مرگ یک روزنامه نگاریک روزنامه نگار در تاریخ ششم دلو ۹۵ به دلیل بیماری قلبی دار فانی را وداع گفت. او نویسنده ای پرکار و روزنامه نگاری صاحب اندیشه بود که آزادانه می اندیشید و می نوشت. خانواده اش در ایران زندگی می کنند؛ زن و سه فرزند دارد، پسر بزرگش ۱۷ ساله است. پنج ماه بود که از خانواده اش دور بود و برای رفتن و دیدن خانواده اش بی قراری می کرد؛ همکارانش در خبرگزاری صدای افغان می گویند که نزدیک به یکماه منتظر ویزای ایران بود اما یک روز قبل از گرفتن ویزا، تسلیم مرگ شد و حتی جنازه اش نیز به خانواده اش نرسید.
سیدمظفر دره صوفی که بود؟ سیدمظفر دره صوفی، در خانواده ای فقیر و مذهبی در دره صوف ولایت سمنگان دیده به جهان گشود، تا حد وسع و توان خود درس خوانده و سالها نیز در برخی ولایات شغل معلمی داشته است. در اوج فشار حکومت کمونیستی راهی دیار هجرت در ایران شد، نوشتن را از رسانه های مهاجرین در مشهد آغاز نمود، بیش از دو دهه فعالیت رسانه ای داشت. اوایل وی را با نام حاجی ابوذر می شناختند و با نام "ابوذر" قلم می زد.
با سقوط طالبان به کابل آمد و با کمک مرحوم سیدمصطفی کاظمی هفته نامه مقتدر آن روزهای کابل: "اقتدار ملی" را اساس گذاشتند. قلم توانایی داشت و خوب تحلیل می کرد، با نشریه های دیگری نیز همکاری قلمی داشت، از آن جمله هفته نامه "مردم" بود.
دره صوفی را از مشهد می شناختم، عضو یک جبهه بودیم، بعدها من در "پیام مجاهد" می نوشتم و او کماکان نویسنده "اقتدار ملی" بود. رابطه اش که با اقتدار سرد شد، دعوتش کردم به پیام مجاهد بیاید، در همان صحبت نخستین، همکار ما در پیام مجاهد شد. خوب و پر مغز می نوشت، موضوع را می گرفت و تحلیل می کرد، قلم روان و نثر زیبایی داشت، کمبودها را پُر می کرد، با اخلاق و متین بود و رفتار متواضعانه ای داشت، همه در دفتر دوستش داشتند و" استاد دره صوفی" را احترامش می کردند. دانش دینی اش، فهم اش از اندیشه و آثار مولانا بسیار جالب بود، از افکار انسانی مولانا زیاد می گفت و از نقش انسان در اندیشه خداوندگار بلخ زیاد می سُفت.
روشنفکران دینی را می شناخت و آثارشان را می خواند، معتقد به مدارا و بسط اندیشه های پلورال بود. در مباحثه بر سر مسائل سیاسی، فرهنگی و اعتقادات دینی، بسیار باحوصله و آرام می شنید و استدلال می کرد.
روزگارش از همان روزها نیز تعریفی نداشت، چندین ماه دور از خانواده اش، کار می کرد و حاصل کارش را برای زن و فرزندش به ایران می برد.
وقتی از پیام مجاهد فاصله گرفتم پیشنهاد کردم مسئولیت آن را به استاد دره صوفی بدهند که چنین نیز شد. آقای دره صوفی سپس مسئولیت هفته نامه "ائتلاف ملی" را پذیرفت. پیشتر از آن مدتی با "روزنامه نخست" کار می کرد و مدت ها برای "انصاف" می نوشت. نوشته های بی شماری در سایر رسانه های چاپی و سایت های اینترنتی از وی در اختیار مخاطبان قرار گرفت و این آخری ها برای "صدای افغان" و انصاف می نوشت.
بی گمان سیدمظفر دره صوفی یکی از پرکارترین روزنامه نگاران افغانستان و یکی از کم ادعاترین نویسندگان بود. با آنکه به شیوایی سخن می گفت اما حاضر نمی شد در مباحث تلویزیونی حاضر شود و بحث یا جدل کند.
با آنکه فقیرانه می زیست اما هرگز سر پیش ناکسان خم نکرد و دروازه دلالان قدرت و کرکسان را نکوبید. مزد قلم اش را می گرفت و هیچگاه برخلاف باورش نمی نوشت، بی جهت کسی را تمجید نکرد و بی دلیل کسی را مذمت ننمود. انسانی نیک نفس، خوش برخورد و آزادمنش بود که فکر بلند و مناعت طبع داشت.
نویسنده ای که نوشته هایش همه جا بودند اما خودش را کسی نمی دید، کمتر با نام خودش می نوشت و اغلب نوشته هایش بدون ذکر نام نویسنده در اختیار مخاطبانش قرار می گرفت.
این نویسنده پرکار و محجوب و با اخلاق، در کمال ناباوری، قلبش از کار افتاد و قلم اش بر زمین غلتید و پیکر خسته اش، درون صندوق سردخانه بیمارستان وزیراکبرخان، قفل شد.
اتحادیه های پروژه ای و وزارت بی فرهنگیوقتی دره صوفی مُرد، قوم و اقارب و عزادار، نداشت. ما فقط پنج نفر بودیم که پیکر خسته او را به سردخانه رساندیم؛ او دو روز در سردخانه ماند و خبرگزاری صدای افغان که میزبان و کارفرمای او بود بسیار کوشش کرد تا لااقل آرزوی خانواده آن مرحوم را برآورده سازد اما وقتی نشد، اعلامیه داد که اهالی رسانه و مطبوعات و اتحادیه های فلان و بهمان رسانه ای، پس از سکوت این دو روزه، در تشییع پیکر آن مرحوم اشتراک نمایند. اما وقتی برای تحویل گرفتن جنازه رفتیم باز هم غیر از معدود همکاران و دوستان نزدیکش و چهار نفر از اقاربش که از سمنگان آمده بودند، هیچکدام از تیکه داران رسانه ای نیامدند و چون ساعت رسمی تشییع فرا رسید نیز نه از اتحادیه های پرطمطراق ژورنالیستان خبری بود و نه از وزارت فرهنگ و نه از چهره های معلوم الحالی که فقط یاد گرفته اند هوچی گری کنند و فند بگیرند و اکت ادا نمایند و با قیافه های حق بجانب در برابر دوربین های تلویزیونی ظاهر شوند و در دفاع از ژورنالیستان دم بزنند و آزادی بیان و حقوق خبرنگاران را نشخوار کنند.
تا هنوز هم هیچکدام از این اتحادیه های پروژه ای، پیامی نداده اند و اهمیتی به مرگ یک استاد مسلّم روزنامه نگاری ما قائل نشده اند. آنها فقط منتظرند که یک ژورنالیست ما حسابی کتک بخورد و یا حتماً توسط جنایتکاران کشته شود تا آنان فغان و بیداد، سر دهند.
نمیدانم این کشور چند نفر مانند و همسنگ مرحوم سیدمظفر دره صوفی دارد؟ چرا دره صوفی با آن همه زحمت و با آن فکر بلند و آن قلم توانا، باید این همه غریبانه بدرقه می شد؟
اگر به جای مرحوم دره صوفی، یک ژورنالیست امریکایی و فرانسوی و لندنی و حتی مترجم یک خبرنگار خارجی می مرد، آیا باز هم این سکوت خفت بار و بی اعتنایی شرم آور را از مدعیان رسانه ای، شاهد می بودیم؟! دره صوفی ها سالهاست که نادیده گرفته می شوند؛ چون همه کارهای این کشور از کار سیاسی گرفته تا کار فرهنگی و کار رسانه ای، پروژه ای شده است و در کار پروژه ایِ نهادهای فرمایشی، جایی برای "سیدمظفر دره صوفی" تعریف نشده است.
وزرات فرهنگ ما نیز در این قضیه بسیار کوتاهی و بی فرهنگی کرد و باید شرمسار باشد؛ نه خبر شد و نه پیام داد و نه کسی آمد؛ تنها ریاست اجرائیه و داکترعبدالله پیام تسلیت فرستاد که خانه شان آباد و عمرشان دراز باد!
به هرحال، اکنون که دره صوفی غریبانه وفات کرده، متولیان و مسئولان امر، از نهادهای حکومتی تا مدعیانی که صندوق حمایت از خبرنگاران را دایر کرده اند، می باید دست فرزندان آن مرحوم را بگیرند تا کمی از غم بزرگ آنان کاسته شود.
ما همه مرهون زحمات و قلم فرسایی های دره صوفی هستیم، او حق بزرگی به گردن مطبوعات، جامعه رسانه ای و نهادهای فرهنگی ما دارد؛ قلم او، نقد او، زحمت او و زندگی باعزت او مایه مباهات همه ماست و ما اهالی رسانه، شرمنده و مدیون دره صوفی هستیم؛ دره صوفی بی گمان، "سیّدِ روزنامه نگاران افغانستان" بود...
مدنی- جمهورنیوز