برخی ها زنده بودن و بقای خویش را در این می بینند که باید حتما یک دشمنی برای اسلام بتراشند و به مردم بگویند که ما برای حفظ اسلام کار می کنیم و حافظ دین هستیم، اینها آدمهای بی سوادی هستند، اما بخاطر داشتن ریش و لباس و آموختن چند کلمه از اسلام، گرفتار توهمی شده اند که در هر تابشِ دامنی، دست کفر را می بینند.
وقتی با کسانی که دغدغهی فراموشی دین دارند و فکر می کنند که تنها خودشان متدین هستند و دیگران دین را یا نشناخته اند و یا از درون میخواهند، به تخریبِ دین بپردازند مواجه می شوید، در نخستین کلام، سخن شان اینست که کفار نمیخواهند، اسلام پیروز شود و پیشرفت کند.
این سخن مرا به یاد سریالی انداخت که در ایرانِ قبل از انقلاب ساخته شده است به نام «دایی جان ناپلئون» نقش مرکزی این سریال را شخصی به عهده دارد که در لشکر قزاق با انگلیس جنگیده و شاید هم شمشیرزنِ خوبی نبوده ولی فقط نفس اشتراکش در جنگ موجب شده که او پیوسته و در هرجایی از جهانگشائیهای خویش بگوید و انگلیس را تنها رقیبِ میدانِ نبردهای خودش بخواند... باگذشت زمان دشمنیِ او با انگلیس تبدیل به مشکل روانی می شود، وقتی سوراخِ آبرو خانه اش هم با برگِ خزان بند می شود، انگلیس را متهم می سازد که جاسوسان خود را فرستاده است، تا به او صدمه بزنند، اگر درمحله شان خارجی هم می آید، انگلیس را متهم می سازد که جاسوسان خود را فرستاده است و میخواهد که او را زیرتعقیب بگیرد، خود را ناپلئون زمان میخواند و انگلیس را هم دشمن قسم خورده، کار به جایی رسیده بود که اگر یکی از بستگانش هم در جایی می رفت، او را از مگر وحیله های انگلیس برحذر می داشت و تا برگشتن و بعد از برگشت، مثنویها که نمی سرود و از انگلیس نمی گفت.
در صفحات اینترنتی، دیده می شود که برخی ها زنده بودن و بقای خویش را در این می بینند که باید حتما یک دشمنی برای اسلام بتراشند و به مردم بگویند که ما برای حفظ اسلام کار می کنیم و حافظ دین هستیم، اینها آدمهای بی سوادی هستند، اما بخاطر داشتن ریش و لباس و آموختن چند کلمه از اسلام، گرفتار توهمی شده اند که در هر تابشِ دامنی، دست کفر را می بینند.
اینها فکر می کنند که موجب بدبختی ما مسلمانها کفار اند، چنانچه این روزها گفته می شود که موجب بدبختی افغانستان، پاکستان است، من نقش بیرونی و بیگانه را نفی نمی کنم ولی قطعاً و جزماً می گویم که نقش خارجی تعیین کننده نیست و اگر شخص تصمیم بگیرد، با تمام دنیا می جنگد و به موفقیت هم می رسد، حتی اگر دنیا موفقیت آن را نخواهد، باز هم مانع از رسیدنش به هدف نمی گردد.
آن روزهایی که کفر دشمن اسلام بود و پیامبر اسلام تنها به میدان آمده بود، کاری نتوانست، آنروزهایی که کفر صاحب امپراتوری بود و اسلام دارای یک هزار ویا ده هزار نیروی جنگی، دشمنیِ کفر کاری نتوانست، آنروز که اسلام از یک مدینه پارا فراتر گذاشت و کفر در تمام جهان حاکم بود، کاری نتوانست، آنروزی که قاره امریکا کشف شد و تمام تاجرانِ اروپا عزم سفرکردند و از پذیرفتن مهاجرین مسلمان اباورزیدند و مسلمانان را باخود نبردند، دشمنی شان کاری نتوانست و امروزه در آمریکا بیشتر از ۹ الی ده میلیون مسلمان زندگی می کنند... این فهم واهی، توطئه پندارانه، توهم آمیز و بی پایه ایست که کفر برای ما می تواند تعیین سرنوشت کند، اگر می توانست، باید برای جمهوری اسلامی ایران می کرد، سی وشش سال تحریم، سی وشش سال جنگِ اعلام ناشده، سی وشش سال فشار ولی باز هم عزم ملت ایران به جایی رسید که خودشان آمدند و به میزگفتگو نشستند... در مقابل چه ناز و نوازشهایی که به شاهزادهگان عرب ندادند و سفرههای رنگینی نگشودند، درعوض جمعی شکمپرست، زن باره، لذت طلب، فرومایه و بی جربذه ای به بار آمده اند که جز خوشگذرانی، چیز دیگری نمی شناسند....
خود ما که عُرضه و شهامتِ کاری را نداریم، چرا به دامن دیگران پاک می کنیم؟ همین کسانی که به ظاهر نشان می دهند، درد دینداری دارند، اگر این دشمنانِ اسلام نبود، باز چه چیزی برای گفتن داشتند؟ بله! همین حالا هم میگویند: مردم به اسلام معتقد نیستند، مردم از دین دور شده اند، شما با هزار جامه هم که بیایید، بازهم کسی از اینها قبول ندارد که اشتباه می کنند، بلکه همیشه می گویند: مردم اشتباه می کنند و از دین دور شده اند.
اینها گرفتار توهّم، سرگیجه و بی اعتمادی نسبت به توانائی خودشان، شده اند، گرفتار مشکل روانی که همیشه و پیوسته درپی توجیه است، همیشه گناه را به گردن دیگران می اندازند، همیشه دست خارجی وکفر را دخیل می دانند، همیشه ناتوانائیهای خودرا در قدرت دیگران توجیه می کنند، پیوسته عنصر دیگری را خلق می کنند تا بقای خودشان را لازمی بدانند، همیشه به شرک باور دارند، ظاهرا خدا پرستند ولی عمق تفکرشان مشرکانه است، یعنی باید «دو نیرو» خلق کنند، تضاد، تعارض و تنافی که درسایهی این نزاع، خلقت و وجود خویش را تعریف نمایند، به توحید، یکتائی، اعتماد به نفس و موفقیت باور ندارند، چون خودشان گرفتار مشکلی هستند، میخواهند که از نو، دین را تعریف کنند ولی وقتی موفق نشدند، می گویند: مردم به حرفشان گوش نداده است، مردم فریب کفر وشیطان را خورده اند.
این روالی است که مبلغان دینیِ ما در پیش گرفته اند و از این طریق میخواهند، ناتوانی های خویش را توجیه کنند وهنوز هم ظاهرا نشان دهند که افراد بدرد بخور و موثری هستند، جامعه به ایشان نیاز دارد، این تئوری کاملا توهم آمیز و توجیه گرانه است، میخواهند توجیه عقب ماندگی خویش را کنند و گناهِ این کسالت و ناتوانی را به گردن کفر ودشمن خارجی بیاندازند...
خدای متعال فرمود:«مااصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم» هرچه برسرتان می آید نتیجه کار و رفتار خودتان است.
دکتر محمدصالح مصلح- ارسالی به خبرگزاری جمهور