یکسال پیش در چنین روزهایی، دختری بهنام "فرخنده" زیر ضربههای لگد، چوب و سنگِ شماری از دگماندیشان و متحجران، بگونه رقتآور و سوزناکی در کابل جان داد. این حادثه، در نزدیکی مسجد "شاه دو شمشیره" اتفاق افتاد. مردان خشمگین و افراطی، این دختر را به اتهام سوزاندن قرآن کریم، در انظار عام و خاص زجرکش کردند و جسدش را به آتش گشودند.
آنان نه تنها به این امر اکتفا نکردند؛ بلکه در آخرین رمقهای فرخنده، استخوانهایش را زیر چرخههای موتر نیز خرد کردند. مرگ فرخنده، به گونه وحشتناک و دردآوری اتفاق افتاد.
اما این تراژیدی، به سرعت به سرخط خبرهای رسانههای ملی و بینالمللی مبدل گردید. مدافعان حقوق انسان و ارزشهای بشری در سراسر دنیا نسبت به این حادثه، واکنش نشان دادند. فرخنده، نام پرآوازه و زبانزد عام و خاص شد. جسد تکه و پارهی او، توسط گروه بزرگی از زنان افغان که شعارهای عدالتخواهانه سر میدادند، به گونهی شکوهمندی دفن گردید.
واکنشها و اعتراضات مردمی باعث شد که دولت نسبت به این قضیه جدیت به خرچ دهد. دهها تن به اتهام قتل آن دختر دستگیر شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. ادارههای عدلی و قضایی افغانستان، پس از بررسی این واقعه، بی گناهی فرخنده را اعلام کردند.
در جریان این کشمکش ها، گزارشهایی در رسانهها مبنی بر این که فرخنده قاری قرآن و دانشآموز تجوید بوده است، نیز نشر شد. همچنین پدرش در صحبت با مطبوعات اظهارداشت که فرخنده دانشجوی یکی از دارالعلومهای کابل بوده و آگاهی لازم دربارهی موضوعات دینی در حد نیازش داشته است.
سرانجام، نهادهای عدلی و قضایی افغانستان، عده معدودی را به جرم زجرکش کردن این دختر به حبس محکوم کردند؛ حبسهایی که از نظر زمانی مورد قبول آگاهان امور حقوقی و قضایی افغانستان نیست. شماری از تحلیلگران عرصهی حقوق و قضا در این کشور، ادارههای مسئول در پروندهی قتل این بانو را متهم به کمکاری کردند؛ اما توجهی چندانی در این خصوص صورت نگرفت.
اکنون که بیش از یکسال از آن حادثهی المناک میگذرد. منار فرخنده، نشانگر اوج تعصب، افراطیت و وحشی گری در افغانستانِ قرن بیست و یک است. قاتلان این بانو که آمارشان به دهها تن میرسیدند، نشان دادند که نگاه مالکیت مدارانه به دین و زن در افغانستان در حد بلندی وجود دارد. و وقوع این رویداد تاریخی در برابر چشمهای مردم و دولتمردان، نشانه ای از بی تفاوتی و تفکر کورکورانه و حقیرانهی کسانی است که به انسانیت و ارزشهای جهانشمول بشری، نه تنها ارج نمیگذارند؛ بلکه اهانت میکنند.
فرخنده، به صدای واقعی دفاع از حقوق بشر، در افغانستانِ انسانستیز مبدل شد. فرخنده، مُرد؛ اما فریاد عدالتخواهانه و انسانی زن افغانی را که از سالها به این سو، در آتش جهل و باورهای حقیرانهای شماری از متحجران این سرزمین زندگی میکنند، بلند کرد. منار فرخنده، نماد مبارزه با تفکر تند و عقبگرای این جغرافیا است.
فرخنده با مرگش تمام نشد. ضجههای او، هر روز، بیش تر از دیروز، تکرار خواهد شد. او صدای خونآلود آزادی در افغانستان است. مرگ فرخنده، توحش و بربریت در افغانستان دموکراتیک را در سراسر دنیا نشانه رفت. و با مرگش، وجدانهای حقیر را به جهانیان معرفی کرد.
عبدالبصیر مصباح-
خبرگزاری جمهور