۰

استادعطا چه کاره ی مُلک است؟

سید جواد حجت
شنبه ۲۷ قوس ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۵۷
یکی از ابتکارات آقای غنی برای انحصار قدرت، این بوده که در کنار خود، در تحکیم قدرت خود، جزیره های قدرت، ایجاد کرده است. افرادی که در بخش اول از آنان نام گرفته شد همگی بعنوان جزیره های قدرت، در راستای تقویت قدرت آقای غنی و در مسیر انحصار قدرت سیاسی کار می کنند.
استادعطا چه کاره ی مُلک است؟

این روزها شایعه استعفای استادعطامحمد نور از ولایت بلخ، شنیده می شود. این شایعه پس از آن مطرح شد که آقای نور از مذاکراتش با رئیس جمهور غنی سخن گفت و گفت که با آقای غنی در مواردی به گفتگو و مذاکره پرداخته است. رأس زمینه های مورد گفتگو، سرنوشت موافقتنامه حکومت وحدت ملی، سهم حزب جمعیت اسلامی از حکومت، مشارکت در رأس هرم قدرت سیاسی و ورود به مرجع تصمیم گیری کشور، عنوان شده است.
پس از این گفته ها، عده ای بر آقای نور تاخته اند که تو چه کاره ملک هستی که با اشرف غنی مذاکره می کنی و از جمعیت اسلامی سخن می زنی و...؟ این دوستان که از مخالفان استبداد اشرف غنی و از هواداران تیم اصلاحات می باشند از جمله جوانان فهیم و دردمند کشورمان هستند که بیشتر نگران حال و آینده مُلک و مملکت می باشند.
برای اینکه دانسته شود کی، چه کاره ملک است؛ لازم است به چند چهره در این نوشته پرداخته شود:
رئیس جمهور اشرف غنی بعنوان ام المصائب فعلی، داکترعبدالله بعنوان نامزد مورد حمایت اصلاحات و رئیس اجرائیه فعلی، استاد عطا بعنوان محور و موضوع این بحث و حزب جمعیت اسلامی افغانستان.

اشرف غنی احمدزی
اصل و ریشه ی دعوا اینست که رئیس جمهور غنی، همه قدرت را در انحصار خود گرفته است. وی به موافقتنامه حکومت وحدت ملی پایبند نمانده و عملاً آنرا قبول ندارد. موافقتنامه مذکور را مزاحم خود و کار خود می داند، دنبال بهانه و توانی است که آن را به آتش بکشد و شبی را راحت بخوابد. قدرت طلبی در وجود نحیف وی بیداد میکند، هیچ جذابیتی برای او بهتر و خوشایندتر از قدرت نیست، تمام قدرت را برای خودش می خواهد و هیچ را برای دیگران. اگر اولویت های جدی آقای غنی را بشماریم عبارت خواهد بود از: قدرت، قدرت و تمام قدرت!
برداشت ها بر اساس سابقه کوتاه مدت ریاست آقای غنی این است که وی این قدرت را بیشتر در خدمت یک تیم خاص، یک جریان خاص و یک قوم خاص مورد استعمال قرار می دهد. حتی عناوین و القاب ملی را نیز برای دیگران خوش ندارد و برای تیر و تبار خود می خواهد. مثلاً کاربرد واژه "قهرمان ملی" برای امیر امان الله خان کاری نوبرانه بود؛ لقب "قهرمان ملی" فقط زیبنده "مسعود" دانسته می شود و آقای غنی با دوبار تکرار کردن لقب قهرمان ملی برای امان الله خان، نشان داد که انعطاف ناپذیر است.
آقای غنی، برای تحکیم قدرت خود، جزیره های قدرت ایجاد کرده است. اشخاص و مراجع مهم تصمیم گیری را با فکر خاص و از یک قوم خاص برگزیده است. اختیاراتی که سلام رحیمی دارد هیچ فرد عالیرتبه تیم اصلاحات ندارد. میدانی که به عبدالقیوم کوچی داده می شود به هیچ رهبر و موسفیدی مانند اسماعیل خان و استادسیاف داده نمی شود. صلاحیتی که حنیف اتمر دارد هیچ وزارتخانه مربوط به عبدالله و حتی شخص داکتر عبدالله ندارد. صلاحیت اجمل غنی از تمامی تاجران ملی افغانستان بالاتر است. میدان نادر نادری فراخ تر از میدان تمام سیاستمداران شمالی است. جناب معصوم استانکزی با وزیر داخله آقای عبدالله قابل قیاس نیست. جوانکی بنام حمدالله محب در امریکا فراتر از محمود صیقل دیده می شود؛ اکلیل حکیمی به تمام طول و عرض صلاح الدین ربانی برتری داده می شود. نه جنرال دوستم ازبک برای آنها اهمیت دارد و نه احمدضیامسعود که مشاور ارشد است. سرور دانش، نقش کاتب دربار را بازی می کند و خود و قومش را بازی می دهد. او شاید تا هنوز معنی و مفهوم قدرت را نفهمیده است.
نمیدانیم که عبدالقیوم کوچی کدام افتخار را داشته و سلام رحیمی را چه کسی می شناخته و تمام حلقه اطراف آقای غنی، تابحال کدام کار بزرگ را سامان داده اند؟! همه اینها یک تعریف مشخص از آقای غنی به دست می دهد: و آن اینکه، آقای غنی فردی است که تمام قدرت را می خواهد و این قدرت را برای حلقه خاصی می پسندد.

داکتر عبدالله عبدالله
مجاهد شیکپوش، انسانی با غرور است. هرگز پیش اشرف غنی سر خم نکرده است. هنوز با وجود آنکه چیزی به دست نیاورده، ولی راست راست راه می رود و با غرور سخن می گوید. از اینکه عده ای برای وی چاپلوسی کنند بدش نمی آید. برخلاف آقای غنی که یک تیم منسجم را دور خود جمع کرده آقای عبدالله چاپلوس نماها را خوش داشته است. نه مشاورش به مشاور می ماند و نه مأمورینش به کارمند. نه استراتژی دارد و نه در مدیریتش توفیق داشته و نه خلاقیتی از خود نشان داده است. به ظواهر بیشتر از مغز اهمیت می دهد. دیروز و امروزش بسیار تفاوت کرده است. هنوز کسی آن روی اش را ندیده است؛ مردم بیشتر به آن روی اش رأی داده بودند. دوستانش او را ناسپاس و فراموشکار می دانند، همه را از خود رانده و ناراضی ساخته است.
مهمترین خواسته مردمی که به وی رأی داده بودند این بود که قدرت را به آنان بازگردانَد؛ یکی از شعارهای دلپسند داکترعبدالله در انتخابات این بود: "به من رأی بدهید تا قدرت را به شما بازگردانم". اما این "قدرت" هرگز به مردم بازنگشت و بلکه در حلقوم عده خاصی بلعیده شد.
داکترعبدالله انسان محترم، با اخلاق و محجوب است. دنیایی از تجربه ی روزهای سخت را با خود دارد، مرد بیان و دیپلماسی است، اما از گرفتن حق، ناتوان است. حق، خارج کردن "قدرت" از قید انحصار است، "توزیع عادلانه قدرت" بین همه جریان های سیاسی است. مردم می خواهند ببینند که نمایندگان شان شریک در قدرت، هستند. اما هرچه خیره می نگرند، نمی بینند.
سخنرانی اعتراضی داکترعبدالله قبل از کنفرانس بروکسل در انتقاد از رئیس جمهور غنی، احتمال تقسیم قدرت سیاسی را مطرح کرد. گمان می رفت که با توجه به حمایت مجدد حامیان سیاسی داکتر از موضع وی، توافقنامه حکومت وحدت ملی، اجرا خواهد شد؛ اما اشرف غنی با این حربه که در آستانه کنفرانس بروکسل نباید بهانه به دست کشورهای کمک کننده داد؛ داکتر عبدالله را مجاب کرد که بعد از کنفرانس بروکسل، گفتگو می کنیم. اما پس از کنفرانس هم چیزی عاید داکتر عبدالله نشد؛ البته داکتر هنوز هم در کش و گیر با آقای غنی قرار دارد و هنوز هم صلاحیت خود را به دست نیاورده است.

استادعطامحمد نور
آقای نور بعنوان مهمترین حامی داکترعبدالله و تیم اصلاحات، همیشه با اشرف غنی سرِ ستیز داشته؛ خود را تابع حکومت وحدت ملی دانسته و نه تابع ریاست اشرف غنی. مطابق این دیدگاه، برکناری وی از مقام ولایت بلخ، تابع دو امضا خواهد بود و نه فرمان یک نفر. اما داکتر عبدالله هیچگاه نتوانست امر اشرف غنی را در حمایت از حامی قدرتمند خود بگیرد. داکتر تا هنوز هم در این مورد، پیش استاد، کم است.
استادعطا بیشتر از اینکه بعنوان والی ولایت بلخ، مطرح باشد به حیث یک سیاستمدار، به حیث رئیس اجرائی یک حزب بزرگ، به حیث حامی بزرگ یک جریان سیاسی و مهمتر از همه بعنوان یک طرف معادله قدرت و سیاست مطرح شده است. برهمین اساس، وقتی خبرنگاری از وی می پرسد که در گفتگوی تان با آقای غنی، مسئله ولایت شما چه شد؟ میگوید: "فعلاً بحث ولایت من مطرح نیست؛ تا وقتی خودم کنار نروم، هیچکسی مرا برکنار کرده نمی تواند؛ بحث ما در مورد مسائل کلان ملی است."
یکی از ابتکارات آقای غنی برای انحصار قدرت، این بوده که در کنار خود، در تحکیم قدرت خود، جزیره های قدرت، ایجاد کرده است. افرادی که در بخش اول از آنان نام گرفته شد همگی بعنوان جزیره های قدرت، در راستای تقویت قدرت آقای غنی و در مسیر انحصار قدرت سیاسی کار می کنند.
یکی از اشتباهات داکتر عبدالله و هواداران وی این است که همیشه خواسته اند کل قدرت خود را منحصراً در وجود داکترعبدالله خلاصه کنند. برهمین اساس، زور آنها حتی به جزیره های قدرت اشرف غنی هم نمی رسد چه رسد به خود آقای غنی. لذا همگی احساس شکست می کنند.
بنابر، این دید، یکی از افرادی که در راستای تقویت قدرت جریان اصلاحات می تواند بسیار مؤثر باشد استادعطامحمد نور است. تنها کسی که از جریان اصلاحات، با اقتدار با جریان قدرت طلب، چانه زنی می کند استادعطا است. محور تجمیع نیروهای سیاسی هوادار اصلاحات همو است. چهره هایی مانند داکترعبدالله و صلاح الدین خان ربانی و احمدضیا مسعود در حکومت زیر تسلط غنی، ذوب شده اند؛ چهره هایی مانند آقای قانونی و اسماعیل خان خانه نشین هستند و از سطح اول سیاست، فاصله گرفته اند و چهره های فرمانده جهادی در مشکلاتی غرق هستند؛ هیچکدام آنان به عنوان منابع قدرت سیاسی و یا کسانی که بتوانند قدرت آقای غنی و جزیره های قدرت وی را به چالش بکشانند وجود ندارد؛ در این حالت آیا استاد عطا نیز باید نظاره گر باشد؟ یقیناً نباید مذاکره و چانه زنی استادعطا با ارگ، به معنی مخالفت وی با داکتر عبدالله و دوستانش تعبیر شود.
عقلانیت سیاسی ایجاب می کند در مسیری که انحصار قدرت سیاسی وجود دارد، استاد عطا به حیث پشتیبان تیم اصلاحات، باید یک کاره ی مُلک باشد تا انحصارگری قدرت سیاسی در جامعه متکثّری همچون افغانستان، بشکند. وانگهی حق سیاسی و شهروندی آقای نور ایجاب می کند که بعنوان یک سیاستمدار، به دنبال تأمین خواسته های سیاسی، حزبی، مردمی و اصلاح طلبانه خود باشد؛ حق دارد که از پشت سر فردی که نمیتواند حق جریان سیاسی متبوع خود را بگیرد، بیرون شود و چانه زنی کند. حق دارد بپرسد که حق حزب من، هواداران من، موکلین من چه شد؟

حزب جمعیت اسلامی
جمعیت اسلامی در زمان رهبری شهید استاد ربانی، مشکلی در رهبری نداشت. استاد ربانی موقف کلی حزب را تبیین می کرد و خواسته های خود را در موقف بالا، مطرح می نمود. اما اکنون این حزب در جریان پروسه چانه زنی، در خلأ نسبی به سر می برد. از میان همه بزرگان جمعیت اگر وضعیت چهار شخصیت مطرح این حزب که مدعی هستند را مرور نماییم می بینیم که رهبری این حزب، تا چه میزان آسیب پذیر نشان می دهد. سرپرست فعلی حزب، خود را در اتاق وزارت امور خارجه محصور کرده و مأمور آقای غنی شده است، احمدضیا به حیث مدعی دیگر رهبری، مشاور اشرف غنی شده که از فقدان صلاحیت می نالد، امیر اسماعیل خان که روزگاری حتی احمدشاه مسعود را حریف خود نمی دانست، در هرات، کنج عزلت گزیده؛ و در این میان، تنها استاد عطا در مقابل اشرف غنی از حزب و قدرت و مشارکت سخن می گوید.
حزب جمعیت اسلامی از زمره احزاب ریشه دار و مردمی است. در چندین انتخابات، به خوبی توانسته قدرت خود را نشان دهد. در نظام مردم سالار، جایگاه احزاب سیاسی باید مغتنم دانسته شود اما در عمل، صلاحیت یک جزیره آقای غنی در حکومت، گاه فراتر از حزب ریشه داری مانند جمعیت اسلامی افغانستان است.

نتیجه گیری
استاد عطا چه به نمایندگی از یک حزب، چه به نمایندگی از یک جریان سیاسی و چه به نمایندگی از خود، وقتی وارد چانه زنی با منابع قدرت انحصاری می شود، به عنوان کسی که مخالف انحصارگرایی است، بعنوان فردی که در خدمت جریان اصلاحات بوده، و به حیث فردی که اقتدار و غرور خود را نباخته و ایستاده است، می باید مورد حمایت قرار گیرد. حمایت از استادعطا به معنای مخالفت با حصر قدرت سیاسی و به معنای همکارشدن در توزیع قدرت سیاسی میان همه اقوام افغانستان است.
در کشور کثیرالقومی افغانستان، تاجیک ها، هزاره ها، ازبک ها و حتی بخش بزرگی از پشتون ها احساس سرخوردگی می کنند؛ قدرت باید عادلانه توزیع شود.

سیدجواد حجت- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین