چندی قبل با یکی از بزرگان و رهبران سیاسی راجع به تحولات جاری وطن صحبتی داشتیم. تحلیل جالبی داشتند: ما فعلا با سه گروه مواجه هستیم:
- طالبان قندهاری که از طریق حکومت قطر زیر نظر است و مراودات آنها بیشتر از مجرای دوحه انجام می شود.
- شبکه حقانی و بخشی از طالبان همانند ملایعقوب، ملابرادر و ملا وثیق که از مجرای امارات متحده و سعودی ها زیر نظر هستند.
- و شبکه داعش که از طریق ترکیه و اردوغان منافق مورد حمایت و پوشش و تکثیر قرار می گیرند. همه این کشورها و گروهها و افراد نهایتا زیر نظر امریکا فعالیت و سفر و مراوده دارند. یعنی نهایتا افسار همه این گروههای فعال در افغانستان و منطقه در دستان امریکاست.
واقعیت مسئله همین است. امریکا با همه این مجموعه ها کار می کند. با توجه به سرکشی های رهبر طالبان در مقابل امریکا، اکنون بازی با سراج الدین و ملابرادر و ملایعقوب و ملاوثیق، جدی تر و فعالتر شده است.
به نظر می رسد که انتخاب مطلوب امریکا برای آینده افغانستان همین افراد باشند. این مجموعه افراد می توانند طرف و مأمور امریکا برای تشکیل یک نظام تحت الحمایه در افغانستان باشند. اما این چهارتن به تنهایی جهت تشکیل یک حکومت و ساختار تحت الحمایه کافی نیستند. این دسته از طالبان کسانی هستند که از شعار تشکیل حکومت فراگیر و همه شمول بدشان نمی آید. وانمود می کنند که طرفدار تعلیم و تحصیل زنان هستند. کسانی هستند که از قیدگیری هبت الله انتقاد می کنند. اما در واقع امر، اینها ذاتاً انسان های خطرناکتر، جانی تر و مستبدتر هستند.
امریکا مایل است مخالفان طالبان نیز در حاکمیت طالبان، جذب و هضم شوند. دلیل امریکا اینست که برای آینده حضورشان در افغانستان، حوصله دردسرهای جدید را ندارند. کسانی که می توانند این دردسرها را برای آینده امریکا ایجاد کنند تاجیک ها هستند. تاجیک اگر از سیستم و نظام و حکومت راضی نباشد می تواند هسته های ضدیت و اعتراض و نهایتا جنگ های پراکنده را سامان دهد و حتی عوامل امریکایی که در پایگاه یا پایگاههای امریکایی تردد دارند را مورد ضربه قرار بدهند. این به نفع امریکا نیست.
پایگاه بگرام؛ جایی که امریکا میخواهد در آنجا مستقر شود در میان زمین ها و قریه های تاجیک ها موقعیت دارد. مسیر تردد امریکایی ها از کابل به بگرام از میان تاجیکهاست، مسیر تردد آنها از بگرام تا منتهی الیه شمال، از بین تاجیک هاست. ترامپ اگر رضایتمندی تاجیک ها را جلب نکند، در افغانستان آرامش نخواهد داشت. طالب و تفنگ و قلدری طالبان، تاریخ مصرف دارد و تا یک زمان مشخص، می چَلَد. حضور تک و تنهای طالبان در قدرت و استمرار این حالت، فقط می تواند خشم تاجیک ها و غیرطالب ها را بیشتر و بیشتر کند و تاسرحد انفجار غیرقابل مهار برسانَد.
لذا به اعتقاد بنده، امریکا پیشاپیش از طریق مشارکت دادن برخی چهره های درشت سیاسیِ مخالف طالبان در یک سیستم طالبانی یا نیمه طالبانی، زمینه های اعتراض و مخالفت ها و زدن ها را می بندد. بخش مهم دغدغه استراتژیست های امریکایی اینست که تاجیک ها نیز بخش مهمی از قدرت در افغانستان هستند و خاک و جغرافیا و مردم، از همین هاست و فردا می توانند سلاح هم داشته باشند. لذا توافق تک بُعدی با طالبان، مشکل امریکا را حل نمی کند؛ بگرام از تاجیک است و شورابک هم در تیررس تاجیک است. امریکا بدون تاجیک ها نمی تواند نفس راحت بکشد. و اگر فردا گرفتار قهر تاجیکها بشود مجبور است همان باجی را که به طالبان داد به تاجیک ها هم بدهد.
آرامش فعلی امریکا و طالبانِ امریکائیزه شده، اینست که فعلا از تاجیک ها کسی مرد میدان نیست. بزرگان تاجیک بخاطر معامله امریکا و طالبان ناگزیر به ترک وطن شده اند. خوشبختیِ طالبان امریکایی اینست که در میدان جنگ علیه آنان یک جوانی قرار دارد که یک جبهه بزرگ و پرطمطراق بنام جبهه مقاومت ملی را در جیب خود گذاشته و بند انداخته؛ نه کاری می کند، نه کاری می تواند و نه امید و انگیزه به تاجیک ها باقی گذاشته است. سفر می رود و چکر می زند و دلش را به ویانا خوش کرده است. این از خوش چانسی های طالبان است که امروز به جای احمدشاه مسعود با احمد مسعود مواجه هستند.
اما این حالت برای همیشه دوام نمی کند چون تاجیک ها همراه با هم سرنوشت های تاریخی شان، یک جامعه بسیار بزرگ و بزرگترین جمعیت افغانستان هستند. آنها هرگز قابل نادیده گرفته شدن نیستند.
بنابراین، خوبست که رهبران و بزرگان قوم تاجیک متوجه بزرگی و اهمیت خودشان باشند و متوجه قدرت مردم شان باشند و این بزرگی را در تعاملات و مذاکرات احتمالیِ آینده، در نظر داشته باشند، آسیب پذیری های دشمن را بدانند و مطالبات شان را در سطح مطالبات حکومتی و اجرایی تقلیل ندهند.
برهمین اساس، امریکا برای حضور در افغانستان دو نیاز اساسی دارد: اول اینکه با درس گرفتن از تجربه زمان جمهوریت؛ باید همه طرف ها را دور هم جمع کند تا دردسر نزاع و مخالفت ها را در اطراف خود نداشته باشد و از جانب گروه مخالف، راکت در بگرام دریافت نکند و در مسیر تردد خود با ماین و بشکه مواجه نشود.
دوم اینکه، امریکا برای حضور در افغانستان نیازمند وجود یک حکومت مشروع و فراگیر و درعین حال، مطیع در افغانستان است که بتواند در سایه چنین حکومتی بصورت امن در افغانستان حضور پیدا کند.
لذا برای جامعه سیاسی حوزه مقاومت مهمترین مسئله اینست که فریب شعارهایی همچون حکومت فراگیر و همه شمول را نخورند. حکومت فراگیر به معنای واقعی اینست که نظام سیاسی، نظام طالبانی نباشد، نظام امنیتی-دفاعی متشکل از عناصر و سربازان طالبان نباشد، نظام تقنینی متأثر از امیر و خلیفه طالبان و شریعت طالبانی نباشد، نظام قضایی مبتنی بر امر بالمعروف و تراوشات ذهنی عبدالحکیم حقانی و ملای شرعی نباشد، نظام فراگیر یعنی اینکه همگی خلع سلاح شوند و هزاران عامل انتحاری رخصت شوند. یعنی اراده مردم جایگزین تحکّم طالبانی شود. یعنی تفکیک و استقلال قوا باشد. یعنی مردم خودشان انتخاب کنند در پارلمان و در قوه اجرائیه و در ولایات شان چه کسانی را می خواهند.
آیا طالبان آماده به چنین کاری هست؟ هرگز! آیا امریکا برای این ارزش ها اصرار می کند؟ هرگز! برای همین است که تأکید میکنم ما نباید فریب شعار تشکیل حکومت فراگیر و امثالهم را بخوریم.
طالب اگر می تواند از امریکا باج بگیرد؛ فردایی که امریکا وارد افغانستان شود؛ تاجیک ها و دیگران چرا نباید باج بگیرند؟ چرا نباید انتقام بگیرند؟ افغانستان مگر ملک پدری امریکا بود که به طالبان بخشیدند؟ مگر غیر طالبها مرده اند؟
لذا وقتی که امریکای ترامپ که زمینه سقوط افغانستان را با مشروعیت دادن به طالبان فراهم کرد و همه آنها را در دوحه به رسمیت شناخت و اکنون هم سیاست آتی خود را بر مبنای همین طالبان، در افغانستان تنظیم می کند؛ بقول مارشال فهیم مگر ما مرده باشیم که دیگران بیایند و بر سر ما بزرگی کنند.
اینها را باید به امریکایی ها فهماند! حضور امن در افغانستان مستلزم یک جغرافیای امن و رضایتمندی مردم است.
حسینی مدنی-
خبرگزاری جمهور