نگرشی بر جایگاه میانه روی و اعتدال در اسلام

کمال الدین حامد

28 جوزا 1394 ساعت 10:57


متن ذیل، مقاله ای است به قلم جناب کمال الدین حامد که قبلاً با عنوان "این همه افراطیت از کجا آمده است؟" در ده قسمت، در خبرگزاری جمهور منتشر شده بود. متن کامل این مقاله، ذیلاً تقدیم علاقمندان می شود:

اشاره
إفراطیت که همان نبود نگاهی اعتدالی به حوادث، عملکردها و افکار گفته میشود امروز بخش بزرگی از مسلمانان را رنج می دهد و گفته میتوانیم که یک بخشی قابل ملاحظۀ از مسلمانان از این امر رنج می برند و مسلما افراطیت یکی از بزرگترین مشکلات معاصر جوامع اسلامی می باشد .
دوم: افراطیت به لحاظ وجودی کم و بیش تمام طیف های موجود میان مسلمانان را احتوا میکند ولی به لحاظ موردی ریشه در اندیشه اسلامگرایان دارد و اینطور به نظر می آید که باید ریشه های این مشکل را به یک نحوی با اندیشه اسلام سیاسی و یا پیوند جایگاه سیاست با اسلام مرتبط دانست که ناگزیر انگشت انتقاد به سوی کل جریان اسلامگرایی در تاریخ معاصر نشانه میرود و به نوبۀ خود یک بار دیگر سئوال مشکلساز بودن پیوند اسلام و سیاست را به پیش میکشد .
سوم: اگرچه افراط گرایی تماما محصول جوامع اسلامی نیست و نمونه های برجسته ای از و جود این نوع تفکر میان مسیحیان، یهودی ها، هندوها و سایر ادیان دیده شده است آتش زدن قرآن بدست راست کیشان مسیحی، نگاه نژاد پرستانه یهودی نسبت به دیگران و آتش زدن مساجد مسلمانان بدست افراطیون هندو نمونه های بارزی از وجود این امر میان غیرمسلمانان است ولی به عنوان یک جریان فکری ـــ سیاسی قدرتمند، تنها میان مسلمانان میتوان یافت و جهان اسلام را درگیر این بحران دید .
چهارم: افراطیت اسلامی ممکن است به لحاظ انگیزه های وجودی برخواسته از تعصب قومی، انتقام گروهی، واکنش اجتماعی و توطئه های استخباراتی باشد ولی به لحاظ مشروعیت سازی درکل به اسلام اولیه منتسب میگردد و به نوعی بازگشت به اسلام اولیه یا سلفیت وانمود میشود که به نوبه خود نوعیت ارتباط اساسات اولیه اسلام را با افراطیت مورد توجه قرار میدهد چه اینکه این امر نمیتواند یک سؤاستفاده صرف و با نداشتن حداقل ارتباط با اساسات اسلام اولیه باشد .
پنجم: واقعیت هرچه باشد این نوع اندیشه و رفتار به اندازۀ که به ضرر اسلام گرایی سیاسی معتدل تمام شده است و ادعاهای سیاسی آنهارا به محاق برده است به همان اندازه بهانه بدست مخالفین اسلام سیاسی أعم از غیرمسلمانان وجریان سکولار میان مسلمانان داده است که هرچه بیشتر اسلامی شدن سیاست را درجهان اسلام به عنوان یک خطربالفعل برای جهان و به ویژه جوامع اسلامی تبلیغ نمایند که این امر خود از جانب دیگر افراطیت را بیشتر دامن زده است و برای آن زمینه آفریده است .

باتوجه به این اشاره؛ آنچه گفته شد ما را در برابر دو پرسش قرار میدهد که با توجه به جریان افراطیت میان مسلمانان باید پاسخی برای آن یافت:
یک: آیا اصول نظری اسلام با اعتدال و میانه روی فکری ناسازگار بوده است؟ که پیامد این امر چنین میشود:
ـــ آنچه به عنوان رفتار اعتدال آمیز در صدر اسلام به ثبت رسیده است یک تظاهر بوده است.
ــ رفتار اعتدالی در اسلام در مقایسه با رفتار و عملکرد افراطی بسیار به ندرت اتفاق افتاده است.
ـــ رفتار اعتدالی به صورت مقطعی بوده که نشانگر یک روند طبیعی نیست ــــ و یا اینکه عملکردهای اعتدال آمیز در صدر اسلام بزرگنمایی شده است.
دو: و یا اینکه باوجود اصول غیرقابل انکار اعتدال در اسلام، افراطیت نوعی عملکرد واکنشی از جانب مسلمانان بوده است؟ که پیامد این امر، اینها خواهد بود:
ــــ مسلمانان ابتکار عمل را از دست داده اند و روی همین ملحوظ به صورت واکنشی عمل می نمایند.
ــــ مسلمانان برای حل مشکلات شان در برابر دنیای مدرن از به کارگرفتن سایر راهها نا امید شده اند و تنها راه حل استفاده از راههای افراط آمیز را تشخیص میدهند.
ــــ مسلمانان از جانب غیرمسلمانان تحقیر شده اند و دست کم گرفته شده اند که برای پاسخ به این تحقیرها از افراط کار می گیرند.
ـــ مسلمانان سلطه گذشته شان را از دست داده اند و برای جبران آن دست به افراطیت میزنند.
ممکن است هر دو پرسش درست نباشند و عامل دیگری در کار باشد.
این مقاله گونه درصدد پاسخ به این سئوالات است و معتقد است با مرور بیطرفانه بر مبانی و جایگاه فکر اعتدالی در اسلام میتوان وجود افراطیت میان مسلمانان را توجیه کرد.

من معتقدم هیچ اظهار نظری را نمیتوان بدون پیشفرض های مقدماتی انجام داد و صرف میتوان نبود یک پیشفرض را نیز فرض گرفت که چندان به درد تحقیق نمی آید لذا صاحب نوشته نیز نمی تواند از پیشفرض هایی در قبال این مسأله به دور باشد اگرچه ممکن است این پیشفرض ها جریان بی طرفانه اظهارنظر را صدمه بزند.
نکتۀ دیگر اینکه این نوشته منطبق بر یک چارچوب اکادمیک صورت نگرفته است برای اینکه بتواند مخاطب عام داشته باشد از یک روند آزاد پیروی کرده است و نبود یک چارچوب محدود اکادمیک میتواند یک نقیصه باشد ولی امیدوار است که لااقل بصورت یک تحلیل آزاد پذیرفته شود.

اعتدال و پلورالیزم
پلورالیزم به معنی همزیستی مسالمت آمیز و قبول کثرت ادیان و عقاید، یک امر معقول و پذیرفته شده در اسلام است که خداوند متعال می فرماید: (ولایزالون مختلفین ) همیشه مردم در ادیان و عقایدشان مختلف خواهند ماند.
این امر نشانگر این اصل است که اختلاف میان مردم در امر عقیده و باورهای شان یک سنت تکوینی و برخاسته از تفاوت برداشت های انسان ها از جهان و محیط شان می باشد و نباید انتظارداشت که این اختلاف دیدگاهها به برداشت واحد و یگانه منتهی گردد.
ولی پلورالیزم به معنی کثرت راههای حق در ادیان مختلف به این صورت که هر دینی در کل حامل بخشی از حق و حقیقت می باشد، درست نیست و با اساسات اسلام سازگار نمی باشد برای اینکه خداوندمتعال فرموده است: (و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ) کسی غیر از اسلام دینی را به عنوان یک دین حق می طلبد هرگز مورد قبول پروردگار نخواهد بود.
البته برداشت دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه اسلام را شامل همۀ ادیان سماوی بداند و بگونه ای همه را مشمول اسلام ذکرشده در قرآن بداند که مبتنی بر این برداشت میتوان به نوعی پلورالیزم فلسفی تقسیم حق میان همه ادیان رسید .
فراموش نکنیم که در قرآن نیز به صراحت عقاید و باورهای سایر انبیاء نیز تحت عنوان اسلام، جمع بندی شده است ولی منظور از آن اشتراک دعوت انبیا در امر اعتقاد به توحید و معاد است که مقبولیت آن عقاید موقوف به قبول نبوت همه انبیا به شمول پیامبراسلام (ص) گردیده است و منهای قبول نبوت او تمام عقاید دیگر بیرون از اسلام و مردود شناخته شده است .
این امر جدای از تفکیک اسلام میان مسیحیت ویهودیت با سایر ادیان است که دوی اول را به عنوان اهل کتاب دارای جایگاه برتر از دیگران صرف درتعامل اجتماعی میداند .
منظور اسلام از اعتدال چگونگی برخورد عملی با دیگران است که میان حذف آنها یا تعامل سازنده با آنها در نوسان می باشد و روی همین ملحوظ، اسلام بر دعوت دیگران تأکید می نماید و معتقد است که ارجحیت دادن به عملکرد در برابر باورهای محض است که باید تعامل ما با دیگران از روی عملکرد آنها باشد نه صرف باورهای شان.
به این معنی اعتدال همان تحمل دیگران به عنوان یک جریان دیگر اندیش و قابل پذیرش به لحاظ رفتار اجتماعی شان می باشد که درمقابل ریشه کنی فیزیکی دیگران را اسلام به عنوان یک راه حل نمی پذیرد. در نتیجه اسلام پلورالیزم را به صورت عملی، قطع نظر از دست کاری های نظری إجرایی می نماید و ضرورتی نمی بیند که بر مبنای خسران اخروی صاحبان عقاید مختلف تعامل دنیوی با ایشان را شکل بدهد بلکه بگونه ای این دو امر را از یکدیگر مجزا نموده و همزیستی مسالمت آمیز را مبتنی بر رفتار دنیوی هر یکی می سازد.

روش شناسی حاکم برنصوص اسلامی
ما درصدد ارزیابی اساسات اعتدالی موجود در قرآن و سنت پیامبراکرم هستیم که قبل از آن باید خاطرنشان کرد که در این مطالعه روش ما در برخورد با آیات واحادیث مبتنی برچند ممیزه می باشد که قبلا باید گوشزد شود.
یک: ما معتقد بر عدم قرائت تاریخی قرآن هستیم روی همین ملحوظ نمیتوانیم به صورت تاریخی تأکیدات قرآن بر رفتار اعتدالی را نوعی رفع نیاز کوتاه مدت عصر نزول بدانیم برای اینکه در این صورت باید بحث را روی اصل قرآن به جریان اندازیم و نمیتوانیم به صورت درون دینی درجستجوی یک موضوع در متون دینی باشیم .
دو: قرآن و سنت چه از نوع نظری آن و چه ازنوع عملی آن باهم متفاوت اند این تفاوت هم ازجنبۀ موردی هردو است و هم از ناحیه قدرت معرفت شناختی هردو که درنتیجه به اتفاق همه متخصصین مسلمان قرآن به صورت مبنا برای سنت در نظر گرفته میشود و معیار اساسی همان پیام قرآن است که سنت درراستای تأیید احکام قرآن و تفصیل آن مورد اعتبار است .
سه: در اسلام اساسا یک گفتمان اعتدالی در کار بوده است که نمیتوان این امر را صرف از لابلای نصوص بدست آورد بلکه به صورت یک گفتمان حاکم در برابر سایرین باید درنظرگرفت و درصورت مطالعه یک بعدی به شکلی گمراه کنندۀ مارا بجای دیگری می برد به همین لحاظ باید بصورت یک گفتمان دراسلام مورد توجه قرار گیرد تا بتوانیم واقعا به یک نتیجه مطلوب برسیم .
چهار: یکی دیگر از اصول روش شناختی اسلامی همان اصل ( حاکمیت عمومیت الفاظ بر خصوصیت سبب نزول یا ورود ) است که ازیک جانبی موجب سیالیت جوابگویی شریعت اسلامی در طول تاریخ و در پهنای مکان شده است و از جانب دیگر محدودیت قرائت را از متون اسلامی برداشته است و مبتنی بر مدلولات عام الفاظ به شریعت اسلامی وجهه چندبعدی بخشیده است .
با توجه به همین امر ما نیز به نصوص مرتبط با اعتدال از همین اصل پیروی می نماییم ورنه گرفتار تداخل بحث های مختلف باهم خواهیم گردید که به ضرر تمرکز موضوعی برای ما خواهد انجامید .
ولی باید مستحضر بود که گرایش بی رویه به عمومیت الفاظ و بی توجهی مطلق به خصوصیت اسباب موجب مشکلاتی نیزگردیده است که باید مدنظرگرفته شود و ما هم تلاش مینماییم به این مأمول بی توجه نباشیم .
پنج: باتوجه به اینکه به طور عموم آیات قرآن از افراد، زمان و حوادث سببی برای نزول نام نمی برد و با یک چارچوب خاص خطابی مردم را مخاطب میسازد، ما نیزفقط مکی و مدنی بودن آیات را مورد توجه قرارداده ایم با صرف نظر از اسباب خاص نزول آنها به ساختار تئوریک حاکم بر لحن آنها توجه داشته ایم.

اعتدال در قرآن
اصل تساوی انسان ها (اصل کرامت بشری)
در عصری که تمام ارزشها را چگونگی ساختار قبیلوی تعیین می نمود قرآن به بهانۀ یکی از حوادث که اذان گفتن بلال سیاه پوست بربام کعبه بعد از فتح مکه بود و یا اسباب دیگری که نقل گردیده است، اصل برابری کرامت انسانی را به عنوان یک اصل تکوینی إعلام کرد و برای تکثر و تفاوت رنگ پوست، زبان و امثال آنها جایگاه اجتماعی قایل شد نه ارزش ذاتی . آنجا که میفرماید: (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا وقبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. حجرات ۱۳) ای مردم ما شمارا از یک مرد و زن آفریدیم و بصورت ملیت ها و اقوام درآوردیم تا یک دیگرتان را بشناسید؛ بدون شک عزیزترین شما نزد خدا با تقواترین شما است.
خطاب قرآن بصورت ای مردم! یک خطاب جهانی است. همانطوریکه بصورت ای کسانیکه ایمان آورده اید! یک خطاب خاص برای مسلمانان می باشد و همینطور عزت اصلی را نسبت داده به اینکه نزد خدا باشد؛ برای اینکه به لحاظ حاکمیت برخی تفاوت های طبقاتی که در نهایت تبدیل می گردد به نوعی سلطه پذیری دیگران و رنگ باختن ممیزه های دیگران که نوعی پذیرش برتریت یکی بردیگری به وجود می آید، مردود شود.

اصل تکثر (تنوع پذیری)
توأم با تأکیدات قرآن برحقانیت شریعت اسلامی و غلبه حق برباطل برای مسلمانان این ذهنیت به وجود آمد که باید این غلبه بصورت ایمان آوردن تک تک انسانهای روی زمین واقع گردد و روی همین ملحوظ ممکن بود نوعی افراط در عملکرد مسلمانها را موجب می شد که این امر نیز بگونۀ یک سنت تکوینی روشن گردید و اصل تکثر عقاید و باورهای انسان ها به رسمیت شناخته شد نه تنها اینکه شناخته شد بلکه به عنوان یک روند تکوینی غیرقابل تبدیل معرفی گردید. آنجا که فرموده است: (و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة و لایزالون مختلفین) اگر پروردگارت میخواست همه مردم را امت واحد می گردانید (ولی نخواست ) و همیشه مردم متفاوت و متنوع (به لحاظ باورها ) خواهندماند. ( ولوشاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین ) اگر پروردگارت (به اجبار) میخواست تمام مردم روی زمین ایمان می آوردند (ولی نخواسته است ) آیا تو برمردم فشار وارد میکنی تا ایمان آورند؟ (نباید چنین شود).
اینجا پروردگار به صورت تکوینی نخواسته است که همه مردم اتوماتیک ایمان آورند بلکه بصورت تشریعی خواسته است که إجرای آن به اختیار انسان ها است و همینطور بصورت استفهام انکاری که نوعی خلاف توقع را می رساند از پیامبر میخواهد که به اجبار مردم را وادار به ایمان ننمایند و تفاوت تکوینی را بپذیرد و درحالیکه پیامبر اسلام هرگز چنین فشاری را وارد نمیکرد بلکه به لحاظ اسلوب خطاب در قرآن در مواردی این چنینی موضوع از اهمیت بالا برخوردار می باشد.

اصل إجباری نبودن پذیرش اسلام ؛
یکی از اساسی ترین دستور قرآنی عدم بکار بردن زور در دعوت مردم به اسلام است که به صورت یک اصل کلی طرح گردیده است و به عنوان یک قاعده عام می فرماید: (لاإکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ) هیچ إجباری در دین وجود ندارد برای اینکه راه رشد از گمراهی مشخص گردیده است.
(قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر ) بگو حق از جانب پروردگارتان است هرکه میخواهد ایمان آورد هرکه میخواهد کفر ورزد. ولی این به معنی این نیست که از کفر ورزیدن، خدا خشنود باشد. ادامه آیت نشان میدهد که رضامندی خدا در ایمان آوردن افراد است.
(إنا هدیناه السبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا ) ما انسان را به راه حق راه نمودیم و او یا سپاسگذار خواهد بود (به ایمان آوردن ) ویا ناسپاس خواهد بود (به کفر ورزیدن )
(فإن تولّوا فإنما علیک البلاغ ) اگر آنها سرپیچی نمودند (ایمان نیاوردند) (هیچ إجباری درکارنیست ) برتو صرف رسانیدن حق است.
(وما انت علیهم بجبّار) تو بر آنها جبرکننده به ایمان نمی باشی.

اصل گفتگو با دیگران (اصل دیالوگ)
دعوت به اسلام یک فریضه برمسلمانان است ولی این دعوت باید از طریق دیالوگ یا گفتگو باشد و به بهترین وجه ممکن صورت گیرد آنجا که میفرماید: (ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن ) به راه پروردگارت به حکمت (استدلال ) و خیرخواهی نیک دعوت نما و با آنها به بهترین وجه به دیالوگ بپرداز. این دستور به صورت عام مطرح گردیده است و فرقی نمیکند که مورد دعوت اهل کتاب باشد یا دیگران؛ ولی آیت دیگر به صورت خاص طرز دعوت اهل کتاب را مورد توجه قرار می دهد آنجا که میفرماید:(ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی أحسن ) با اهل کتاب (مسیحی ها ویهودی ها ) به بهترین وجه دیالوگ نمایید. این مجادله عام است موضوع دعوت آنها باشد یا بحث روی مسایل دیگر.

اصل تأکید بر مشترکات
همیشه مبانی اختلاف تفاوت باورها و دیدگاهها میباشد که درصورت توحید این باورها میتوان در امر إجرای یک ارزش انسانی یا اجتماعی نیز به توافق دست یافت و قرآن کوشش میکند موارد اتفاقی در باورها را نیز برجسته نماید تا بتوان دریک امر مشترک و سرنوشت مشترک به همکاری میان هم رسید آنجا که فرموده است: (قل یا اهل الکتاب تعالو الی کلمة سواء بیننا وبینکم ان لانعبدوا الاالله ) بگو ای اهل کتاب بیایید با هم روی یک باور یگانه میان هم تأکید نماییم که آن عدم پرستش غیر خدا است .
(و إلهنا و إلهکم واحد و نحن له مسلمون ) خدای ما وشما یکی است و ما به او تسلیم هستیم. آیا این همان اصل حقوق بشری بین المللی نیست که میگوید تمام انسان ها را خدا برابر آفریده است و تمام انسانها دارای کرامت انسانی برابر می باشند؟
اصل استقلال طلبی برای همه ملت ها و انسانها
در اسلام سلطه استبدادی را نوعی پرستش غیر خدا قلمداد نموده است و کرنش در برابر غیرخدا را مردود میداند و به حمایت از حق هرانسان و هر ملت در داشتن استقلال شان تأکید می نماید ( لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ) بیایید روی این امر مشترک کار نماییم که برخی ما برخی دیگر را به عنوان سلطه مطلق نپذیریم و تنها این حق از خدا است.

اصل تأکید و تلاش برای صلح و همزیستی مسالمت آمیز
در تمام ادیان جنگ محکوم است ولی با اینکه این پدیده محکوم است یک واقعیت نیز است که گاهی تحت ناگزیری های مختلف وقوع آن توجیه میگردد و دین کامل همانست که درعین حالیکه جنگ را محکوم میکند برای وقوع آن از روی ناگزیری چارچوبی را نیز در نظر میگیرد و اسلام برای جنگیدن نیز اصولی را مشخص نموده که باید درجریان جنگ مورد رعایت قرارگیرد البته که مورد بحث ما نیست ولی خاتمه دادن جنگ وتأکید روی صلح بسیارمهم است که اسلام آن را مورد توجه قرار می دهد (و ان جنحوا للسلم فاجنح لها ) اگر در جریان جنگ دشمنانت به صلح إعلام آمادگی نمودند تو هم بپذیر و آماده باش.
(فإن اعتزلوکم فلم یقتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا) اگر حملات مسلحانه را ترک نمودند و شما را نکشتند و به شما پیشنهاد صلح دادند پروردگار راهی را بر ادامه حمله بر آنها برای شما بازنگذاشته است....

عصر پیامبر(ص)
اینجا فقط بر مواردی اشاره میشود که به نوعی بر ارزش های دیگر اعتدالی اشاره شده باشد در غیر آن اصول قرآنی همان اصولی است که سنت پیامبر اسلام صورت إجرایی آن می باشد.
سنت قولی (سخنان پیامبراکرم )

اصل مساوات اجتماعی مردم
پیامبر اکرم این اصل را به دو صورت بیان فرموده اند: یکی به صورت تساوی شهروندی و دوم به صورت تساوی در کرامت انسانی. نخست می فرماید: (الناس کأسنان المشط ) مردم مانند دندانه های شانه باهم برابرند و در جامعه حقوق برابر باید داشته باشند.
دوم می فرماید: (ایها الناس انّ ربکم واحد و اباکم واحد کلکم من آدم و آدم من تراب ) ای مردم! بدون شک پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است همه شما از آدم هستید و آدم از خاک می باشد .
ایجا نکات آموزنده است: اول اینکه نگفته خدا (احد) یگانه است بلکه گفته (واحد) یکی است به نوعی روی مشترکات تأکید نموده است ورنه اصطلاح اسلامی (احد) یگانه می باشد و دوم به یگانگی زیست شناختی انسان اشاره کرده است سوم بر اینکه همه مردم اعضای خانواده انسانی اند تأکید فرموده است.

اصل نفع رسانی به عموم مردم
من نمیدانم چرا اندیشه اسلامی گاهگاهی گرفتار نظری شدن محض میگردد و به صورت بی رویه ای، صرف ایمان مورد تأکید قرار میگیرد در حالیکه همیشه عمل صالح در کنار ایمان مورد نظر قرآن بوده است و نفع رسانیدن به جامعه، قطع نظر از عقایدشان یکی دیگر اصول مورد تأکید رسول اکرم است آنجا که فرموده است: (الخلق کلهم عیال الله و احبهم الیه انفعهم لهم ) مردم همه خانواده خدایند و دوست داشتنی ترین انسان نزدخدا کسی است که بیشترین نفع را به مردم برساند.

اصل دفاع از اقلیت های دینی
غیرمسلمانان به دو شکل میتوانند در قلمرو اسلامی زندگی نمایند یکی به عنوان شهروند اصلی همین قلمرو و دوم تحت قوانین إقامه و امثال آن که در شریعت اسلامی اولی را تحت عنوان ذمی به رسمیت شناخته است و دومی را تحت عنوان معاهد می شناسد.
پیامبر اکرم فرموده است: (من ظلم معاهدا و کلفه فوق طاقته فإنا حجیجه یوم القیامة ) کسی که بر معاهدی ظلم میکند و او را برخلاف قانون یا توانش مکلف می گرداند من خصم او در روز قیامت می باشم. من وقتی این اصول را مرور میکنم فکر میکنم در اواخر قرن بیستم گفته شده است ولی اسناد نشان میدهد که نه. بلکه پیامبر اسلام این ها را در قرن هفت میلادی گفته است نمیدانم حدود چهارده قرن قبل کدام دانشمندی یا سیاستمداری درجهان این اصول را حتی در ذهنش خطور داده باشد ولی بی توجهی هایی که در حق این اصول شده است تقریبا برای ما آنها را بیگانه می نمایاند.

اصل دفاع از دارندگان حق شهروندی
ذمی همان شهروندان کشور اسلامی است که مسلمان نیستند قطع نظر از اینکه به کدام دین گرایش دارند. رسول اکرم فرموده (من اذی ذمیا فإنا خصمه ومن کانت خصمه خصمته یوم القیامة ) کسی اگر ذمیی را آزار می دهد من دشمن او هستم و اگر کسی با او دشمنی میکند من با او روز قیامت دشمنی خواهم نمود.

عملکرد پیامبراکرم (ص)
عملکرد پیامبر اکرم در برابر دیگران و مسلمانان که الگوی اعتدال و مدارا است نمیتواند ایجا بگنجد و ما هم نمیخواهیم بر رفتار او در برابر مسلمانان بپردازیم بلکه فقط چند مورد را به عنوان اصول عملی که صبغه جهانی داشته باشد نام می بریم:
یک، منشور مدینه که یکی از قدیمی ترین اسناد حقوق اساسی افراد یک جامعه است که محفوظ بدست ما رسیده است .
دو، معاهدۀ نجران که میان مسلمانان و مسیحیان نجران تصویب گردیده بود.
سه، پیامبر اکرم حین عبور جنازه یک یهودی از جایش بلند شد کسی برایش گفت که او یک یهودی بود پیامبر فرمود: انسان بود باید به انسان احترام گذاشت. (مضمون حدیث)
چهار، عمر فاروق در قسمت آتشکده های زردشتی ها فرموده است ( لاتخربوا بیوت نارهم ) آتشکده های آنها را ویران ننمایید. این را برای این گفتم که فکر نشود این روش اعتدالی تنها شامل حال اهل کتاب بوده است.

بسترشناسی افراطیت در اسلام
(۱)بسترهای نظری؛
ارتداد
دراسلام برای هرانسان حق داشتن باورش را دارد و کسی را نمیتوان مجبور به پذیرش اسلام نمود ولی برای یک مسلمان حق ترک اسلام را به رسمیت نمی شناسد قطع نظر از توجیه و تأویل های که دراین مورد صورت گرفته است اصل دیدگاه عمومی اسلام همین است و غالبا که اسلام متهم به عدم انعطاف میشود همین مورد دست آویزقرارمیگیرد ما درصدد بحث روی این مسأله به صورت مستقل نمی باشیم اما به صورت خلاصه میتوان گفت که این امرنوعی بافت میان عقیده اسلامی و باوریک مسلمان را ازیک طرف و جامعه اسلامی به معنی کل نظام اسلامی را از طرف دیگر نشان میدهد .
روی همین ملحوظ باید این امر را درقالب دفاع ازتمامیت امنیتی نظام اسلامی مورد توجه قرارداد که اسلام روگردانی یک مسلمان را بی جهت مشروع از اسلام نوعی بغاوت و به خطر انداختن کل زیربنای نظری جامعه اسلامی میداند .
جهت مشروع اینکه اگر این روگردانی به دلایلی چون عدم علم و یا شک در مبانی اسلامی باشد باید تحمل شود و جدی گرفته شود تا در نتیجه بحث این جهل وشک برطرف گردد ولی اگر طرف آماده هیچ بحث مستدل برای توجیه روگردانی اش از اسلام نباشد باید به صورت یک بغاوت و قیام علیه مبانی اسلامی مورد برخورد قرارگیرد و یک جرم بزرگ و تجاوز علیه اسلام پنداشته میشود .
شما دقت کنید زمانیکه مسیحیت حاکم بر نظام های سیاسی غرب بود فرضا در اسپانیا زمان حضور مسلمانان در اندلس، یک مسیحی مسلمان می شد آیا به او اجازه داده میشد؟ و یا در فرانسه قرون وسطی چنین کاری را یک مسیحی انجام می داد چه می شد؟
اصل بحث ارتداد جنبه اجتماعی دارد تا جنبه فردی و فردی بودن این امر در اروپای امروز دلیل نمی شود که این مسأله بر اسلام نیز تحمیل گردد و به نوعی یک إجماع جهانی شناخته شود.

تبلیغ مسیحیت
بعد از پایان یافتن دوره استعمار سیاسی درکشورهای جهان سوم و به خصوص کشورهای اسلامی ما شاهد تبلیغ پیگیر مسیحیت در این کشورها از راههای مختلف هستیم و کلیسا بودجه کلانی را در این راه به مصرف می رساند و این امر توازن زیستی ادیان را درجهان به هم زده است و به نوعی باعث گردیده است که مسلمانان خودرا در معرض تهاجم ببینند و به هرحرکتی مشکوک شوند ما شاهد تبلیغ مسیحیت در کشور خودمان تحت عناوین کمک رسانی و غیره بوده ایم واین عمل باعث شده است که برخی مسلمانان هرحرکت غرب را نوعی دورویی برای إغفال خودشان بپندارند و نگاه مسلمانان را نسبت به مسیحیت و یهودیت تغییر بدهد. امروز مسلمانان نگاه شان به دیگر ادیان مانند بودیزم و هندویزم خیلی محترمانه است در مقایسه با دیدشان پیرامون مسیحیت ویهودیت.

سکولاریسم ؛
اسلام برخلاف مسیحیت اگر از جایگاه سیاسی اش به زیر کشیده شود بصورت یک تجربه فردی در نمی آید چون ارزش های اجتماعی فراوان و قاطعی دارد، به صورت اجتماعی میان مردم به حیات خود و تأثیرگذار بر وضعیت اجتماعی جامعه باقی می ماند لذا در سکولارترین نظام سیاسی درکشورهای اسلامی نیز ارزش های اجتماعی متأثر از اسلام می باشد و روی هم رفته سکولاریسم بصورت یک تجربه صرف سیاسی باقی می ماند و چندان جایگاه اجتماعی نمی یابد و بصورت اجتماعی مردم وادار میشوند که نسبت به سکولاریسم حساس باشند و به سکولارها به چشم خائن نگاه نمایند و ایده های آنهارا نوعی تجاوز بر اسلام قلمداد نمایند .
(۲)بسترهای جامعه شناختی
استبداد سیاسی
خاستگاه افراطیت اسلامی (دراصطلاح) کشورهای شرق میانه به خصوص جهان عرب است و نظام های سیاسی عربی هم به صورت کل نظام های استبدادی بوده اند و استبداد بصورت تجربی ثابت کرده است که گروه های مخالف خود را بسوی افراطیت سوق میدهد .
مخالفت با استبداد سیاسی همیشه بصورت آزادی خواهی تبلور می یابد ولی زمانی که آزادیخواهی مجالی برای تبارز نیابد بصورت اتوماتیک راه را برای مبارزه خشونت بار که مبتنی بر افراطیت می باشد باز میکند.
اکثر حرکت های افراطی بخصوص درمصر برخاسته از همین سرخوردگی می باشد

روابط قبیلوی
جهان عرب بسته ترین نظام قبیلوی را دارد روی هم رفته اندیشه قبیلوی خاستگاه اصلی تمامیت خواهی های خشونت بار است . فراموش ننماییم که میان رفاه اقتصادی و اساسات عام شهروندی یک رابطه منطقی نمی باشد که هر رفاه آزادی بار آورد به خصوص که این رفاه زادۀ تجارت و نفت باشد نه صنعتی شدن .
خوارج دریک چنین فضای شکل گرفت و آبشخور آن هم اساسات قبیلوی بود که به نوعی اصول اسلامی را به گروگان گرفته بود و از آن درجهت تعمیل خواسته هایش استفاده می نمود .
اعتزال که یک جریان کلامی عقل گرا شناخته می شود خود بدترین نمونه تفتیش عقاید را به نمایش گذاشت و افراطی ترین نمونه از تندروی مبتنی بر اساسات دینی را به إجرا درآورد درحالیکه توجه عقل گرایانۀ این جریان در آن عصر یک نو آوری بود و قابل توجه.

محرومیت
این یک عامل اقتصادی است و غالبا این طبقه سربازان و إعمال گران خشونت گروه های افراطی میباشد و جای شکی نیست که این امر درتمام دنیا معمول است و طبقه محروم به لحاظ محرومیت از مزایای یک زندگی مرفه دست به بغاوت و افراط می برد جوانان جذب شده در این گروه ها غالبا از طبقات محروم جوامع خودشان هستند.
ناکامی درحل مشکلات و سئوالات زندگی
حتما یادتان باشد که جمع کثیری از سربازان داعش و امثال آن اروپایی و از خانواده های مرفه عربی وسایرکشورهای اسلامی اند و نمیتوان بصورت یک جانبه برمحرومیت به عنوان یک عامل تکیه نمود .
اینجا مشکل دیگری است و آن وجود یک خلاء اخلاقی و اجتماعی میان جامعه است که برای این ها راهی را جز پیوستن به این گروه ها باقی نمی گذارد.
جوامع غربی نه تنها که آخرت را نمی شناسند بلکه گرفتار نوعی شدیدی از مادی گرایی وامانیسم إفراطی اند که برای دینداران یک نوعی پوچی را پیش میکشند درحالیکه تمام ادیان با پوچی سرسازگاری ندارد و آن را تحمل نمیتواند .
روی همین ملحوظ ما تنها شاهد اعتراض مسلمانان به این وضعیت نیستیم بلکه مسیحیان راست کیش نیز از این امر اظهارنگرانی نموده اند و این مادی گرایی بی رویه را به زیان اخلاق انسانی دانسته اند ولی از آنجایی که مسیحیت و بودیزم از اصول عملی اجتماعی تحت عنوان شریعت برخوردارد نیست ظرفیت بالقوه راه اندازی گروه ها و سازمانهای افراطی را ندارد و تنها درقالب نصیحت و تسهیل شناخت دین باقی می ماند و اسلام که از اصول قاطع وروشن اجتماعی برخوردار است خود زمینه میشود برای شکل گیری یا پیوستن افراد رنجیده از این وضعیت به گروه های تندرو .

عوامل آماده کننده ایدۀ امت جهانی اسلام
قرآن خطاب خود به هر فرد مسلمان را به (یا ایهاالذین آمنوا) مصدر نموده است و خطاب خود به غیرمسلمانان را در قالب (یا اهل الکتاب و یا ایها الکفرون ) بیان کرده است ولی خطاب عام قرآن به همۀ بشریت درقالب (یا ایها الناس ) ارائه شده است که نوعی لقب دهی عام و برابر به همۀ بشریت را نشان میدهد اما یک خطاب دیگر است که بصورت (انما المؤمنون ) بیان شده و به نوعی خطاب به یک جامعه اسلامی می باشد صرف نظر از اینکه تمام افراد آن مسلمان باشد یا بعضا غیرمسلمان .
جامعه اسلامی که روابط حاکم بر آن شریعت اسلامی باشد شکل نمیگیرد جز درسایه یک چارچوب عام اسلامی که همان ایده امت اسلامی را میسازد اینجا است که مرزهای فعلی میان کشورهای اسلامی بصورت ذهنی رنگ میبازد و برای یک مسلمان مرز اعتقادی ایجاد میکند .
شما میدانید هیچ سازمانی از سازمان های اسلامی باوجود پذیرفتن فعالیت در داخل مرزهای کشوری شان در نهایت و به صورت نظری منکر ضرورت خلافت اسلامی یا همان حکومت جهانی اسلام شده نتوانسته است برای اینکه ارزش های اجتماعی اسلام که در تمام کشورهای مسلمان ولو بصورت غیررسمی، حاکم می باشد ایدۀ امت اسلامی را یک ضرورت می نمایاند .
ما درصدد بحث روی این موضوع نیستیم ولی میخواهیم بگوییم که این ایده به نوعی کمک کرده است بر اینکه هر مسلمان به خود اجازه دهد که فعالیت هایش را منهای درنظرگرفتن مرزهای موجود مشروع بداند و به گروه های که إدعای فرامرزی دارد بپیوندد .
تهاجم غربی
بوکو حرام به معنی (تحصیل به سبک غربی حرام ) می باشد .
چرا حتی شیوۀ تحصیل را باید غربی و شرقی پنداشت؟
اینجا یک نوع لجاجت درکار نیست بلکه این فرهنگ غربی است که به صورت خزنده درسایه هر ارزش انسانی و جهانی دارد برملت های دیگر هجوم میبرد و مبتنی بر إدعای فوکویاما یک ارزش نهایی و منحصربه فردهم است .
این تحقیر است و توهین
اسلام که خودرا وارث یکی از بزرگترین تمدن های جهانی میداند نمیتواند بسان بومیان افریقایی این تحقیر را تحمل کند و بصورت عام از جانب اسلام گرایان معتدل تلاش درجهت بیدار سازی مسلمانان صورت میگیرد و افراطیون هم به کشتار دست می یازد .
مراکز فتوا
تعمیم لیبرال دموکراسی درسطح جهان به چاق شدن نهاد های غیردولتی منجرگردیده است که اختیار سوق و جهت دهی جامعه را از دولت ها سلب کرده است .
درسایه این نظام و درکنار سربرآوردن نهاد های مختلف تعلیمی و تحصیلی خصوصی نهاد های دینی و نظردهی دینی نیز بوجود آمده است .
گستردگی این نهادها ازیک جانب و تلاش دولت ها برای مشروعیت دهی رفتارشان به ابزاری نمودن دارالإفتاهای رسمی از طرف دیگر باعث شده است که مردم رفته رفته به فتوای نهاد های رسمی کمتر توجه نمایند و به فتواهای نهاد های خصوصی بیشتر و این نهادها به لحاظ ظرفیت محدود شان ازیک طرف و به لحاظ اهداف سیاسی شان از جانب دیگر به إصدار فتواهای متفاوت با دیدگاه دولت ها دست بزند و گاهی در زیر ریش نهاد های دولتی علیه دولت ها فتوای جهاد بدهد .
برخی دولت ها برای جلوگیری از این بحران هرچه بیشتر به درباری سازی علما و نهاد های دینی دست برده اند مانند دولت مصر درطول تاریخ معاصرش ولی این کار نتیجه نمیدهد برای اینکه این تنوع نهادها پیامد وضعیت مدرن است نه یک انقلاب جبری .

کلامی شدن ارزش های اجتماعی
امروز ما شاهد یک روند تند کلامی شدن ارزش های اجتماعی در اسلام هستیم دیگر از کلام اسلامی خبری نیست بلکه اسلام کلامی جلودار است و تمام ارزش های اجتماعی اسلام باید با میزان کلام یا عقاید بررسی و سنجیده شود .
در عقاید هر دین و من جمله اسلام انسان ها یا مؤمن اند و یا کافر و غیرمؤمن. اگر این سیاه سفید بینی که در عقیده یک إلزام است، معیاری برای تعامل اجتماعی قرارگیرد درآن وقت تمام جهان را باید صرف سیاه وسفید دید (یعنی دوست ودشمن )
درحالیکه اسلام در عین حال داشتن یک چارچوب اعتقادی بخصوص خود در تعامل اجتماعی بر معیار ارزشی قراردادها تأکید میکند نه باورها و به ایمان افراد هم زمانی ارج می گذارد که توأم با عمل صالح باشد و در قرآن همیشه ایمان با عمل صالح مورد دستور قرار گرفته است و مسلمانان هم مؤظف به رعایت قراردادهای شان در قالب عهود می باشند نه اینکه همه تعامل اجتماعی را بر مبنای باورهای مردم راه اندازی نمایند .
روی همن ملحوظ است که ما شاهد افراطی شدن گروه های سلفی و کلامی درجهان اسلام هستیم نه گروه های فقهی و تصوفی .
گروه های سلفی که دنیا را همشه دورنگه می بینند و جز سیاه وسفید چیزی دیگری را نمی شناسند تمام مردم را تقسیم میکنند به مشرک و مؤمن و مباح الدم و قابل حمایت .
در کشورهایی که نظام های استبدادی دارند این سلفی گری به صورت نظری حاکم است و غیرخود را مشرک و مبتدع میداند ولی نه واجب القتل و سلفیت نظری یک قدم پیش گذاشته است و هر مشرک و مبتدع را واجب القتل نیز میداند .
این گروه ها به نوعی گفتمان تکفیری را بر جهان اسلام حاکم گردانیده است که این بحث تحقیق دیگر میطلبد .
یک پرسش:
آیا افراطیت به اندازه ای که توجهات را بخود جلب کرده است، فراگیر است؟
دست کم من به این باور نیستم.
به لحاظ شرایط ویژۀ شرق میانه و نقش رسانه ها افراطیت بزرگتر از آنچه هست نشان داده شده است.
قطعا افراطیت یک جریان فراگیر در سطح جهان اسلام نیست و نمی تواند نشانگر وضعیت خاص جهان اسلام یا درکل دین اسلام باشد.
برخی ها این وضعیت را شبیه وضعیت پیش آمده بر مسیحیت قبل از انقلاب فرانسه در اروپا برای دین اسلام می دانند ولی من به این باور نیستم در آن شرایط ما شاهد تنها اروپای مسیحی بودیم و وضعیت مسیحیت در اروپا نمایانگر کل مسیحیت می توانست شود اما فراموش نکنیم که تمام اعراب حدود ده تا دوازده درصد مسلمانان جهان را تشکیل می دهد و و ضعیت خاص شرق میانه و کم و بیش آسیای جنوبی نمایندگی از وضعیت عموم مسلمانان و دین اسلام نمیکند و اساسا نمتواند باشد و این مقایسه غلط است .

به لحاظ نظری
اسلام به عنوان یک کل متشکل از عقیده، شریعت و اخلاق درداخل خود قابل انعطاف بوده و بصورت یک دین سفت وسخت برای پیروانش مطرح نبوده است .
در باب عقاید نمیتوان سراغ یک عقیده اعتدالی یا افراطی رفت برای اینکه عقیده یک امر ذهنی است و صرف میتوان به لحاظ گسترۀ اصول اعتقادی باب عقیده را سخت یا ساده انگاشت که به این ترتیب اصول اعتقادی اسلام خلاصه میگردد به توحید، نبوت ومعاد که اولی امر مشترک میان ادیان لااقل ادیان سماوی، دومی در اسلام خیلی پلورال ترمطرح شده است. در اسلام در مقایسه با تمام ادیان دیگر برای اینکه اسلام تمام انبیا را به رسمیت شناخته است و به این ترتیب به تمام باورهای دیگران نسبت به انبیای شان صحه گذاشته است و سومی نیز یک امر مشترک میان ادیان سماوی است و همه این ادیان به معاد یا حساب پس دادن روز قیامت باور دارند .
در باب شریعت باوجود گستردگی شریعت اسلامی تمام ابعاد زندگی را اصل سهولت و رخصت یک اصل حقوقی معتبر می باشد در نظام حقوق اسلامی که میتواند امر إجرایی اصول شرعی را آسان و منطبق با ظرفیت انسانی سازد .
اسلام از طرفی رهبانیت و مادی گرایی را مردود دانسته است و از یک جانب رهبانیت را برای یک مسلمان در مبارزه کردن میداند نه در ترک دنیا و از جانب دیگر مادی گرایی إفراطی را رأس تمام خطاها و گناهان قلمداد میکند.
در باب اخلاق که نمیتوان اساسا إلزامیت إجرا یا عدم إجرا را قایل شد تا بحث افراطیت پیش آید و در نتیجه اسلام در داخل خود یک چارچوب قابل هضم و قابل تحمل انسانی است.

به لحاظ تجربه زندگی با دیگران
درطول تاریخ تمدن اسلامی ما شاهد تعامل و همزیستی مسالمت آمیز گستردۀ میان مسلمانان دیگران هستیم و این تجربه چه بصورت تعامل اسلام بادیگران در داخل جوامع اسلامی نمایان شده است و چه بصورت مراودات جهانی. مسیحیت در کنار اسلام در مصر و اخیرا لبنان به حیات خود ادامه داده است و از وضعیت برابری برخوردار بوده است البته این برابری در اوج شگوفایی تمدن اسلامی دورۀ عباسیان و عثمانی ها بوده نه صرف در قرن بیستم.
همینطور هندویزم در مالزی امروز و هند دورۀ اسلامی از حقوق مساوی با مسلمانان برخوردارند و بوده اند.
اسلام با بودیزم در سریلانکا و با زردشتی ها در ایران و یهودی ها در ترکیه به مدارا برخورد نمود که هیچ سندی مبنی بر تجاوز آشکار و غصب حقوق آنها بدست نیامده است.
این امر نشان میدهد که تجربه اصطکاک میان اسلام و دیگران امروز در شرق میانه و آفریقا یک تجربه گروهی است تا عمومی میان مسلمانان و وضعیت اقلیت های غیرمسلمان میان جوامع اسلامی در موارد مشخصی بهتر بوده است نسبت به اقلیت مسلمان میان غیرمسلمانان.
شما میدانید وضعیت اقلیت مسلمان در فیلیپین، چین و برمه خیلی رقت بار است درحالیکه مسیحیان پاکستان، هندوهای اندونیزی از حقوق برابر برخوردارند با مسلمانان.
با وجود اینکه مبلغان مسیحی وضع مسیحیان را درکشورهای اسلامی تا حدی آشفته کرده است بازهم در جنگ و بمباران عراق هیچ مسلمانی در عراق بر مسیحی حمله نکرد و بعد از یازده سپتامبر دهها مورد حمله بر مسلمانان در کشورهای غربی ثبت شد.

مبانی اندیشه تکفیر
یکی از محورهای اصلی نظری افراطیت در جهان اسلام شکل گرفتن اندیشه تکفیر میان مسلمانان است که به نوعی نشاندهندۀ بازسازی اندیشه خوارج قرن اول هجری، می باشد.
امروز داعش، گروههای همانند آن و تکفیری های نظری که مانند داعش دست به قتل عام نمیزنند اما بنابر دیدگاه شان همۀ مردم بجز خودشان یا کافرند و یا مشرک، از همین مبانی فکری تغذیه می گردند و در اصطلاح خشونت و تکفیر را با اعتقاد جازم به حقانیت تفکر خویش انجام می دهند.
پرداختن به ریشه ها، چارچوب فکری و زمینه های نظری و واقعی اندیشه تکفیر در اینجا موضوعیت ندارد ولی میتوان مبانی این اندیشه را به عنوان یک عامل نظری بالفعل برای افراطیت درجهان اسلام، مورد بررسی قرار داد.
۱.إلتزام به جماعت مسلمان ها
حدیثی منسوب به پیامبر اکرم (ص) است که می فرماید: (ترجمه ــ هرکسی به اندازۀ یک وجب از جماعت جدا شود خود را از عهد و ذمۀ اسلام خارج ساخته است ــ ترمذی و صحیح جامع الصغیر) و همچنین از این آیت استفاده صورت میگیرد که فرموده است: (ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجاءهم البینات و أولئک لهم عذاب عظیم) مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند آن هم پس از آنکه نشانه های روشن پروردگارشان به آنان رسید و ایشان را عذاب بزرگی است. جالب اینجاست که برداشت خودرا اینها به گونه ای بازسازی میکنند که یگانه مصداق جماعت مورد نظر حدیث و اتحاد مورد نظر در آیت، گروه خودشان می باشد.
معمولا این گروه ها برای تکمیل چارچوب نظری شان فردی را به عنوان امیر یا خلیفه نیز بر می گزینند بی توجه به اینکه این خلیفه به قیمت جنگ علیه کفار به این سمت برگزیده شده اند و یا به عنوان جنگ علیه مردم مسلمان خودشان.
ولی تا آنجائیکه در تاریخ دیده شده، امارت یا خلافت این ها تنها بر قلمرو بدست آمده از کشتار وطنداران مسلمان خودشان، بنا گردیده است.
۲. حاکمیت خدا بر روی زمین
حرکت هایی چون داعش و القاعده که عملکردشان مبتنی برخشونت و وحشت می باشد و همچنین سازمانهایی که به مبارزۀ سیاسی صرف معتقد است مانند حزب التحریر برای توجیه دیدگاه افراطی شان به شکل نظری به اصطلاح سیاسی "حاکمیت خدا برروی زمین " که به نوعی تفسیر شده از قرآن کریم است، متوسل می شوند.
جزوی از یک آیت در قرآن کریم اینطور است: (انّ الحکم الّا لِلّه ) جز از خدا کسی صاحب سلطه نمی باشد و یا حاکمیت از آن خداست.
جالب این جا است که این ها نوعی تفسیر خودشان را از حاکمیت خدا در قالب حکومت خودشان می ریزند و مردم را در دو راهی قبول حاکمیت غیرخدا و حاکمیت اینها قرار می دهند که به خودی خود این مفهوم قرآنی را در زندان تفسیرخودشان محبوس می نمایند.
نتیجه منطقی این امر این است که دست اندرکاران نظام های فعلی در جهان اسلام مامورین حاکمیت غیرخدا در زمین است و باید ازمیان برداشته شوند.
طرف دیگر قضیه قراردادن اندیشه و سخن رهبران شان را در جایگاه بدون واسطه سخن پیامبراکرم می باشد که بگونه ای نشان می دهد این ها گرفتار همان اندیشه عقبگرایانۀ پاپیسم در قرون وسطی اروپا شده اند که پاپها را نمایندۀ مستقیم خدا در روی زمین می دانستند در حالیکه علما در اسلام حلقه وصل مردم و معارف دینی اند نه حلقه وصل مردم و خدا آن طوری که در مسیحیت وجود داشته است.
حزب التحریر تردیدشان را به صورت نظری نسبت به نظام های موجود در جهان اسلام به این صورت بیان میکنند ـــ نظام های فعلی قوۀ قانونگذاری دارند و قانونگذار هم انسان است و درحالیکه قانونگذاری از آن خداست لذا این نظام ها در تقاطع نظام الهی می باشد ـــ با این قیاس ساده افکار عامه و جوانان را علیه این نوع نظام های سیاسی تحریک می نمایند و به سادگی از کنار این حرف عبور میکنند که همین تفسیر خود محصول فکر رهبران حزب است که انسان هستند و حکم انسانی عین حکم پروردگار نمی باشد.

۳. گنهکاران بی دین
یکی از مبانی فکری خوارج قرن اول هجری تکفیر گنهکاران بود به این معنی که گناه باید از سر نادانی باشد و بزودی تو به صورت گیرد در غیر آن صاحب آن از ایمان خارج میشوند.
مبنای استدلال شان هم آیت مرتبط با موضوع توبه در قرآن کریم است که می فرماید (انّماالتوبة للذین یعملون السؤ بجهالة ثم یتوبون من قریب ) توبه از کسی پذیرفتنی است که گناه را از روی نادانی انجام داده باشد و به عجله از آن توبه نماید که مفهوم مخالف آن هم این است که گنهکاران عمدی و توبه کنندگان با تأخیر از اسلام بیرون اند و توبه شان هم ناپذیرفتنی.

افراط گرایی در افغانستان
افغانستان نسبت به اکثر کشورهای شرق میانه و همسایه جنوبی اش پاکستان، در امر همزیستی مسالمت آمیز میان مذاهب و گرایش های موجود در این کشور، از وضعیت خوبی برخوردار بوده است و از دیرزمانی طرفداران مذاهب فقهی و گرایش های کلامی و تصوفی مختلفی در کنار هم در این کشور زندگی می نموده است.

عوامل اعتدال و بردباری مذهبی در افغانستان:
فقه حنفی:
درمیان مذاهب فقهی اهل سنت، امام ابوحنیفه دارای عقلانی ترین اندیشه حقوقی بوده که به نوعی میتوان گفت تنها اندیشمند فقهی است که دیدگاهش را میتوان با مبادی حقوق جهانی وفق داد و به دیدگاه فقهی اش به عنوان یک نظریه حقوقی فرا دینی نگاه کرد وی که برخواسته از خراسان آنزمان یا کابل امروز بوده در بغداد دست به اجتهاد و پایه ریزی اساسات حقوقی مذهب اش زد که بعد توسط شاگردانش و حمایت قدرت حاکم آن زمان دیدگاه فقهی وی تا حدی جهانشمول یا لااقل جهان اسلام شمول شد.
اکثریت مردم افغانستان، پیرو همین مذهب فقهی می باشند که با توجه به اعتدال موجود در این مذهب کمتر شاهد افراطیت مذهبی بوده اند.
درکنار مذهب حنفی، فقه جعفری نیز بخش عمده ای از طرفدارانش در افغانستان موجودند و نقش مثبتی در امر همزیستی مسالمت آمیز داشته اند؛ ولی از آنجایی که همیشه دیدگاه اکثریت است که در برابر اقلیت نگاه خودی ندارد روی همین ملحوظ نقش مثبت فقه حنفی به لحاظ در اکثریت بودن، برجسته تر می نماید.

تکثر قومی و فرهنگی:
تکثر قومی و زبانی در افغانستان نیز به امر اعتدال کمک نموده است.
فراموش نشود که افراطیت در شرق میانه بیشتر جنبۀ قبیلوی دارد تا جنبۀ فقهی و روی همین ملحوظ در افغانستان نیز نظام های اجتماعی قبیلوی تر، افراطی ترند و شاید تنها عامل افراطیت در افغانستان نظام قبیلوی باشد که از اساسات دینی به عنوان توجیه استفاده میگردد نه به عنوان عامل اصلی.

قرائت فقهی از اسلام
نوع نگاه مردم به اسلام میتواند نگاه فقهی باشد یا کلامی که در صورت اول اختلافات به صورت فرعی جلوه میکند و در صورت دوم اختلافات به اصول دین راه می یابد.
هیچ فقیهی در اسلام دین را منحصر در برداشت فقهی خود اعلام نکرده است و به همین دلیل فقها همیشه تحمل دیدگاه مخالفین شان را داشته اند و این امر در فقه حنفی تا سرحد تحمل نظر مخالف شاگرد با استاد نیز کشیده شده است.
باید دانست که مخالف فقهی را میتوان به لحاظ خطا در اجتهادش معذور شمرد ولی مخالف اعتقادی را باید در چارچوب سیاه وسفید، مسلمان و کافر ارزیابی کرد.
وقتی شما سراغ استدلال افراطی هارا بگیرید تمسک آنها به عقاید چرب تر است نسبت به قواعد فقهی که خود نشان میدهد. نگاه کلامی به تمام مسایل اجتماعی خود مولد نوعی جزم گرایی تک بعدی میگردد و موجب به وجود آمدن تکفیر یا تفسیق دیگران برای یک مسلمان میگردد.
تنوع نحله های متعدد دینی در افغانستان
در افغانستان از دیر زمانی مردم با داشتن یک مذهب فقهی وابسته به یکی از نحله های تصوفی نیز بوده اند و با داشتن یک طرز فکر صوفیانه مردم دارای فرهنگ و عرف و عادات محلی متعددی نیز بوده اند که خود موجب جوشش و بافت افکار و گرایش های گوناگون میان مردم شده است و به نوعی مردم را در چهارراهی های مشترک باهم تلفیق داده است و این امر تاحدی جلو به وجود آمدن نگاه دگم و جزم گرایی را میان مردم سد کرده است

عوامل بالقوۀ إفراطیت در افغانستان
برجسته ترین کشتار مذهبی یا برخاسته از إفراطیت دینی ترور یک پیر، برخی از اعضای خانوادۀ ایشان و چند نفر از مریدان ایشان سال ۱۳۹۳ در غرب کابل بود که زنگ خطر جنگ های فرقه ای شبیه آنچه در عراق و پاکستان را در کشور ما به صدا در آورد.
ممکن است این کشتار، اساسا جنبۀ مذهبی یا نحله ای نداشته باشد ولی ظاهرا نشان می داد که نوعی حمله علیه اهل تصوف بود که قبلا نیز تکفیر و تبدیع ایشان شنیده میشد.

عوامل بالقوۀ گسترش إفراطیت در افغانستان چیست؟
عوامل بیرونی

وضعیت حاکم بر همسایگان:
حق تلفی که در حق سنی ها در ایران صورت میگیرد انتقام آن از شیعیان پاکستان گرفته میشود. روی همین ملحوظ است که سپاه صحابه در پاکستان شعار می دهد: (سه شیطان بزرگ ـــ روسیه، هند و ایران) این سه نام به دقت به صورت مذهبی و سیاسی انتخاب شده است و نامی از امریکا و اسرائیل در میان نیست.
جنگ مذهبی، پاکستان را تا سرحد نظامی سازی مساجد پیش برد و باید برای نمازخواندن بازرسی و کنترل شد. عوامل رفتار نظامهای ایران با سنی ها و سعودی با شیعه ها ممکن است سیاسی باشد ولی بازتاب آن قطعا مذهبی است که بر وضعیت شیعه ها در افغانستان و پاکستان و وضعیت سنی ها در عراق و سوریه تأثیر می گذارد.
رفتار حکومت ایران مقابل مهاجرین افغان رنگ مذهبی میگیرد و به صورت مبالغه آمیزی روی شبکه های اجتماعی تبلیغ میگردد و برعکس، عملکرد سعودی در تبانی با آمریکا به صورت مذهبی علیه سنی ها مورد استفاده قرار میگیرد. این ها همه نمایانگر وضعیت حاکم بر همسایگان ماست که میتواند عامل بالقوه برای افراطیت در کشور ما نیز باشد.
بی بندوباری های اخلاقی
یکی از هوتل ها که در شهر کابل مورد حمله قرار گرفت در تصویر فرار یک آوازخوان را از صحنه دیدم که در هوتل مورد نظر کنسرت می داده است و بهانه ای شد برای حمله کنندگان که بر یک مجلس مبتذل و غیر اخلاقی حمله کرده است.
تبلیغ محافل می گساری و رقص و آواز تحت عنوان هنر و یا کوچک نشان دادن فحشا تحت عنوان غیراخلاقی بودن، خود تحریک کننده می باشد.
باید دانست شراب نوشی، رقص زنان در محافل مردانه و کارهایی از این قبیل در اسلام جزوی از کارهای غیر اخلاقی نیست بلکه یک جرم است و بنابر قوانین شرعی إجرای حرام جرم است نه یک کار غیر اخلاقی و اصطلاح غیر اخلاقی بودن برخواسته از فضای حاکم بر کشورهای اروپایی است که بر طبق نظام رومن ژرمنیک، هر عمل خلاف عقاید مردم را نوعی بد اخلاقی قلمداد می کنند.
وقتی دیده شد دادگاه عالی افغانستان از متوقف نمودن نشر سریال های غیر اسلامی در برخی تلویزیون ها عاجز ماند مردم دانستند که فرهنگ این کشور به صورت سیستماتیکی مورد هجوم قرار گرفته است و به شدت بسوی ابتذال و مصرفگرایی بی رویه سوق داده می شود.
این بی بندوباری ها دلیلی میشود برای روی آوردن برخی افراد به افراطیت که میخواهند برای جلوگیری از این همه ابتذال ادای مسئولیت نمایند.

توطئه بیرونی
جالب این جاست که تمام گروه های إفراطی، افغانستان را مرکز ثقل جهاد میدانند و فقط از تمام جهان اسلام این سرزمین لیاقت این همه توجه را داشته است.
یکی از نشریه ها که بشدت علیه جبهه مخالف طالبان تبلیغات میکرد (ضرب مؤمن) عکس هایی از آلات موسیقی محلی مانند دمبوره و امثال آن را که از جوزجان بدست آمده بود نشر کرد و بعنوان نشانه ای از آلات غیر اسلامی که جهاد را واجب می گردانید نشان داده می شد. اتفاقا یکی از دوستان پاکستانی من که ناشر عکس را خوب می شناخت گفت در خانه و دفتر این نشریه و این شخص اصلا لباس اسلامی به تن کارمندان و اعضای خانواده این شخص نیست و فحشا هم در شهری که نشریه در آنجا چاپ می گردد بیداد میکند ولی اینها فقط اسلام را برای افغانستان میخواهند. بر تو دمبوره حرام و بر من فحشا حلال. این است منطق توطئه که از طریق دامن زدن إفراطیت مذهبی و استفاده از حماقت یک تعداد میخواهند به اهداف سیاسی شان برسند.

عوامل درونی
فقر علمی
علمای کشورهای دیگر غالبا از آموزه های اسلامی برای بیرون رفت از مشکلات اجتماعی شان استفاده می کنند و روی همین ملحوظ بود که داعش در سال ۲۰۰۱ به وجود آمد و فتوای غیر اسلامی بودنش را مفتی های سعودی در سال ۲۰۱۵ صادر کردند برای اینکه تا آن زمان، خطری را متوجه سعودی ننموده بود و مفتی ها هم آتشی را که دیگران می سوخت درک نمیکردند.
ولی در کشور ما علما به لحاظ تراکم معلومات گرفتار فقر علمی نیستند و به صورت خودکار، داده های گروههای علمی در جهان اسلام را تکرار می کنند. شما می دانید برخی از نهادها حتی نوشته های دانشمندان جهان اسلام را معیاری برای حقانیت یک فکر پیشنهاد میکنند نه به عنوان رهنمای راه فکر کردن؛ یعنی قالبی اندیشیدن.
یکی از علما رانندگی زنان را ناروا میدانست و مفتی های سعودی هم ناروا گفته بودند؛ اتفاقا سال ۹۳ بود که در سعودی رانندگی زنان بعد ساعت ده شب مجاز دانسته شد. وقتی از عالم مورد نظر پرسیده شد بصورت خودکار وی نیز نظر موافق داشت چون نتوانسته بود خود تحلیل نماید بلکه فکر میکرد که این دیدگاه خوب است بخاطر اینکه دیگران گفته اند (تقلید اندیشه دیگران)

انتزاعی اندیشی حاکم بر مدارس دینی
مدارس دینی محل اصلی پرورش طلاب علوم دینی میباشند و چگونگی شیوۀ تدریس در این مدارس میتواند بر چگونگی اندیشه طلاب فارغ از این جاها تأثیرگذار باشد .
نصاب حاکم بر مدارس دینی به طور بی سابقه ای بسوی نظری شدن به پیش می رود و باریک بینی های انتزاعی شاگردان را از واقعیت های جاری جامعه به دور نگه داشته است که این شاگردان تمام تصامیم شان را منطبق با جهان انتزاعی برگرفته از این مضامین اتخاذ میکنند .
سر وصدای مرتبط با تحریم گوشت های مرغ وارداتی از همین باب بود و به صورت انتزاعی یک تعداد علما را مصروف کرده بود که نمی توانستند منطبق با واقعیت های جاری بر این تجارت و منطقه نظر بدهند بلکه صرف با فرضیه های تبلیغاتی دیدگاه های شان را به دور از مستندات إبراز می نمودند.

عدم توفیق گروه های اسلامی
افغانستان بعد از جهاد به صورت اجتماعی اسلامیزه شد ولی به صورت سیاسی و اداری ناکام ماند که این ناکامی میان گرایش عمومی به اساسات اسلام و نظام اسلامی به شدت فاصله ایجاد کرد و مردمی که تشنه نظام اسلامی بودند با بی نظمی سیاسی روبرو شدند.
قطع نظر از عوامل و انگیزه های این ناکامی، این امر به شدت جوانان و طیف وسیعی از مردم را نا امید ساخت که به صورتی منتظر یک نظام اسلامی بودند در نتیجه آنها تنظیم های اسلامی را متهم به خیانت نموده و خود دست به کار شدند که بجای ایجاد یک نظام وحشت آفریدند.

تعامل اسلام و دیگر ادیان (نگرش نظری)
باتوجه به آنچه گذشت میتوان به این نتایج دست یافت:
اول، هر دینی تا آمدن دینی متأخر باتمام اصول و روش های عملی اش حق بوده و دین حق قلمداد می شده است؛ لذا تمام ادیان آسمانی در عصرخودشان حق بوده اند.
دوم، میان ادیان آسمانی اصول مشترکی وجود دارد که در طول مسیر ادیان مورد تأکید قرار داشته اند و اصول مشترک حق اند مانند اصل توحید و معاد.
سوم، هرشخص حق داشتن دینش را دارد قطع نظر از ماهیت آسمانی و غیرآسمانی دینش و روی همین ملحوظ جبر در ترک دین و گرایش به اسلام در اسلام جائی ندارد.
چهارم، هرشخصی که از دعوت اسلامی به دور مانده است و اساسات اسلام برایش نرسیده و توضیح داده نشده است معذور پنداشته میشود و روی همین دلیل اینها را نمی توان منکر یا معاند شمرد و باید معذورشان دانست. اگرچه بنابر یک نظریه فقهی در اسلام باید از طریق هدایت عقل به صرف وجود پروردگار ایمان و باور داشته باشند چون ایمان به وجود پروردگار یک امر مبتنی بر عقل و خرد انسانی است.
پنجم، صراط های مستقیم مبتنی بر اینکه هر دینی بخشی از حقانیت را با خود دارد، در اسلام قابل قبول نیست البته این عدم مقبولیت به معنی این است که غیر از اسلام را نمیتوان یک دین جامع شمرد و تمام دعوت انبیا در اسلام به صورت کامل تبلور یافته است؛ منهای اسلام نمیتوان یک دین کامل داشت و پلورالیزم به این معنی را اسلام نمی پذیرد.
مواردی که در اسلام جدی گرفته شده است و غیرقابل إغماض است
اولین آن در رسانیدن پیام اسلام است که اسلام را از یک تجربه صرف دینی بیرون میکند و به عنوان یک دین فعال و دعوتگر تبدیل می نماید. خداوند فرموده: (فإن لم تفعل فما بلغت رسالته )
مورد دوم در بیان حق است چون اسلام پوچی و غیرقابل دسترس بودن حق و حقیقت را نمی پذیرد در رسانیدن حق هرگونه بی توجهی را به معنی عدم باور به حقانیت دعوت خویش تلقی می نماید آنجا که میفرماید: (ودّوا لوتدهن فیدهنون) و مورد دیگر همان اصالت عدالت است که اسلام عدالت را قابل دسترس و ضروری الاجرا میداند که هیچ گونه گذشتی را مبتنی بر ترک عدالت نمی پذیرد خداوند میفرماید: (یا ایهاالذین امنوا کونوا قوامین بالقسط ...) روی این ملحوظات به صورت اساسی فلسفه تسامح در اسلام متفاوت می باشد نسبت به دیگران ولی در عمل همانقدر تسامح در اسلام ارزش دارد که در هر اندیشه دیگر.

فرازهای از آنچه گذشت
یک: نخستین سئوال امروز برای هر دیندار مسلمان این است که آیا اسلام امر به افراطیت نموده است یا اینکه مسلمانان دچار افراط گرایی شده اند؟
دو: هر دو پاسخ بجا نیست. اسلام مبانی بسیار روشنی دربارۀ اعتدال و میانه روی دارد که نمیتوان انکار نمود و مسلمانان نیز تجربه تاریخی کاملی از زندگی با دیگران را در تاریخ خود ثبت دارند و افراط گرایی یک تجربه گروهی است نه عمومی.
سه: عدم پذیرش برخی از اصول پلورالیزم فلسفی ازجانب اسلام دلیلی بر تشویق افراطیت نمیتواند باشد بلکه این تفاوت از باب تفاوت اصولی و اعتقادی میان اسلام و دیگران است نه بستری برای تعامل با دیگران.
چهار: مواردی وجود دارد که اسلام معامله بر سر آنهارا نمی پذیرد ولی این موجب اصطکاک نمیگردد برای اینکه هردینی نسبت به اهداف اصلی خویش حساس بوده و برای آن جدیت به خرج می دهد.
پنج: عوامل بیرونی روشنی وجود دارد که یک طیفی از مسلمانان را بصورت واکنشی وادار به نشان دادن عکس العمل افراطی می نماید و درکنار آن شرایط داخلی هم هم به عنوان مضاف برعلت بر این عکس العمل ها کمک میکند ولی این امر نشان دهندۀ روندکلی شریعت را نشان نمی دهد.
شش: اسلام از یک گستردگی افقی د رجهان برخوردار است، در حالیکه افراطیت موجود میان مسلمانان بصورت عمودی بوده و از اکثریت مسلمانان نمایندگی نمی کند.
هفت: با وجود اینکه این عملکردها به ضرر بشریت و به ویژه اسلام تمام میشود ولی مسئولیت زمینه سازی آن را اسلام به دوش ندارد بلکه مهاجم نمایی غرب این روند را دامن زده است و تا زمانیکه درک متقابلی میان غرب و مسلمانان بوجود نیاید نمیتوان انتظار از میان رفتن این نوع تفکر را به این زودی ها داشت
هشت: گروه های افراطی بصورت نظری با شکستن روش شناسی شریعت اسلامی در استفاده از نصوص می پردازند و این امر نمایانگر این است که شریعت اسلامی بصورت اصلی اش تأییدکننده این اعمال نمی باشد.
نُه: برای گروه های افراطی اسلام بصورت یک وسیله مورد استفاده قرار می گیرد و باید میان رهبران و سربازان شان تفکیک نمود اولی ها از اسلام استفاده ابزاری میکنند درحالیکه سربازان به افراطیت باور دارند و بصورت تلقینی این باور برای شان إلقا شده است.
ده: دانشمندان و سیاستمداران مسلمان میتوانند این معضل را تا حدی حل نمایند مشروط براینکه تلاش نمایند تا چهرۀ واقعی و درخور قبولی از اسلام برای مسلمانان و بشریت نشان داده شود درغیر آن مبارزه از بیرون، آتش کین این گروه ها را مشتعل ترخواهد ساخت.
کمال الدین حامد- استاد دانشگاه
ارسالی به خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 67207

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/67207/

جمهور
  https://www.jomhornews.com