آیا وضعیت کنونی زن در افغانستان ریشه دینی دارد؟

نبیله بخشی

18 حوت 1394 ساعت 9:09

خانواده های افغانی معمولاً در رشد توانایی های پسران نسبت به دختران خود بیشتر کوشش میکنند. طرز دید غیر منصفانه در برابر جنسیت زن از خانواده ها آغاز شده به همین منوال در جامعه افغانی به فرهنگ تبدیل گردیده است و این وضعیت بصورت عموم باعث میشود تا زنان افغان در بسیاری از مواقع فاقد حقوق اجتماعی، فرهنگی، و اقصادی شناخته شده و فرصتهای رشد و بکارگیری توانایی های خودرا از دست بدهند...




چکیده
این مضمون با هدف بیان وضعیت زن در افغانستان و ریشه یابی علل مشکلات آنان ترتیب گردیده است. تعداد زیادی از مردم جایگاه کنونی زن در افغانستان و نحوه برخورد با آنان را مبتنی بر دستور دین مبین اسلام میدانند و به همین منظور ایجاب میکند تا وضاحت مساله جستجو گردد.
نخست از همه مروری به نقش زن در جوامع متمدن دینی و غیر دینی قدیم نموده تا ابتدا از وضعیت زن در مسیر تاریخ آگاهی حاصل شود، و بعداً با مقایسه جایگاه زن در اسلام و واقعیت های فعلی جامعه افغانی پرسش اینکه آیا محدودیت های موجود در برابر زنان افغان وابسته به ارزش های دینی است و یا فرهنگ دیرینه افغانی باعث وضعیت کنونی زن در افغانستان شده، به بررسی گرفته میشود.

مقدمه
پدیده تبعیض و عدم آگاهی همواره باعث گردیده است که انسانها بر یکدیگر ستم کرده و نگذارند عدالت اجتماعی به نحوی که سزاوار یک جامعه است تطبیق شود. با مطالعه تاریخ در می یابیم که تبعیض جنسیتی از گذشته های قدیم تا الحال در حق زنان تحت عناوین مختلف روا داشته شده است. بزرگترین تمدن های جهان باستان از این نقیصه عاری نبوده موقف اجتماعی مردان را متبارز و از زنان را حمایت کننده تعیین نموده اند. فرصت ها همیشه به مردان میسر بوده و زنان را مجال فعالیت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داده نشده است. برخی ها گمان میکنند که چون نویسندگان تاریخ همیشه مردان بوده و ممکن نقش اجتماعی واقعی زنان را انعکاس نداده اند.
زنان در بخش هایی از جامعه افغانی امروزی متاسفانه منحیث جنس درجه دوم محسوب گردیده حقوق شان در خانواده های افغانی از طرف مردان تعیین میگردد. خانواده های افغانی معمولاً در رشد توانایی های پسران نسبت به دختران خود بیشتر کوشش میکنند. طرز دید غیر منصفانه در برابر جنسیت زن از خانواده ها آغاز شده به همین منوال در جامعه افغانی به فرهنگ تبدیل گردیده است و این وضعیت بصورت عموم باعث میشود تا زنان افغان در بسیاری از مواقع فاقد حقوق اجتماعی، فرهنگی، و اقصادی شناخته شده و فرصتهای رشد و بکارگیری توانایی های خودرا از دست بدهند.
اسلام عزیز دین دیرینه مردم افغانستان است اکثراً محرومیت های زنان که ممکن ناشی از فرهنگ جامعه افغانی باشد به دین مبین اسلام نسبت داده میشود. بخش اعظم جامعه ما هم که فاقد سواد و دانش کافی برای تفکیک مسایل فرهنگی از موارد مربوط دین اسلام هستند آگاهانه و یا هم در عالم بی خبری معمولاً به پندار و کردار ناپسند خود در برابر طبقه زنان نسبت دینی داده و خود را بی مسئولیت می پندارند. تعداد زیادی از زنان بدبختانه هر وضعیت غیرعادلانه را که برای شان روا دیده میشود بدون تجسس و یا استدلال دینی و منطقی می پذیرند. بناأً حقوق زن در اسلام و مقایسه آن به فرهنگ حاکم و تعیین کننده جایگاه زنان در جامعه افغانستان باید مورد بررسی قرار گیرد تا برداشت های موجوده که گویا بسا موارد تعیین کننده جایگاه محدود زنان در جامعه افغانی صبغه دینی دارد واضح گردد.
بررسی و تحقیق در رابطه به حقوق زنان از منظر دین اسلام واضح خواهد ساخت که آیا شرایط اجتماعی حاکم بر زنان در افغانستان منشأ دینی دارد و یا برخاسته از رسوم، عنعنات، و سنت های فرهنگ جامعه ما است. و از آنجا که در هر دینی مرجع اساسی و مطمئن برای فهم دین متون همان دین شناخته شده است، روی این ملحوظ نویسنده این متن می کوشد تا موضوع فوق الذکر را از دیدگاه قرآنکریم که معتبرترین مرجع در دین اسلام است بررسی کند.

وضعیت زن در تمدن های پیشین
دیدگاه های دانشمندان قدیم درباره زن
اگر مروری به گذشته های تاریخ بشریت نماییم دیدگاه های متفاوت و متناقضی را در باب شخصیت زن می یابیم که آنها مختص به ادیان نبوده بلکه برخاسته از نظریات دانشمندان و متفکران، رسوم و عنعنات،‌ پندارهای عوام و کردار متنفذین جوامع انسانی بوده است. در اینجا دیدگاههای تعدادی از دانشمندان و متفکران غیر اسلامی را به عنوان مثال بیان نموده بعداً نقش زن را در جوامع متمدن شرقی و غربی دوره های قبل از اسلام به بررسی می گیریم و در عین حال مروری بر دیدگاههای اجتماعات متدین می نماییم.

نظر افلاطون: افلاطون که فیلسوف زمان خود بود و پدر فلسفه نامیده میشود، در حدود بیشتر از دوهزار وچهارصد سال پیش میگوید: " خدارا شکر که یونانی زاده شده ام نه غیریونانی، آزاد آفریده شده ام نه برده، مرد آفریده شده ام نه زن[۱]".
با وجود اینکه وی به استعداد متناسب هردو جنس زن و مرد معتقد بود ولی زن را از مرد ضعیفتر می شمرد و خدا را شکر می کرد که مرد آفریده شده، نه زن. به اساس کتاب جمهور افلاطون، وی اعتراف می کند که زنان از مردان چه در نیروی جسمی، چه در نیروی روحی و دماغی ناتوان ترند؛ یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر «کمی» اعتراف میکند، و درعین حال مخالف تفاوت کیفی آنها از لحاظ استعداد است. افلاطون معتقد بود استعدادهایی که در مردان و زنان وجود دارد مثل یکدیگرند؛ چیزی که هست زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند و این سبب می شود که هر یک از زن و مرد به کاری غیر از کار یکدیگر گمارده شوند.

نظریه ارسطو: ارسطو جنسیت زن را ناقص میدانست و به عقیده او طبیعت از آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را می آفریند. زنان و بردگان از روی طبیعت محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت درکارهای عمومی نیستند. [۲]

نظریه توماس: توماس اکویناس ارزش و مقام زن را به پایین ترین سطح تقلیل داده وی را کفو شیطان میخواند. او اعتقاد داشت که زن با نخستین ویژگی طبیعت – یعنی کمال جویی – ناسازگار و با دومین ویژگی – یعنی فرتوتی و بدشکلی – هماهنگ است[۳].

نظریه گاندی: گاندی، در تاریخ جدید، دیدگاه مثبت و متفاوتی نسبت به زنان دارد: "…جنس زن را ضعیف نمی دانم، چون اصیل تر از مرد است. حتی امروز هم زن تجسم ایثار، رنج کشیدن خاموش، فروتنی، ایمان و شرافت است. شهود (قلبی) زن صادق تر است تا تصور خودبینانه ای که مرد از دانش برتر خود دارد. پس زن و مرد یکی است، سپس مسأله ی آنان باید یکی باشد، روح در هردو یکسان است، یکسان زندگی میکنند و احساسات یکسان دارند و هریک مکمل دیگری است وهیچکدام بدون یاری عملی آن دیگری نمی تواند زندگی کند"[۴].

موقعیت زن در جوامع متمدن بزرگ شرقی و غربی
یونان و روم از جمله تمدنهای بزرگ غرب در تاریخ دنیا به شمار می آیند و سرچشمه علم و فرهگ زمان خود بودند. چین و هند نیز به عنوان دو کشور با جمعیت و سابقه ای طولانی، و همچنین ایران با تمدن فارس در مشرق زمین جوامعی هستند که مناسب است جهت معرفت حقوق زن در اینجا به بررسی گرفته شوند.

یونان باستان: در یونان، زن بسیار مظلوم بود، حق اشتراک در کارهای اجتماعی را نداشت، حق قرارداد در معاملات و حق اقامه دعوا در محکمه را نداشت. در یونان قدیم، مردها دختران را می خریدند، و اگر شوهر یکی از زنان فوت می شد از او ارث برده نمی توانست. در آن زمان اعتقاد بر این بود که زن شیئی قابل تملک و برای توالد است و به هیچوجه مساوی با مرد و دارای قوای کامل بشری نیست[۵].

روم : در روم، زن باید همیشه مالک مرد می داشت، از شخصیت حقوقی محروم بود و بعنوان شیء و کالا متعلق به مرد بوده و خرید و فروش میگردید. رومیان زن را ارواح آزارگر و مظهر شیطان می خواندند، با او برخورد خشونت بار میکردند و از خندیدن و سخن گفتن وی جلوگیری میکردند. به همین اساس حتی در پارلمان روم تعیین شد که چون زن موجود شریر است، با او باید رویه حیوانی داشت[۶].

چین و هند: در جوامع چین و هند زن حق ملكیت را نداشت، و از کسب دانش محروم بود. در این جوامع زن را به نظر حقارت می دیدند، زن باید پس مانده غذای شوهر را میخورد، و اگر شوهر یکی از زنان فوت میکرد، وی زنده با جسد شوهر باید می سوخت. در تعلیمات بودا بیان شده است که زنان شرورند، حسودند، بخیل اند و ایشان از خرد به دورند. در زمان کنفوسیوس، زنان چینایی حق غذا خوردن با مردان شان را در یک سفره نداشتند. خودکشی زنان بیوه بعنوان وفاداری به شوهر عرف جبری بود. و برای زندگی زنان یک قسمت معینی از خانه تعیین میگردید[۷].

در هندوستان رسوم و مقررات ناپسندی بر زنان روا داشته می شد و زنان مجبور به احترام بیش از حد، معادل عبادت به شوهران شان بودند. سرکشی از این رسوم باعث بیرون راندن زن از جامعه، و معرفی وی به صفت بداخلاق، شریر، سرکش و بی وفا می شد، و به همین ترتیب او از ازدواج مجدد محروم میگردید. این فرهنگ ناپسند هنوز هم در بخش هایی از هندوستان پذیرش دارد، و زمانی که شوهر می میرد، زن نباید دوباره ازدواج کند و باید تمام عمر خود را با لباس سفید سپری کند و مردم بتوانند او را از سایر زنان و دختران تفکیک نمایند.
چینیان (۱۵۰۰ سال ق.م)، معتقد بودند که خداوند مرد را آفرید و خلقت زن را شیطان برعهده گرفت.
چینی ها با تولد دختر غمگین شده، می گریستند و معمولاً آنها را در طفولیت به فروش می رساندند. آنان به خدایان خویش قربانی میگرفتند و معمولاً این قربانیان از میان دختران با صورت زیبا انتخاب می شد. در چین آن زمان محبت و مهربانی نسبت به زنان یک امر غیرعادی و قابل نکوهش بود. این رفتار ناپسند در برابر زنان در حالی اعمال می شد که چینایی ها پسران شان را گرامی می دانستند آنها را با افتخار پرورش و تربیت می کردند[۸].

جامعه ایران: در ایران باستان، و عهد زرتشت زن فاقد شخصيت حقوقي بود و انسان نه بلکه شیء به شمار میرفت. یعنی زن را از شمار اشخاص نه، بلكه از شمار اشياء محسوب میکردند. در آیین زرتشت‌ خیانت زن موجب اعدام بود و در عهد ساسانیان این حکم تخفیف یافت ‌به این صورت که در اولین بار، زندانی و در صورت تکرار، محکوم به اعدام می‌شد. در حقوق ساسانی همچنین این اندیشه که زن شیء است نه شخص، کاملاً از میان نرفته و موجود بود. زن در حقوق ساسانیان برده ای بیش نبود و تمام اختیارات اش به دست مرد یعنی شوهر و یا پدر اش می بود که بدون هیچ نوع آگاهی درباره او تصمیم اتخاذ میکردند. مردان ایرانی صاحب تمام اختیار زنان شان بودند. در یکی از کلمات قصار که یادگار دوران ساسانی است آمده: "زن هر روز می‌باید سه بار از شوی خود بپرسد که چه باید بیندیشید، چه باید بکند، و چه باید بگوید"[۹].
خلاصه درطول تاریخ ایران باستان و ساسانیان، زن هیج نوع شخصیت حقوقی نداشت و تحت قیمومیت کامل رئیس خانوار قرار می داشت وحتی زنان و کودکان به تصمیم سرپرست خانواده به فروش می رسیدند. پروفسور کریستین بارتلمه در تحقیق خود راجع به حقوق زن در دوره ساسانیان می نویسد: "در امپراطوری ساسانی و در قانون متداول آنان زن شخصیت حقوقی نداشت و در زمره اشیاء محسوب می شد و نه اشخاص، او از هر لحاظ تحت قیمومیت رئیس خانوار قرار داشت.[۱۰]

مقام زن در جوامع متدین
اعراب قبل از اسلام: در میان اعراب قبل از اسلام، وضعیت اجتماعی زن شبیه دیگر جوامع بود و برای زن حق لازم اش را نمی دادند. زن میراث نمی برد، زن بالای شوهر اصلاًهیچ حقی نداشت، طلاق و چند همسری طابع هیچ معیاری نبود،‌ پیدایش دختر در میان اعراب یک پدیده شوم پنداشته میشد، و وجود زن را مایۀ ننگ و عار میدانستند.
شاخه های قبایل بنی نجم و بنی اسد شبه جزیره عرب، از بیم عار و ننگ یا به اثر تنگدستی نوزادان دختر را زنده به گور میکردند. چنانچه آیت ۵۸ و ۵۹ سوره نحل قرآن عظیم الشان بیان میدارد: "و اِذا بُشِرَ اَحَدُهُم بِالاُنثی ظَل وَجهُهُ مُسوِدا وَ هُوَ کَظیم (۵۸) یَتَواری مِن اَلقَوم مِن سُوءِ مَا بُشِرَ بِه ایُمسِکُهُ عَلی هُونٍ ام یَدُسُهُ فِی التُرابِ اَلا سَاءَ مَا یَحکُمُون"
ترجمه: دختران را مایه ننگ و بد بختی میدانستند و هنگامی که به یکی از آنان مژدۀ تولد دختر داده میشد صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم، غضب و اندوه میشد؛ از قوم و قبیله خود، خویشتن را پنهان میکرد و سرگشته و حیران به خود میگفت: آیا این ننگ را بپذیرد و دختر را نگاه کند و یا او را بر زیر خاک زنده به گور سازد. این یک قضاوت بدی بود که در آن زمان صورت میگرفت.
یعنی زنان در جامعه اعراب قبل از اسلام مانند سایر ملل دنیا، جایگاه پست و تحقیر آمیزی در اجتماع داشتند و از هر نوع حقوق انسانی و اجتماعی محروم بودند.

موقعيت زن در آيين يهود: در آیین یهود که بعد از رحلت موسی (ع) تحریف گردید، در باب زن نیز دستبردهایی به تورات صورت گرفت. پیدایش حوا از دنده چپ آدم و اینکه اصلاً حوا فریب شیطان را خورده و باعث بیرون شدن آدم از بهشت گردید، و آلودگی و تطهیرناپذیری زن در بعضی موارد موضوعات اند که در متون دین یهود وجود دارد. یهودی ها در رابطه به عبادت خدا جل جلاله، سعادت اخروی، پاداش اعمال نیک و همانند آن، زن را با مرد برابر نمی دانند. در نزد یهودیان قدیمی موجودیت زن صرف منحیث منبع تولید سرباز، قابل تحمل بود. آنها به هنگام تولد دختر شمع روشن نمی‌کردند و حتی مادری که دختر می‌زایید باید دوبار غسل میکرد. اما پسران یهودی به خود می بالیدند و در نماز های خود دعا میکردند که "خداوندا! تو را سپاس می کنیم که ما را کافر و زن نیافریدی"[۱۱].
یهودیان زن را اغوا کننده انسان میدانستند و برای شان حق میراث قائل نه بودند. دختران صرف در عدم موجودیت برادر مستحق میراث شناخته می شدند و بس. همچو مقررات تاکنون نیز در میان برخی از یهودیان وجود دارد و آنرا به غلط حکم تورات می دانند[۱۲].

زن در آیین مسیحیت: در آیین مسیحیت پیرامون جایگاه فردی و اجتماعی زن، دیدگاه ثابتی وجود ندارد، اما در میان مسیحیان، انسان بودن زن، قابل سئوال بود و زن را سرچشمه همه مفاسد و گناهان میگفتند، زن به شکل شیطان ظاهر میشود. اینکه آیا عبادت زن و مرد نزد خدا یکسان است و آیا زن به جنت داخل میشود از جمله سئوالات معمولی بود که نزد مسیحیان مطرح میشد. مسیحیان نیز مانند سایر ملل زمان به زن اهمیت زیادی قائل نبودند و مالکیت زنان به مرد بود، به حدی که اگر شوهر میخواست زن خود را می کشت و هیچ نوع مؤاخذه از بابت قتل زن به شوهر نبود. یعنی حتی حق زندگی و مرگ زن را نیز شوهرش داشت. فرانسوی ها در سال ۵۸۶ میلادی بخاطر رسمیت دادن زن به صفت انسان، کنفرانس بزرگی دایر نمودند و بعد از بحث و مناقشه زیاد به نتیجه رسیدند که زن انسان است، اما به خدمت مرد آفریده شده است. این در حالیست که در میان پیروان مسیحیت به قداست و تقدیس زن نیز مواجه می شویم[۱۳].
در مسیحیت زن را مرد ناقص میخواندند. در تعلیمات سنت پل به زنان اجازه خواندن و نوشتن داده نشده است، در اسپانیا بعد از مدتها گفتگو، رأی دادند که فقط حضرت مریم انسان است و روح خالد دارد، باقی زنان، برزخ میان انسان و حیوانند .۲[۱۴]

جامعه مسلمانان: چنانچه در بالا واضح گردید مظلومیت زن در جوامع قبل از اسلام را میتوان به دو بخش تقسیم بندی کرد. اول- جوامع غیر متمدن و وحشت گرا که زن اصلاً منحیث انسان پذیرفته نمی شد و با نهایت خشونت با وی رفتار می‌شد. مرد میتوانست زن خود را بفروشد و یا هم به کرایه بدهد. و دوم جوامع متمدن که برای زن شخصیت حقوقی و اجتماعی نمی دادند و مردها را مالک زنان مقرر میکردند. در این جوامع حیثیت انسانی برای زن داده می شد ولی حقوق فردی و اجتماعی ایشان در بسا موارد سلب میگردید.
ولی در میان جامعه مسلمانان نیز برخوردهای متفاوتی نسبت به زنان موجود است که ممکن متاثر از هدایات دین مبین اسلام باشد و شاید هم بنابر پندارها و فرهنگهای محلی همان مناطق بوده باشد که قبل از اسلام وجود داشته و به ارث گرفته شده است. مثلاً اگر در افغانستان محدودیت غیر موجه برای زن وجود داشته باشد این محدودیت ممکن برخاسته از بینش شخصی، رسوم و عنعنات قومی، فرهنگ قبیلوی و بومی محلی و منطقوی باشد و در سایر موارد به اسلام اصلاً ربطی نمی داشته باشد. اما معمولاً در هر نوع استدلال و یا عمل خلاف عادت در افغانستان ابتدایی ترین مقاومت ها ظاهراً از آدرس دینی آغاز می یابد.




جایگاه زن از دیدگاه اسلام
اسلام برخلاف همه برداشت های منفی در جوامع مختلف و طرز دیدهای نادرست، هیچ نوع برتری مردان بر زنان را نمی پذیرد و کاملاً در هردو بعد تکوینی و تشریعی به زنان جایگاه والایی تعیین می نماید. زن به دستور اسلام؛ میتواند در خانواده ها و اجتماع به فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بپردازد. مشارکت زنان در فعالیت های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از دیدگاه اسلام علاوه بر اینکه نفی نمی شود برای این کارش ارزش میدهد. زنان از نگاه قرآن بخش موثراجتماع را تشکیل میدهد و میتوانند مانند مردان در مسائل مهم اجتماعی نقش داشته باشند[۱۵].
در این قسمت برای شناخت مقام و جایگاه زن از دید اسلام او را باید از هردو بعد عام انسانی و خاص حقوقی اش مورد مطالعه قرار دهیم.

دیدگاه عام انسانی
دین اسلام از نظر عام انسانی عین مقام مردان را به زنان میدهد و قرآن کریم هردو را انسان (ناس) خطاب میکند و فلسفه وجودی مرد و زن را عبادت تعیین مینماید. الله جل جلاله در قرآن کریم هیچ انسانی را بر هیچ انسان دیگر برتری نمیدهد و یگانه عنصر برتری انسانها را تقوای ایشان تعیین نموده است.
"یاایهاالناس انا خلقنکم من ذکر او انثی و جعلنکم شعوبا و قبایل لتعارفو ان اکرمکم عندالله اتقکم..". الحجرات ۱۳
ترجمه: ای مردم ما شما رااز زن ومرد آفریدیم و شمارا گروه گروه نموده ایم تا همدیگر را بشناسید بی گمان گرامی ترین شما نزد الله جل جلاله متقی ترین شما است.
همانگونه که در بالا اشاره شد، الله جل جلاله درین آیه پیوند نسبی میان زن و مرد رابیان داشته وهردو جنس را به لفظ "ناس" که شامل همۀ انسان ها می شود آورده و از یک پدر و مادر خلق کرده است. اما هیچ یکی را بر دیگری برتری نداده، بلکه برتری شان را فقط در تقوا و پرهیزگاری دانسته است. بناً، از بعد عام انسانی زنان و مردان کاملاً مساوی بوده و تقوا یگانه مزیت برتری میان انسانها بدون در نظرداشت جنسیت ایشان می باشد.
در قرآن کریم هیچ آیه را سراغ نخواهیم کرد که زن را فروتر از مرد تعریف کند. در عین حال ارزشهای ذاتی انسان که شامل اختیار در اراده، قدرت انتخاب، مسئولیت حسابدهی،‌ صلاحیت تصمیم گیری، و امکان رستگاری مربوط به عملکرد شخصی می باشد برای مردان و زنان در آیات متعدد قرآن کریم یکسان بیان گردیده است.
«ان المسلمین والمسلماتِ والمومنین والمومنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدقین والمتصدقات والصاِئمین والصائمات والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیراٌ والذاکرات اعدالله لهم مغفرة و اجراٌ عظیماٌ». (آیه ۳۵ سورۀ احزاب)
ترجمه: مردان وزنان مسلمان، ومردان وزنان با ایمان، ومردان و زنان عبادت پیشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شکیبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه دهنده، و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنان پاکدامن، و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند. خدا بر همۀ آن ها آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم نموده است.
در آیاتی که مبدأ آفرینش انسان ها مطرح میگردد، واژه های عام انسان و بشر بکار رفته و از فرد یا صنف خاصی سخن رانده نه شده بلکه ضمیر جمعی استفاده میشود. آنچه به عنوان مبداء آفرینش در آیات قرآن کریم آمده عبارت اند از مآء ، طین ، تراب ، طین لازب ، نطفه، نطفه امشاج، صلصال من حمأ مسنون،‌ صلصال کالفخار، و علق.
اسلام برخلاف آنچه در جوامع مختلف غرب و شرق و ادوار مختلف تاریخی آمده است عین امتیازات را برای زنان و مردان تعیین میکند. بهتر است تساوی مرد و زن را بصورت نمونه در آیان ذیل جستجو نمود.
تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (سوره نساء - آیه ۱)، (سوره شورا – آیه ۱۱) ، (سوره حجرات – آیه ۱۳)، و (سوره اعراف – آیه ۱۸۹)؛ تساوی در راه تامل انسانی و قرب الهی و عبودیت (سوزه نساء – آیه ۱۲۴)، (سوره نحل – آیه ۹۷)، و (سوره توبه – آیه ۷۲).


نگاه خاص و حقوقی دربارۀ زن
با درنظرداشت آیات متبرکه فوق شخصیت انسانی زن کاملاً در تساوی با مرد قرار میگیرد و هیچ نوع تفاوتی را اسلام میان این دو تعیین نمی کند. از نظر حقوقی، هم در قرآنکریم و هم در سخنان باقیمانده از پیامبر(ص)، تمایزهای حقوقی چندی متناسب توانایی ها و فطرت طبیعی زن و مرد وجود دارد و با سوء استفاده از همین تفاوت های حقوقی، تعدادی از تعارض اسلام و حقوق بشر در دنیای امروزی سخن میگویند. ممکن این تفاوت ها در مواردی با تجربۀ امروز بشر و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و دیگر آموزه های دنیای غرب تعارض داشته باشد. اما باید با دیدگاه تاریخی و واقعبینانۀ حقوقی به این تفاوت ها نگریست و از هر نوع ذهنیت گرائی و برخورد غیرعلمی و غیرتاریخی دوری جست. اسلام و قرآن در کل یک تحول مثبتی در بحث زن و حقوق و منزلت اجتماعی و انسانی او از بدو ظهور اش ایجاد کرد. اسلام در نخستین روزگار ظهورش شأن انسانی زن را رسمیت داد، مالکیت اقتصادی زنان را تائید کرد، حق انتخاب را در ازدواج برایش داد، و در مجموع همه آزادیهای فردی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی زن را همانند مرد معرفی و تعیین نمود. این قواعد نه تنها در قیاس با آنروز عربستان و اغلب نقاط جهان بلکه تا الحال یک گام جدی در رسمیت بخشیدن حقوق فردی و اجتماعی زن است. امروز اگر به احکام دینی و ارشادات شریعت محمدی دقیق شویم در خواهیم یافت که مزیت آن در خصوص حقوق بشر به تناسب قوانین ساخته شده دست بشر به مراتب زیاد تر است.
الله متعال درمورد حقوق زن میفرماید: "ولهن مثل الذی علیهن با المعروف[۱۶]"
ترجمه: همان حقوقی که مردان برزنان دارند، زنان نیز دارند.

حق حیات: نخستین و مهمترین حق برای افراد جامعه حق حیات می باشد که با تأسف فراوان قبل از ظهور اسلام درگوشه های ازجهان این هدیه الهی به نحوی ازانحا و به شکل ظالمانه ای از زن گرفته میشد؛ خوشبختانه باظهور پر نور اسلام و نزول آیات عدیده در این مورد جلو ظلم و استبداد بر زنان در بسا جوامع اسلامی گرفته شد.
“ولا تقتلوالنفس التی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه...[۱۷]."
ترجمه: و کسی را که خداوند (ج) خون اش را حرام شمرده نکشید، جز به حق! و آن کس که مظلوم کشته شد برای ولی اش.......
"واذا المَوءُدَتُ سُئلَت ، بِأَی ذَنبٍ قُتِلَت"[۱۸]
ترجمه: وآنگاه که ازدخترزنده درگورشده پرسیده شود که به کدام گناه کشته شده.
براساس آنچه گفته شد، حق حیات زن ازدیدگاه اسلام به هیچ وجه کمترازحق مرد نیست، زیرا اسلام دینیست که برای بهبود وضعیت انسانها نازل گردیده نه فقط برای یک طبقه ای از مرد و یا زن.

شخصیت حقوقی: در اصول دین مقدس اسلام هرانسان چه زن باشد یا مرد از داشتن شخصیت حقوقی برخوردار است. هرانسان میتواند درحدود احکام شرع از رهنمود های دینی استفاده نماید. اسلام برخلاف دوره های جهالت و برخورد سایر ملل همان زمان که به زن شخصیت حقوق قایل نبودند، جایگاه متناسب وحیثیت وشخصیت انسانی همانند مرد را به زن تعیین نموده ومرد را مکلف به برخورد انسانی با وی ساخت، مردان را دستور داد تا با زنان به شکل شایسته معاشرت کنند. چنانچه قرآن کریم بیان میدارد – و عاشروهن باالمعروف... یعنی وبا زنان خود به طورشایسته درگفتارورفتارمعاشرت کنید.
با ظهور اسلام، زنان درکنار مردان از شخصیت حقوقی خویش برخوردارگردیده قادرشدند تا به خرید، فروش، داشتن ملکیت، ازدواج، رهن )گرو(، هبه ( بخشش) و سایر موضوعات مورد ضرورت شان دست بزنند و خود به نفع و ضرر خویش بیاندیشند.
“للرجال نصیب مما اکتسبو و للنساء نصیب مما اکتسبن وسألوا الله من فضله ان الله کان بکل شی علیماْ[۱۹]"
ترجمه: مردان را حصۀ است ازآنچه اکتساب کرده اند و زنانرا حصۀ است ازآنچه اکتساب کرده اند و سئوال کنید به خداوند جل جلاله از بخشایش او، هرآیینه خدا هست برهرچیز دانا.

حق تعلیم و تعلم: انسانها از نظر اسلام بدون تفکیک جنسیت شان دارای حق تعلیم و تعلم هستند. پوشیده نیست که ترقی و پیشرفت و رسیدن به وسایل مدرن تکنولوژی مدیون علم ودانش است، و مذاهب و نظام های اجتماعی دنیا نیز به تعلیم و تعلم تاکید کرده اند. و همانگونه که در فصل قبلی بیان شد در سایر ملل گذشته زنان از فراگرفتن علم و همچنان تعلم بی نصیب بودند. اما در دین مقدس اسلام فراگرفتن علم و دانش از اساسات آن بحساب می آید، و بالای مرد و زن مسلمان فرض گردانیده شده است. اسلام همیشه پیروان خویش را بدون تفکیک جنسیت آنها به فراگیری علم و معرفت امرمینماید. الله جل جلاله فراگیری علم و دانش را سبب ارتقای شخصیت انسان میداند، چنانچه درآیت از قرآن کریم بیان میگردد که «یرفع الله الذین ءآمنو منکم والذین اوتوا العلم درجات ..[۲۰]»
ترجمه: تا بلند کند خدا آنانی را که ایمان آورده اند ازشما و آنانی راکه عطا کرده شد علم درجات.
دین اسلام، عالم و دانا را با اشخاص که علم نیاموخته اند برابر نمی داند و در این قسمت تفکیکی میان زن و مرد نشده است. «..قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون[۲۱]..»
ترجمه: آیا برابر میشود آنانی که می دانند و آنانیکه نمی دانند. بناً مقصد این آیات متبرکه قرآن کریم شامل حال زن و مرد بصورت یکسان میگردد. زن نیز منحیث یک انسان شامل آموختن علم مستثنا نگردیده است.

حق رای و انتخاب همسر: زن و مرد در انتخاب همسر شان مطابق شرایط اسلام نیز مختار اند و حق انتخاب همسر را خود دارا میباشند. از ابی هریره رضی الله تعالی عنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لا تنکح الایم حتی تستامر، ولا تنکح البکر حتی تستاذن» قالو: یا رسول الله، کیف اذنها؟ قال: «ان تسکت»[۲۲].
ترجمه: زن بیوه تا امر نکند نباید به نکاح داده شود، و دختر بکر تا از وی اجازه خواسته نشود نباید به نکاح داده شود ، پرسیدند: یا رسول الله! اجازه دادن اش چگونه است؟ فرمود: (اینکه سکوت نماید).
قابل ذکراست که نزد مذهب امام ابوحنیفه رحمت الله علیه رکن ازدواج عبارت از ایجاب و قبول است. اسلام برای اینکه پیرامون حقوق زن به شکل اساسی و مناسب توجه نموده باشد حق دیگری را بنام حق مهر نیز برای زنان تعیین نموده وشوهر را مکلف می سازد تا این حق مسلم را به زن به خوشدلی و رضایت تام بپردازد.

حق میراث: اسلام حق میراث زنان را در یک تناسب معقول با مردان تعیین نموده است. اعراب قبل از اسلام صرف به آنهای که میتوانستند سلاح حمل کنند میراث میدادند و این طریقه مدت طولانی اساس توزیع میراث بین آنها بود. در آن زمان نه زنان و نه اطفال مستحق میراث شمرده می شدند و در ضمن خود ایشان نیز جز از اموال موروثی به حساب می آمدند.
آیات پرارزش قرآن کریم مشکل میراث و رسوم ناپسند مربوطه را نیز مانند سایر مسائل حل وفصل نمود. به اساس آیت هفتم سوره نساء، از آنچه میراث پدر و مادر و خویشاوندان باقی میماند، مردان و زنان به تناسب خود می گیرند. "للرجال نصیب مما ترک الوالدان والاقربون و للنسآء نصیب مما ترک الوالدان والاقربون مماقل منه او کثر نصیبا مفروضا[۲۳]"
ترجمه:مردان را حصه ایست از آنچه بگذارند پدر و مادر و خویشاوندان و زنانرا نیز حصه مقرر کرده شده.
آیت متبرکه ۱۹ سوره نساء بیان میدارد : "یاایهاالذین آمنو لا یحل لکم ان ترثو النسآء کرها…"[۲۴]
ترجمه:ای مومنان حلال نیست شما را آنکه میراث گیرید زنان را وایشان نا خوش باشند.
در فوق، آیهء قرآن کریم اولین اساس اشتراک اطفال و زنانرا در میراث گذاشته زیرا مراد از رجال در آیه فوق ورثه ذکور و مراد ازنساء ورثه اناث میباشد. شریعت اسلام به منظور تامین عدالت، قطع نزاع وخصومت واختلافات بین ورثه،‌ حصه هر کدام ازآنها را درمیراث تعیین کرده برای مورث حق نمی دهد که بعضی از ورثه را بربعضی دیگر ترجیح دهد. چنانکه مورث را نمیگذارد زیاده ازثلث مال خودرا به کسی وصیت نماید. همچنان زوج را ازمیراث زوجه و زوجه را از میراث زوج محروم نساخته برای هرکدام شان حصهء معینی درمیراث تعیین نموده است وزنان را مستحق میراث درمال مورث شان شمرده است.

حق اشتغال: زنان همانند مردان از حق کار و اشتغال نیز برخوردار هستند. باوجودیکه شریعت اسلام نفقۀ زن را تا زمانیکه با همسرش زندگی میکند ویا زمانیکه از او طلاق گرفته و عدت او تمام نشده است، اگرچه ثروتمند هم باشد، برهمسرش واجب کرده است، زن مطابق دستورات اسلام میتواند به اشتغال و کاردست بزند. در اسلام کارکردن زن باهدف کسب و بدست آوردن پول جایزاست. دراحکام دین هیچ شغل مشروع وقانونی برای زنان حرام نمیباشد؛ البته نکاتی نیز وجود داردکه به شکل عمومی زن و مرد در مقام کارکردن آنرا باید رعایت کنند.
فقهای مذهب امام ابوحنیفه رحمت الله علیه، قاضی بودن زن را در قضایای مدنی جواز میدانند، چنانکه شهادت شان در معاملات نیز جواز دارد. برخی ازعلما چهار مصلحت را به عنوان اموریکه در مقام کارباید درنظرگرفته شود ذکرکرده اند:

۱. مصلحت جامعه: تا دریابیم که واگذاری این شغل به مرد یا زن برای جامعه چه پیامد هایی خواهند داشت.
۲. مصلحت خانواده: در واگذاری کار برای زنان باید مصلحت خانواده در نظرگرفته شود.
۳. شرایط فردی اشخاص: یعنی تصدی همان شغل تا چه حد به مصلحت فرد است که آنرا عهده دار شود.
۴. امکانات وقدرت: باید دیده شود که چه کسی آن کار را بهتر انجام میدهد.

حق مالکیت: زنان حق مالکیت دارند، از آنجاییکه متون اسلامی نشان می دهد اسلام هیچ نوع قیوداتی که داشتن ملکیت زن را نسبت به مرد محدود سازد ندارد. همانگونه که دربحث قبلی گذشت، زنان حق شغل و کار را دارند به همین شکل میتوانند چیز مشروع را در قید ملکیت خویش قرار دهند و هرگونه تصرف مالکانه درآن داشته باشند. “...للرجال نصیب مما اکتسبو و للنسآء نصیب مما اکتسبن[۲۵]"
ترجمه: مردان را هست بهرۀ از آنچه حاصل کرده اند و زنانرا هست بهره یی از آنچه حاصل کرده اند.
این آیت قرآن کریم روشن می سازد که زنان حقوق مساوی درجستجوی کار و درآمد اقتصادی و همچنان تملک و حصه داشتن دارند.

حق سیاسی: زنان همچنان حق دارند در فعالیت های سیاسی اجتماعی سهم فعال داشته باشند. همانگونه که تاریخ اسلام حکایت دارد؛ درزمان پیامبر اسلام زنان مسلمان در اموری مانند جهاد، هجرت، و بیعت با حضرت محمد صلی الله علیه وسلم سهم داشتند که نمونه های زیادی از سهم گیری زنان درج تاریخ اسلام می باشد. ازجمله گرفتن بیعت از زنان توسط پیامبر اسلام، خداوند متعال درین باره می فرماید: "یا ایها النبی اذا جاءک المومنات یبا یعنک علی ان لا یشرکن با لله شیٌ ولا یقتلن او لادهن ولا یاٌءتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولا یعصینک فی معروف فبایعهن واستغفرن لهن الله ان لله غفور رحیمٍ[۲۶]"
ترجمه: ای پیامبر چون بیایند نزد تو زنان مسلمان که بیعت کنند با تو به این شرط که شریک مقرر نکنند با خدا چیزی را و دزدی نکنند و زنا نکنند و نکشند اولاد خودرا و پیش نیاورند سخن دروغ که بربسته باشند آنرا درمیان دستهای خویش و درمیان پاهای خویش و نا فرمانی نکنند ترا درکارنیک پس بیعت قبول کن از ایشان و طلب آمرزش کن برای ایشان ازخدا هرآینه خدا آمرزگار مهربان است.
در نتیجه از بیانات فوق الذکر در میابیم که اسلام برای زنان در همه ابعاد زندگی حقوق تعیین نموده است. در سطور فوق از جمله موارد حق حیات،‌ حق داشتن شخصیت،‌ حق تعلیم و تعلم، حق انتخاب همسر،‌ حق مهر و میراث، حق اشتغال و مالکیت، حق نقش داشتن در فعالیت های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی بیان گردیده است که موازی بودن حقوق زنان را با مردان از نقطه نظر اسلام در باب حقوقی زن انعکاس میدهد. در فصل بعدی نظری به جایگاه زن در جامعه افغانی می نماییم تا وضعیت کنونی زن در افغانستان با حقوقی که اسلام به زن تعیین نموده است مقایسه گردد. و در زمینه همخوانی پندار و کردار های عینی جامعه با حقوق معینه دینی وضاحت یابد، و یا عدم همخوانی میان این دو از هم تفکیک گردد.

جایگاه کنونی زن در جامعه افغانی
جامعهً ما قبل از اینکه جامعه دینی باشد یک جامعه عنعنوی و متشکل از اقوام و قبایل مختلف است. بیشتر مردم ما پابند رسم و رواج های حاکم در این جامعه هستند و از خلاف سنتها و عادات میترسند، و هر آنچه که با عادات شان نزدیکی نداشته باشد، یا در مقابل اش می ایستند و یا هم آن را به مشکل قبول میکنند. در چنین جامعه ای، موقف زن از قبل معین گردیده و ذهنیت مردسالار حاکم درجامعه ما به برتری مرد بر زن باور دارد. در نتیجه زن وابسته به مرد شده واز حیات اجتماعی تجرید گردیده است.
اگر با یک دید کلی به وضعیت زن در افغانستان بنگریم، نقش زن آنچه از نظر اسلام لازم است تامین نگردیده و صرف در کنار مرد جزء فیزیکی جامعه را تشکیل می دهد. زن در همه عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی سهم فعال ندارد. افغانستان یکی از آن جمله کشور هايی است که در سالهای نزدیک قانون اساسی نسبتا جامع را با حمایت تعدادی از کشور های بزرگ دنیا تصویب نموده است. دولت افغانستان با قانون اساسی جدید در مطابقت با اعلامیه های نامنهاد مدنی و حقوق بشر و از جمله اعلامیه ای بنام برابری زن و مرد، سازمانها یا اداراتی را برای دفاع از حقوق زن در کشور به شمول وزارت زنان ایجاد نموده است، که این اقدام دولت خود بیانگر بی عدالتی و موجودیت خشونت علیه زن در افغانستان می باشد.
قابل یادآوریست که درک و بینش مردم در محلات و مناطق دور از شهرهای کلان افغانستان در زمینه حقوق زن و نهاد های ایجاد شده برای آن و همچنان اعتماد و پشتیبانی شان از این نهاد ها با توقع دولت زیاد همخوانی ندارد. بسیاری مسائل اجتماعات مشمول مسائل حقوقی اعم از زنان و مردان در قریه جات و روستاهای افغانستان از طریق بزرگان قومی، و بنابر نورم و مقررات محلی و منطقوی حل و فصل میگردد.
عوامل مختلف نابرابری زن و مرد و خشونت علیه زن در جوامع معمولاً متشکل از عامل جنسیتی، تاریخی و اجتماعی، فرهنگی، دینی و اقتصادی میباشد. و اما در میان این همه عوامل عمومی، بخش های زیاد از جامعه افغانستان بیشتر تحت تاثیر رسوم و عنعنات یا فرهنگ و برداشت های بومی و دیرینه مردم این سرزمین جایگاه کنونی زن را تعیین میکند. در بخش دوم این مضمون، نگاه خاص و حقوقی پیرامون زن از دیدگاه اسلام بیان شده بود، و شامل موارد حق داشتن حیات، شخصیت،‌ حق تعلیم و تعلم، حق انتخاب همسر،‌ حق مهر و میراث، حق اشتغال و مالکیت، حق نقش داشتن در فعالیت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میگردید؛ در این قسمت مطابق هدف مضمون، عین موارد حقوقی را در خصوص چگونگی وضعیت موجوده زن در جامعه افغانستان به بررسی می گیریم.

حق حیات: در جوامع شرقی به ویژه در افغانستان صفاتی مثل آبرو، شرف و عصمت بیشتر به روش وبرخورد زنان خانواده ها نسبت داده میشود و زنان می باید در حفظ عزت خانواده فقط با کردار خود هرنوع قربانی را بپذیرند. زنان در افغانستان از پوشیدن لباس تا طرز راه رفتن شان را باید مطابق میل مردان خانواده در نظر بگیرند وآنچه که برخلاف توقع مردان انجام شود، باعث خشونت میگردد. صفات یاد شده فوق در کشور ما به واژه ناموس ربط مستقیم داده میشود و مردان به عنوان سرپرستان خانواده در این زمینه حق مسلم بر زندگی زنان را داشته و در صورت لزوم کشتن زنان به دلیل ناموسی حتی جرم پنداشته نمیشود.
با وجود اینکه قتل های ناموسی به هیچ عنوانی نمیتواند با احکام مذهبی نسبت یابد، اما این پدیدۀ شوم جنایتبار در برابر زنان، در افغانستان وبیرون از مرز های کشور ما موجود است.
بنابر گزارش سازمان ملل متحد یکی از انواع بد خشونت که به کشتن زنان منتهی میشود، همانا قتل زنان تحت عنوان ناموس است، وهر سال هزاران زن ودختر بین سنین پانزده تا چهل وچهار سال قربانی این جنایت میشوند وبدون شک هموطنان زیاد ما نیز شامل این ارقام اند.

شخصیت حقوقی: در افغانستان برابری شخصیت مرد و زن آنچنانیکه در قرآن تعریف شده است مراعات نمی شود. علی الرغم سپری شدن قرن ها از موجودیت دین اسلام منحیث دین اکثریت قاطع این سرزمین، هنوز هم ذهنیت عام مردم اعم از مردان و زنان کشور در برابری شخصیتی زن و مرد کاملاً موازی به آنچه اسلام دستور می دهد نیست. زن در جامعه افغانستان منحیث شخصیت ضعیف و درجه دوم و حتی در مناطق دوردست و روستاها، مانند پیروان سایر ادیان، ناقص عقل شمرده می شوند.

حق تعلیم و تعلم: همانگونه که بیان گردید، انسانها از نظر اسلام بدون تفکیک جنسیت شان دارای حق تعلیم و تعلم هستند. اما در افغانستان اکثریت خانواده ها برای تعلیم پسران از دختران شان بیشتر می کوشند، هزینه تعلیمات و تحصیلات پسران را تا به مدارج عالی در حد توان تدارک میکنند ولی تعلیم دختران را زیاد اهمیت نداده و بعضاً حتی قبل از تکمیل شدن دوره مکتب، آنها را به عقد نکاه میدهند. بعداً، ادامه تعلیم و یا تحصیل عروس بستگی به رضائیت خانواده شوهر و مخصوصاً مردان خانواده دارد. بناً دختران و زنان در افغانستان معمولاً بنابر دلایل مختلف از حق تعلیم به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم محروم میگردند.

حق رای و انتخاب همسر: اگرچه زنان و مردان در انتخاب همسران شان مطابق شرایط اسلام مختار اند ولی در میان تعداد زیاد از مردم افغانستان انتخاب همسر توسط بزرگ خانواده و معمولاً مردان تعیین میگردد. در بسا موارد دخترا بدون رضائیت به عقد نکاح در می آیند که کاملاً در تضاد به دستور دین مبین اسلام است. در ازدواج ایجاب و قبول جز اصلی و قرائت حین نکاح فرع است، اما تعدادی از خانواده های افغان معمولاً همان قرائت را جز اصلی شمرده و به رضائیت دختر شان زیاد اهمیت نمی دهند. علاوه بر آنچه اشاره شد، رسم و رواج جهیز، در خواست طویانهء گزاف، ازدواج های اجباری، بد و بدل در اکثر نقاط افغانستان رایج است که هیچ یکی آنها با اسلام نه تنها که سازگاری ندارد بلکه در تضاد نیز میباشند.

حق میراث: اسلام حق میراث زن را در یک تناسب معقول با مرد تعیین نموده است. اما در افغانستان کنونی اگر دختری بخواهد از ملکیت پدر حق میراث خود را بدست آرد، این تقاضای وی یک نوع عار پنداشته می شود، و اکثریت مردم، میراث را صرف میان پسران فامیل تقسیم میکنند.

حق اشتغال: اگر چه زن مطابق دستور اسلام میتواند با هدف کسب و بدست آوردن پول به هر شغل مشروع بپردازد، اما در افغانستان زن نمی توانند بدون اجازه مرد خانواده به هیچ نوع اشتغالی دست یابد. به خصوص زمانیکه زن در برابر مرد سنت گرا ویا هم خانوادۀ سنتی و متکی به ارزش های قبیلوی قرار میگیرد، خواست و آرزوی اشتغال در امور اجتماعی، فرهنگی و یا سیاسی، دلیل بر این میشود که با رفتار خشونت آمیزی روبرو گردد و در حالاتی هم، همچو توقعات جسارت و بی دینی تلقی شده باعث قتل وی میگردد.

حق مالکیت: همانگونه که در بخش قبلی بیان گردید، اسلام هیچ نوع قیودی که داشتن ملکیت زن را نسبت به مرد محدود سازد ندارد. اما در اکثریت خانواده های افغان، همانگونه که دختران و زنان در کسب اشتغال آزاد نیستند، به همین ترتیب تحت فرهنگ حاکم افغانی هیچ یک از منابع غیر منقول و یا منقول خانواده را در قید ملکیت خویش قرار داده نمی توانند. این مرد است که تصمیم بگیرد چیزی را در قید ملکیت زن قرار دهد. این فرهنگ ظالمانه در حالی حاکم بر عملکرد خانواده های جامعه افغانی است که زنان دوشادوش مردان در تربیت اطفال زندگی خود را سپری میکنند، حق اشتغال شان وابسته به تصمیم مردان است و در صورت فوت مردان نیز بادرنظرداشت رسم و رواج حاکم جامعه افغانی، مسحق میراث نمی گردند.

حق سیاسی: زنان در صورتیکه بدون اجازه مردان نمی توانند به اشتغال دست یابند، اشتراک در فعالیتهای سیاسی که لازمه آن ظاهر شدن در اجتماعات است اصلاٌ جنبه عملی ندارد. ارزش های معینی بنام های مختلف شرف، ابرو و عصمت در جامعه افغانی وجود دارد که مربوط به خانواده ها شناخته میشود و این صفات برخلاف افغانستان در جوامع پیشرفته منحصر به "فرد" شناخته شده و یک شخص خود مسوول حفظ آنها در محدودۀ فردی خودش می باشد. همانگونه که قبلاً نیز یاد گردید، همچو اوصاف در افغانستان بیشتر به روش وبرخورد زنان خانواده ها نسبت داده میشود و چنین قضاوت میگردد که گویا زنان به صورت مشخص مسوول حفاظت این ویژگی ها بوده وگویا عزت خانواده فقط به کردار آنان تعلق دارد. بیشتر به همین دلیل زنان اند که جهت حفظ ارزش های خانوادگی نمی توانند طبق میل خود به فعالیت های مشروع حتی مطابق دستور اسلامی اشتراک داشته باشند و در نهایت از فعالیت های سیاسی جداً دور نگه داشته میشوند.

عوامل مختلف نابرابری زنان و مردان
نابرابری زن و مرد در افغانستان و همچنان در سایر کشور ها شامل عوامل مختلف عمومی و ویژه همان جامعه میگردد. قبل از بیان عوامل اساسی نابرابری میان زن و مرد در افغانستان، مروری بر علل عمومی نابرابری که دربرگیرنده عوامل جنسیتی و اقتصادی، تاریخی و اجتماعی، و فرهنگی و دینی میگردد مینماییم.

عوامل جنسیتی و اقتصادی
عدم توازن فیزیکی مرد و زن یکی از عوامل مختلف است. برخی از مردان با استفاده از قدرت و توانای جسمی و خشونت، اساس تسلط روحی و روانی خویش را بر زن در روابط شخصی و هم در کانون فامیل و زندگی اجتماعی نهادینه نموده اند. این تسلط در ابعاد مختلف زندگی سرایت کرده و نسل به نسل به تدریج به عنوان روش مقبول و مقررات زندگی خانوادگی و اجتماعی شکل پیدا کرده است. علاوتاً نگهداری مستقیم از فرزندان باعث ماندن زن در خانه شده و کار در خارج از خانه، مرد را در موقعیت نان آور و تامین کنندۀ اقتصاد خانواده قرار داده است. هرچه جامعه از نظر اقتصادی عقب مانده تر باشد به همان میزان تسلط مرد بر تولید و معیشت زندگی بیشتر میگردد. انحصار اقتصادی و انحصار هزینۀ زندگی و معیشت در اختیار کامل مرد یکی از مهمترین عوامل محرومیت عدم توازن متناسب حقوق زن با مرد میباشد. هر چند زن به نحوی در توسعه و رشد اقتصاد زندگی نقش شایسته ای دارد، اما تصمیم و تسلط مرد انحصاری است. این وضعیت طبعاً بازتاب تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در مراحل مختلف زندگی و در کشور های مختلف متفاوت است اما در افغانستان امروز بعنوان یک سنت و قانون زندگی اجتماعی نقش مرد، بر کار وبار و درآمد اقتصادی انحصاری است. در اکثریت خانواده های افغان زن مثل اطفال در خانه منتظر فعالیت ها و تصامیم اقتصادی مرد می باشد .

عوامل تاریخی و اجتماعی
سنت ها و کنش های زندگی اجتماعی در پروسه طولانی فعالیت های اجتماعی شکل می گیرد. تاثیر عوامل مادی و معنوی در شکل گیری رسم و رواج ها و مناسبات اجتماعی و قبیلوی یک امر حتمی است. و مجموعۀ این ها روان و دیدگاه مناسبات اجتماعی، خانوادگی و فردی را می سازد. در جامعه افغانستان سنت مردسالاری ریشه های عمیق دارد. زن بعنوان جزئی از جامعۀ است که پندار های مرد سالاری در آن حاکم است و حتی اکثراً زنان تمام این سنت ها و پندار های ضد زن را پذیرفته اند و آن را بخشی از طبیعت زندگی اجتماعی خود می دانند. البته که این پذیرش آگاهانه نبوده بلکه تحت عوامل گوناگون به وجود آمده است. زنان در جامعه ما اکثراً آگاهی از موقعیت اصلی خویش را مطابق دستورات واقعی دینی نداشته و از تحولات زندگی معاصر اطلاعات اندکی دارند. تعریف، شناخت لازم و کافی و آگاهی برابری و ماهیت حقوق انسانی در چوکات اسلام را ندارند. مرد نیز بر اساس فطرت گرایش انسان به منافع شخصی و امتیاز جنسیتی خویش، کنش های موجود و سنت های حاکم، ضد زن را پذیرفته و اجرا میدارند؛ غافل از آن که محرومیت مادر، خواهر و دختران شان نیز اسیر این گونه کردار و سنتهای غیر انسانی می باشد. بدین ترتیب موقعیت و سنت مرد سالارانه تنها با ابتکار و اراده مردان به وجود نیامده است بلکه این روابط و دیگر روابط اجتماعی پشتوانه محکم فرهنگی و مادی در تاریخ دارند .در جامعه افغانی مرد و زن هر دو در بستر پندار ها و مقررات و سنتهای ضد زن زندگی می نمایند و از وضعیت و موقعیت خویش ظاهراً راضی اند. چنین جامعه ای با ساختار، ضوابط، رسم و سنت های محکم که از پشتوانه به ظاهر دینی، فرهنگی، مادی و تاریخی نیز برخوردار است بر اثر آگاهی های طبیعی زمانه ما اکنون سخت مورد تردید و سوال های جدی قرار میگیرد.

عوامل فرهنگی و دینی
اگر فرهنگ را عبارت از عقاید، رسم، رواج و شیوه های عمومی و خصوصی زندگی، ادبیات، هنر، زبان و تمام تولیدات معنوی انسان ها در جامعه بدانیم، فرهنگ موجود در روابط اجتماعی جامعه افغانی، یکی از عوامل اساسی است که موجب شده، زن افغان در جامعه جایگاه بایسته و شایسته خود را نداشته باشد. تلقی و برداشت سنتی از عقاید دینی و تفسیر مرد سالارانه و غیر علمی (تعداد از مدرسین مخصوصاً در محلات دوردست) از دین باعث گردیده است که بیشترین اصول انسانی و نگاه حد اقل نسبی، منصفانه که می شود از جوهر دین اسلام به نفع زن تفسیر کرد، نه تنها خدشه دار که اکنون عقاید عمومی مذهبی در کلیت داده ها و تعالیم خویش ماهیت ضد زن پیدا نموده است. به همین ترتیب برداشت ها و کردار های مبتنی بر آن در افغانستان چنین است که موقعیت زن برابر با مرد نبوده و زنان در همه امور باید تابع بلا قید و شرط فرمان مردان باشند.
عامل فرهنگی در افغانستان کلیدی ترین عنصری است که نقش و جایگاه زنان را در کشور تعیین نموده است. بناً در این مبحث کوشش میشود تا منشاء این عامل جستجو گردد. فرهنگ حاکم در جامعه افغانی که ترکیبی از کنش های اجتماعی، پندارها، رسم و رواج و عنعنات دیرینه جوامع قبل از اسلام و آموزه های دینی این سرزمین است معمولاً موازی با هدایات و تعالیم دین مبین اسلام قرار نه دارند.

بعد خانواده: ما شاهد برخورد تبعیض آمیز اکثر خانواده های هستیم که با تولد پسر خوش و با تولد دختر اندوهگین می شوند و این برخوردیست که در دوره قبل از اسلام همین جغرافیا معمول بوده است. در فصل قبلی همین تحقیق، برخورد خانواده های ایرانی، هندیها و چینیان قدیم در برابر دختران و پسران شان به تفصیل بیان گردیده است.
تعداد از خانواده های افغانی که در نهایت تشکیل دهنده همین جامعه افغانی اند در واقع هدایات و دستورات دینی را به جا گذاشته و بنابر فرهنگ حاکم که از گذشته به ارث گرفته شده است عمل میکنند. امروز چنانچه بیان شد، در سایر خانواده ها حق میراث به دختران در نظر گرفته نمی شود، و اگر زن و یا دختری حق میراث اش را که از پدر برایش می ماند بخواهد، این تقاضا در جامعه افغانی به نحوی عار و ننگ محسوب میگردد. درحالیکه دین اسلام حق پسر و دختر را در میراث پدر، مادر و خویشاوندان واضحا تعیین نموده است. ولی فضای حاکم باعث میگردد که دختران خانواده خود از گرفتن میراث دست بردار شده و به زعم عوام تن به بی ننگی ندهند.

بعد فطری: مرد سالاری پدیده دیگریست که از اثر عدم موجودیت زمینه مناسب پیشرفت فردی، اقتصادی و اجتماعی زنان طی سال های متمادی در افغانستان معمول گردیده است. مردسالاری به مفهوم حاکمیت فراوان مرد ها بر زنان. مردان در افغانستان از انحصار قدرت اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی برخوردار هستند و از همین طریق زنان به نحوی تحت سلطه مردان قرا میگیرند. و فطرت خودخواهی انسان باعث گردیده است که مردان این وضعیت را بدون اینکه کوشش برای بهبود آن داشته باشند ادامه دهند. زمینه های تحصیل دانش و بلند بردن آگاهی در بخش های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در گذشته های نزدیک به زنان چنانی که امروز میسر است وجود نداشت.

بعد دینی: اکثریت مردم اعم از زن و مرد در قدم نخست آگاهی درست از دستورات دینی پیرامون نقش زنان در جامعه و برخورد با زنان را ندارند. مطالعه دینی در میان مردم عام جامعه افغانستان بسیار اندک است و یگانه منبع برداشت آموزه های دینی برای اکثریت مردم ما ملا ها و مدرسین مدارس محلات شان است. متاسفانه تعداد از ملا ها و مدرسین مساجد شاید از عدم جامعیت دانش شان و شاید هم از روی تعصب فطری خود توام با فطرت مردسالارانه در سخنرانی های شان به مسائل زن و حقوق آنها میپردازند. از اینرو برداشت نارسا و تفاسیر ناقص از هدایات دینی در بسا موارد باعث گردیده است که در حق زنان از آدرس دین برخورد غیر دینی صورت گیرد.


نتیجه گیری
ازآنچه مورد بحث قرار چنین نتیجه میشود که از روزگاران قدیم زن منحیث شخصیت درجه دوم جامعه و ضعیف و حقیر تلقی شده است. این نوع پندار متعلق به هیچ دین و یا تمدن مشخصی نبوده بلکه در جوامع مختلف به شیوه های گوناگون تبارز نموده است. در این نوشته واضح گردید که پندار و کردار مردم پیرامون حقوق و جایگاه زن در جوامع مختلف و ادوار مختلف تاریخی بیشتر از طرز دید دانشمندان، پیشوایان، و متفکران زمان شان منشاء گرفته تا از ادیان شان برخواسته باشد، و با گذشت زمان در ذهنیت افراد و واحد های جامعه جا گرفته و نهادینه شده است. و در عین حال واضح گردید که اسلام از همه ادیان و تمدن های قبلی حقوق متناسب زنان را برای شان تعیین مینماید. قرآن کریم از دیدگاه عام انسانی میان مرد و زن هیچ گونه تفاوتی را قایل نیست ولی در عین حال بنابر تمایزات فطری این دو جنیست، از نظر خاص حقوقی مسوولیت ها و صلاحیت های متناسب شان را در زندگی فردی و اجتماعی برای نظم جامعه به ایشان تعیین نموده است که این تناسب و تمایز به هیچ وجه نمیتواند ضعف و ناتوانی و یا نابرابری میان مرد و زن تلقی گردد. چنانچه واضح گردید پندارها و کنش ها در برابر زن در افغانستان همه ریشه در دین نداشته بلکه برخواسته از فرهنگ یا رسوم و عنعنات ناپسند دیرین کشور ما میباشد.
ضمناً بصورت کلی، عوامل معین کننده کنونی نابرابری زن و مرد یا جایگاه زن منحیث جنسیت ضعیف در بخش های از جوامع انسانی عبارت از تفاوت های جنسیتی و اقتصادی، تاریخی و اجتماعی، و فرهنگی و دینی میباشد؛ و اما در افغانستان عامل عمده جایگاه کنونی اجتماعی زنان، موجودیت رسوم و عنعنات و موارد فرهنگ ناپسند دیرینه حاکم در این سرزمین است که باید به تغییر مثبت آن با درنظرداشت همه عناصر و عوامل یاد شده تدبیر درست اتخاذ شود.

نویسنده: نبیله بخشی

منابع و مواخذ
۱. القرآن الکریم، سوره البقره، الآیه ۲۲۸، الآیه ۲۳۳؛ سوره المجادله، الآیه ۱۱؛ سوره المزمر، الآیه ۹؛ سوره الاحزاب، الآیه ۳۵؛ سوره الاسرا، الآیه ۳۳؛ سوره النحل، الآیه ۵۸ - ۵۹؛ سوره التکویر، الآیه ۸ – ۹؛ سوره النساء، الآیه ۴، النساء، الآیه ۴۲، الآیه ۳۲، الآیه ۱۹، الآیه ۷، الآیه ۱۹؛ سوره الحجرات، الآیه ۱۳؛ سوره الممتحنه، الآیه ۱۲؛ سوره الماءده، الآیه ۵.
۲. صحیح البخاری،‌ جلد دوم ، کتاب النکاح،‌ باب ۱۴،‌ ص ۹۸۲، حدیث ۱۸۴۸
۳. العلامه عبدالله بن محمود،‌کتاب الاختیارالتعلیمل المختار،‌الموصلی - جز سوم، کراچی: قدیمی کتبخانه، ۱۲۷ - ۱۳۰
۴. قانون اساسی افغانستان، چاپ سال ۱۳۸۸، فصل دوم، ماده ۲۳، صفحه ۲۷، وزارت عدلیه جمهوری افغانستان
۵. خواجه بشیر احمد انصاری، زن در میزان فقه سیاسی اسلامی،‌بنگاه انشارات میوند، کابل ۱۳۸۶
۶. یحیی نوری. حقوق زن در اسلام. چاپ سوم. تهران: شمس، ۱۳۴۰، ۳۰۴.
۷. مرتضی مطهری. نظام حقوق زن در اسلام. چاپ اول. تهران: صدرا، ۱۳۵۲. ۴۳۷.
۸. مرتضی مطهری. مسأله حجاب. چاپ اول. تهران: صدرا، ۱۳۵۳. ۱۸۹.
۹. مضامین انترنتی و و یب سایت ها.
۱۰. افلاطون، کتاب پنجم جمهوری، خوشه تهران، چاپ اول ۱۳۵۳ هجری شمسی، مترجم: محمد حسن لطفی.
۱۱. ستاری، جلات ۱۳۷۳، سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران، مرکز.
۱۲. شیرین بیانی، زن در ایران عصر مغول، ۱۳۵۲، دانشگاه تهران.
۱۳. کیا، خجسته، ) ۱۳۳۲ ه.ش (، ماهاتما گاندی در جستجوی حقیقت، تهران، نشر مرکز.
۱۴. دورانت، ويليام جيمز، تاريخ تمدن، ترجمه فتح الله مجتبايي، ۱۳۴۹ جلد ۵، نشر اقبال، تهران.
۱۵. مصطفی رافعی، اسلام حقوق و آزادیهای اساسی انسان و مسئله حقوق بشر، ترجمه: محمودرضا افتخارزاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، .۱۳۵۷
۱۶. آرتور كريسين سن، ايران در زمان ساسانيان، ، انتشارات نگاه ۱۳۸۹.
۱۷. آرتور کریستن سن (نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه های ایرانیان) جلد اول، ترجمه احمد تفضلی، ژاله آموزگار، ۱۳۶۳.
۱۸. دورانت، ویلیام جیمز، احمد آرام ۱۳۴۷، لذات فلسفه، تهران.
۱۹. جایگاه زن در گذر تاریخ و سیری در حقوق آن، نوشته حسن حیدری و یوسف ابراهیمی نسب در فصنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، شماره پنجم، خزان ۱۳۸۹
۲۰. عباس، تیلا، زن در آئینه تاریخ، چاپ اول، تهران ۱۳۷۰
۲۱. محسنی، جاوید، جایگاه اجتماعی زن در اسلام، ص ۹، مضمون تحقیقی قابل دسترس در انترنت

________________________________________
[۱] افلاطون، کتاب پنجم جمهوری ۱۳۵۳: ۴۵۱-۴۵۸
[۲] شیرین بیانی ۱۳۵۲: ۷۵
[۳] ستاری، جلات ۱۳۷۳: ۱۶
[۴] کیا، ۱۳۷۲، ۴۴/۱۴۳
[۵] دورانت، ترجمه مجتبایی، ۱۳۴۹
[۶] مصطفی رافعی، ترجمه: محمودرضا افتخارزاده ۱۳۵۷ ، ج۱ ، ص ۱۴۴
[۷] میل، جان استوارت. رساله درباره آزادی. چاپ سوم. تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۳ ، ص ۱۱۳
[۸] علویقی، علی اکبر: زن در آینه تاریخ، تهران: بی تا، بی نا، ص ۳۱.
[۹] آرتور كريسين سن، ايران در زمان ساسانيان، انتشارات نگاه، ۱۳۸۹
[۱۰] . آرتور کریستن سن، نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه های ایرانیان، جلد اول، صفحه ۱۰-۲۰ ، ترجمه احمد تفضلی، ژاله آموزگار، ۱۳۶۳

[۱۱] دورانت، ترجمه آرام، ۱۳۴۷
[۱۲] جایگاه زن در گذر تاریخ و سیری در حقوق آن، فصنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، شماره پنجم ۱۳۸۹ ص ۷۹
[۱۳] عباس، زن در آئینه تاریخ، چاپ اول ۱۳۷۰، ص ۷۱
[۱۴] همان، ص ۱۱۴ - ۱۱۵
[۱۵] محسنی، جایگاه اجتماعی زن در اسلام، ص ۹
[۱۶] البقره، الآیه۲۲۸
[۱۷] الایه ۳۳ سوره اسرا
[۱۸] تکویر ۸ – ۹
[۱۹] " النساء، الآیه ۳۲
[۲۰] المجادله، الآیه ۱۱
[۲۱] زمر، الآیه ۹
[۲۲] رواه البخاری: ۵۱۳۶
[۲۳] نساء، ۷
[۲۴] نساء، ۱۹
[۲۵] نساء ۳۲
[۲۶] سوره ممتحنه، آیه ۱۲


نبیله بخشی- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 77644

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/77644/

جمهور
  https://www.jomhornews.com