برحذر میدارد. خداوند ظاهراً بر استدلال پرسشآمیز حضرت نوح صحه میگذارد، اما واژهی «اهل» را به معنای غیر عرفی آن، یعنی «اهل به معنای پیرو» بهکار میبنددد که علیالاصول فرزند نوح را شامل نمیگردد.
در همین سوره از حضرت ابراهیم، حضرت صالح و هود علیهمالسلام نیز تذکر رفته است و قرآنکریم فلسفهي بیان داستان پیامبران پیشین را همان اطمینانبخشی و تثبیتِ قلبی پیامبر اکرم اسلام میخواند.
﴿وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ [هود:١٢٠] ترجمه: ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و ارادهات قوّی گردد. و در این (اخبار و سرگذشتها،) برای تو حقّ، و برای مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.
از دید فخر رازی، وقتی کسی خودش را در برابر سختیها و توطئهها تنها احساس نکند، تحمل و شکیبایی در برابر آن بنا بر قاعدهي «المشقۀ إذا عمّت طابت» سهلتر خواهد بود. بنابراین، بیان دشواریهایی که سایر پیامبران، از آنجمله حضرت نوح علیهالسلام با آن روبرو شد، بر آرامش قلبی پیامبر اسلام نقش بهسزایی دارد.
انواع صبردانشمندان اسلامی صبر را به سه دسته تقسیم کردهاند: صبر در برابر طاعت، صبر در برابر معصیت و صبر در برابر مصیبت. مبنای این دستهبندی را حدیثی از پیامبر اسلام به روایتِ حضرت علی کرماللهوجهه شکل میدهد . این تقسیمبندی علیالظاهر بر سه لایهی زندگی آدمی اشاره دارد. دو نوع اول صبر بر پایهی رابطهی مستقیم انسان با خدا بنا شده است، در حالیکه «صبر در برابر مصیبت» پیوند نامستقیمتری با رابطهی انسان و خداوند دارد. آدمیان در جهانبینی دینی پیوند هستیشناسانه و ناگسستنییی با خدا دارند. خداوند در این نگاه، تنها آفریدگار آدمیان نیست، بلکه استمرار وجودی آنها نیز وابسته به خداست. روی این بیان، «نفس کشیدنِ» ما که نشانهیی از «بودن» و «حیات» است، نعمتی از جانب خداوند دانسته میشود و بایستی در برابر آن شکرگزار بود. عبادت در یکمعنا شکرانهی نعمتهایی است که خداوند برای بشر ارزانی داشته است. از جانبیهم، عبادت به منزلهی یک «عمل انسانی» توأم با مشقّتهایی است که جز با سلاح صبر نمیتوان دشواری آن را تحمّل کرد.
اصطلاح «صبر در برابر طاعت» اصطلاح نابهجاییست. کمااینکه، واژهی «در برابر» معنای عبارت را وارونه میسازد و روی این حساب، عبارت «صبر در برابر طاعت» نامؤجه مینماید. «در برابرِ طاعت» بدین معناست که ما در انجام عبادت نه، بلکه در مقابله با انجام عبادت صبوری پیشه کنیم. «مقابله با انجام عبادت» کار ناشایستهیی است که اسلام هرگز بدان توصیه نمیکند و نکرده است. به عبارتی دیگر، «صبر در برابر طاعت» به معنای آنست که کسی در انجام گناهی شکیبایی در پیش گیرد و چنین صبری در منطق اسلام کوچکترین ارزشی نخواهد داشت؛ بلکه برخلاف، صبوری در ارتکاب گناه خود گناه بهحساب میآید. روی این گفته، کاربردِ اصطلاح «صبر در طاعت» ویا «صبر برای طاعت» مؤجه به نظر میرسد.
عبادت –خواه از نوع مالی، بدنی ویا مالی-بدنی آن دشواریهایی دارد که جز با شکیبایی بهانجام نمیرسد. در این میان، برخی عبادتها، از آنجمله روزه گرفتن در روزهای گرم و دراز تابستان مشقتبارترند و شکیبایی بیشتری میخواهند. صبر از این جهت، اهمیتِ ویژهیی در «کنشهای عبادی» مسلمانها مییابد و عبادتی فارغ از شکیبایی را نمیتوان تصوّر کرد. این تنها کنشهای عبادی نیستند که به صبر نیازمندند، بلکه خودداری از معصیّت نیز نیاز به شکیبایی دارد. احکام دینی بهصورت عموم به واجبات و منهیّات تقسیم میشود. واجبات دینی جنبههای ایجابی دارد و انجام فعلِ مشخصی را از اشخاص و افراد مکلّف میطلبد؛ در حالیکه منهیّات دینی دارای جنبهی سلبیاند و بر ترک فعل ویا افعال مشخصی تأکید دارند.
دوری گزیدن از منهیات دینی علیالظاهر بر انجام واجبات دینی مقدم انگاشته میشود. آدمی باید پیش از انجام واجبهای دینی، از منهیاتی که دین برای او تعریف میکند، اجتناب بورزد. چنانکه شکیبایی در انجام واجبات دینی پراهمیت، بلکه کلیدی است، در ترک منهیات دینی نیز نقش چشمگیری دارد. دوری گزینی از عملها و کنشهایی که دین پیروانش را از آن برحذر داشته است، بیشکیبایی و صبرپیشهگی میسّر نیست. از آنجاییکه انجام آنچه که دین از آن نهی کرده است، معصیّت است، صبر در برابر آن، صبر در برابر معصیت خوانده میشود.
آدمی در دنیایی زندگی میکند که مصیبتهای بسیاری بر حول و حوش او حلقه زدهاند. این مصایب را که از آن به شرور نیز تعبیر ميشود، میتوان به دو دستهی اخلاقی و طبیعی تقسیم کرد.
مصیبتهای اخلاقی ناشی از سوء اختیار آدمیان است. مصیبتهای طبیعی اما، عمدتاً مهارنشدنی و بیرحم، و خارج از دسترس آدمیاناند. زلزله، آتشفشان، انواع بیماریهای دشوارعلاج و غیر قابل مداوا نیز از نوع مصیبتهای طبیعی یا شرور اخلاقی بهحساب میآید.
اصطلاح مصیبت در کاربردهای عرفی آن عمدتاً بر شرور گزاف و آفتهای طبیعی بهکار بسته میشود. قرآنکریم نیز مصیبت را به معنای نقصان مال، نفس و اثمار میبرد:
﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ [بقره:١٥٦] ترجمه: آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم!». آیهی مزبور «مرگ» را در نگاه انسان میرنده و بستهگان او نوعی حادثهی ناگوار بهچشم میآید. قرآنکریم پیامبر و مسلمانها را بر صبر جمیل اندرز میدهد . صبر جمیل را صبری گفتهاند که در آن شکایتی نباشد. با اینهمه، شکیبایی در همه مواقع اختیاری نیست، بلکه بنا بر روایتی، خداوند بر بنده گانش بهقدر مصیبتی که بر آنها مستولی میشود، صبوری عنایت می کند . برخی از مصیبتها چنان سهمگین و هولناکاند که حتی با تصوّر آنها موی بر تن آدمی راست میشود؛ با اینهمه، وقتی آن مصیبت واقع میشود، انسان شکیباییِ غیرمنتظرهیی مییابد و در مواجهه با آن، عنان هوش و ارادهاش را از دست نمیدهد. در چنین حوادثی، اگر چنان عنایتی از جانب خداوند نبود، تحمل شرور گزاف و طاقتفرسا ناممکن مینمود.
امام غزالی صبر را به دو دستهی جسمانی و نفسی تقسیم می کند. از دیدِ غزالی، صبر بدنی در جایی است که آدمی در برابر مشقتهای دشوار و طاقتفرسا شکیبایی پیشه کند. صبر نفسانی اما، شکیبایی در برابر هواها و خواهشات نفس است. صبر نفسی در نگاه غزالی بر صبر بدنی ترجیح دارد. صبر نفسی که از آن به کفِ نفس نیز میتوان تعبیر کرد، هرگاه در برابر شهوات باشد، عفت نامیده میشود. هرگاه صبر نفسی در برابر مصیبت باشد، صبر نامیده میشد که متضاد آن در زبان عربی «جزع» و «هلع» نامیده میشود. صبر در برابرِ غنامندی را ضبط نفس نامیدهاند که متضاد آن «بطر» یعنی سرکشی و تکبر خوانده میشود. هرگاه صبر در میادین نبرد باشد، از آن به شجاعت یاد میشود که در برابر آن «جبن» قرار دارد. امام غزالی به همینسان، مصادیق بسیاری برای صبر برمیشمارد که علیالظاهر بر وسعتِ دایرهی شمول صبر اشاره دارد.
صبر به سه دسته تقسیم میگردد. هرگاه آدمی بتواند هواهای نفسانیاش را چنان پنجه بشکند که توان مبارزه نداشته باشند و صبر به حالتی دایمی و پیوسته تبدیل شود، حد اعلای صبر است. در این حال، صبر در عمق جان آدمی رسوخ مییابد و نفس آدمی را به مرحلهی اطمینان عروج میبخشد. حالت دومی زمانی است که آدمی عنان اختیارش را از دست دهد و شکیباییاش خویش در برابر ناملایمات و هوسهای نفسانی کلاً از دست بدر رود. در این صورت، آدمی تابعِ نفس امّارهی خویش میشود و به موجودی ددمنش و حیوانگونه مبدل میگردد. در این میان، کم نیستند آنهایی که همواره در نزاع با خواهشات درونیاند و هرازگاهی بر آنها چیره میشوند و باری نیز مغلوب. اینان تابعِ نفس لوّامهاند و کمیّت پرشماری را بهخود اختصاص دادهاند .
صبر و زیانسورهی «عصر» پس از سوگند به زمانه، از در زیانبودنِ آدمی سخن میزند و آن را در قالبِ قضیهیی کلی و مهمله بیان میکند. این بیان اختصاصی به انسان روزگار نزول وحی ندارد، بلکه قضیهیی حقیقی است که تمامی انسانها را – خواه در گذشته، حال ویا آینده- شامل میشود. از این منظر، در زیان بودن امر عامی است که نوع انسان را قطع نظر از وابستهگیهای زمانی و مکانی آنها فرامیگیرد. در رابطه به اینکه چه کسانی از این قاعده مستثنااند و چگونه میتوان آن ها را شناخت، قرآنکریم در نخست دو ویژهگیِ عام برای آنها ذکر ميکند که یکی ایمان و دیگری عمل صالح است. سپستر، دایرهی این ویژهگیها کوچکتر میشود و قرآنکریم از «توصیه به حق» و «توصیه به صبر» که اولی به حوزهی نظر و دومی به ساحت عمل وابسته است، سخن میزند.
روی این حساب، ایمان ماهیتاً بُعد نظری دارد عمل صالح را میتوان دقیقاً متعلق به حوزهی عقل عملی دانست. از جانبیهم، مفاهیمی چون «حق» و «باطل» از سنخ مفاهیم مجردند که با عقل درک میشوند، در حالیکه خیر و شر، و فضیلت و رذیلت بیش از عقل با ضمیر آدمیان محک میخورد.
با این مختصر میتوان گفت که ایمان در بُعد نظری و اعمال صالحه -که از حسن فاعلی نیز برخوردار است- در بُعد عملی آدمی را از در زیان بودن میرهاند. با اینهمه، توصیه به حق و توصیه به صبر نیز جزو اعمال صالحه بهحساب میرود که اولی به معنای بیدار کردن حس حقیقتجویی آدمیان است تا بر پایهي آن دیگران نیز بهدنبال حقیقتطلبی راه بیفتند؛ و دومی بر صبر به عنوان یکی از مهمترین ارزشهای اخلاقی تأکید دارد.
القصه اینکه، قرآن از معیار ایمان و عمل صالح سخن میگوید و سپستر، دایره را تنگتر میسازد و از توصیه به حق و توصیه به صبر تذکر میدهد. روی این گفتار، از یکسو حقیقتجویی و صبرپیشهگی آدمیان بالترتیب پیوند محکمی با ایمان و عمل صالح پیدا می کند؛ و از سویی دیگر، اهمیّت نظری حقیقت و جایگاه عملی صبر بیش از پیش نمودار میگردد.
نتیجهگیریبا توجه به مسائل پیشگفته، صبر نقش درخور اعتنایی در زندگی آدمیان بازی میکند و کلیّت حیات آدمیان را احتوا می کند. هر کنشی در زنده گی آدمی وابستهگی به صبر دارد و بیشکیبایی نمیتوان در هیچ عرصه و کارزاری مؤفق بدر آمد. از اینجهت و با توجه به چنین اهمیّتی است که نصوص دینی بر صبرپیشهگی تأکید بهسزایی دارند و صبر را که ماهیتاً یکی از فضیلتهای اخلاقی شمرده میشود، تا سرحد ایمان و اعتقاد ارتقا میبخشند. این مسأله از یکسو بر پیوند اخلاق و ایمان اشاره دارد و از سویی، ایمان را بهواسطهی صبر با کنش و عملکردهای آدمیان پیوند میزند.
دنیا صحنهی آزمون است و شکیبایی در برابر ناملایمات و مصیبتهای این عالم عمر نوح میخواهد و کمر کوه میطلبد. از اینجهت است که تعداد پرشماری از آدمیان که در مواجهه با شرور و گناهان شکیباییشان را از دست میدهند، به گوشهنشینی و حتی به خودکشی دست میزنند. روی این بیان، خودکشی نوعی ناصبوری است که آدمی را در برابر ناملایمات زندگی فرومیشکند و توانایی ایستادهگیاش را به نابودی میبرد.
نویسنده: عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابلمنابعقرآنکریم
۱. فخرالدین رازی: تفسیر کبیر
۲. کتب ابن أبی الدنیا، قسم الصبر)
۳. ابوحامد الغزالی، إحیاء علوم الدین، باب بالإضافۀ إلی ما عنه الصبر