تخم نفرت و شرارت، بذر تکفیر و تفسیق، سالهاست که در این خاک، پاشیده شده که شوربختانه محصولاتِ آن، جنگ و جدال و ناامنی است... مُلکِ ابن سینا، زادگاه مولانا و خاک سنایی ها را تبدیل به جهنمی ساخته اند که زیست و زندگی را بر ساکنان آن حرام کرده اند؛ دردآلودتر و غم انگیزتر از این حکایتی نیست که اساتید دانشگاه ها با فکر افراطی، درسهای دانشگاهی می دهند. دانشجویانی که خسته از کینه و تعصب و تنگ نظری هاست، با هزار مشقت و زحمت، در دانشگاههای دولتی پذیرفته می شوند، اما بیشتر از آن که به جوهر و حقیقت دین و دیانت، فقه و شریعت پی ببرند، عقده ای می شوند و فکر می کنند تمام اسلام همین است که بنام ثقافت (فرهنگ) اسلامی به خورد دانشجویان داده می شود و بیشتر به عنوان ابزار فشار، از آن کار گرفته میشود.
در جامعه اسلامیِ ما فاجعه بارتر از این پیدا نخواهد شد که منبر و جایگاهِ رسول خدا که نماد رحمت و عطوفت، تجسم مهربانی و مدارا بود، امروز کسانی تکیه زده اند و بنام مولوی و ملاامام و خطیب، که برخی از آنها جز ادبیات نفرت و تعصب چیزی در ذهن و ضمیرش وجود ندارد.
با مطرح شدنِ این فرضیه نزدیک به واقعیت که در دانشگاه ها مضامین ثقافت، تروریست پرور است و نیاز به بازنگری دارد یا هم اینکه بسیاری از ملاامامانِ مساجد افراطی هستند، بسیاری از این مولوی ها و اساتید ثقافت اسلامی، با تیغ های آخته ی تکفیر به میدان آمدند، هر آنچه از ادبیات انحصارگرایانانه و ویرانگر، در دهنِ شان آمد، نثار حفیظِ منصور کردند.
واقعیت این است که عبدالحفیظِ منصور، کدام موضوعیتی ندارد، تا مثل دیگران فریادِ «وامنصورا» بلند کنیم ولی از این نظر که توانسته این چالش های بنیادین را رسانه ای و جهانی بسازد، درخور تحسین است؛ فعالین و اعتدالگرایان مذهبی پیش از آن که دنبال منصور، بروند و از او اسطوره بسازند، بیایند در هر مجامع علمی و اجتماعی، برای زدودنِ تعصب و تکفیر، گام بردارند. در این عصر ارتباطات می توان با قلم و قدم، برضد افراطیت مذهبی، مبارزه کنند و آن را فاش سازند. بنابراین شایسته است که قلم ها و قدم هایی که برای مبارزه گام بر میدارند، محتاطانه و با تحمل همراه باشد که این راهی نیست که هموار باشد. بدبختانه، افراطیون در کمین اند و هر لحظه تیرِ تکفیرشان را از کمان می اندازند.
رخنه کردنِ افراطیت در محیط های علمی و دانشگاهی، نمایانگرِ بی تفاوتی مسئولین امنیتی کشور است، حکومتِ مرکزی ما همواره با معلول، مبارزه کرده. مبارزه با معلول سطحی و مقطعی و مشکلزاست؛ مبارزه با افراطیت را باید از بنیاد یا علت، شروع بکنند؛ وزارتهای تحصیلات عالی و حج و اوقاف، مسئولیت ایمانی و وجدانی دارند که این موضوع حیاتی را دنبال کنند. چپترهایِ ثقافت اسلامی که در دانشگاه ها مقرر شده، لازم است که از هرنگاه مورد دقت قرار بگیرد، زیرا مضامین ثقافتِ اسلامی، پیش از آنکه از آموزه های دینی و قرائت های قابلِ قبول، سرچشمه گرفته باشد، ساخته و پرداخته ذهنِ کسانی است که جز خودشان، بقیه را مسلمان نمیدانند، گاهی گفته شده در ضمن تدریسِ این مضامین، به مذاهب پیروانِ مختلف این کشور، توهین و تحقیر صورت پذیرفته است.
بسیاری از مدارس و دارالحفاظ هایی که در سراسر کشور، فعالیت دارند، معلوم نیست آنها برای کودکان و نوجوانان چه یاد می دهند؛ حج و اوقاف به بهانه های اینکه اینها مشغول به حفظ قرآن هستند و دروس دینی می خوانند، کاری به کار آنها ندارد؛ تعلیمات و شستشوهای مغزی که از بعضی مدارس، صورت می گیرد.
این وضع و روزگارِ دین مداری است که باید به حال دین و شریعتِ محمدی گریست و که سخت مرموزانه مورد هجمه های شیطانی قرار گرفته و سلفیّت، تحریریت (حزب التحریر) و وهابیت... مشغول فتنه گری هستند و بنام عالِم و کارشناس دین، در متن جامعه نفوذ کرده اند.
بیایید این غبارِ افراطیت را از چهره درخشانِ دین و دیانت، بزداییم، در برابر هرگونه تطرف و نفرت پراکنی، بایستیم.
هرکسی که اهل قبله (مسلمان) را کافر و مشرک بخواند، رسوایش سازیم تا این فرهنگِ ویرانگرِ تکفیر را از جامعه برداریم.
علی ظفر یوسفی-
خبرگزاری جمهور