نکتۀ بنیادی در طرح این پرسش بر می گردد به ماهیت نظام بین الملل و نگاۀ قدرت های بزرگ به مفهوم قدرت؛ که کلیدی ترین فلسفه جنگ و مبارزه را میان آنها می سازد. مثلا برای تغییر ماهیت نظام بین الملل، توزیع قدرت و یا تحول به نظمی که یا مبین حفظ وضع موجود باشد و یا اینکه باعث تغییر در ماهیت آن شود، همواره قدرتهای بزرگ و یا ابرقدرت ها، به متنوع ترین شکل، تلاش می کنند تا به اهداف خود برسند. در این میان، مفهوم امنیت بین الملل مطرح میشود که یک بخش قابل توجه از مباحث کلیدی در نزاع و رقابت میان قدرت های بزرگ است که به گونه ی هنجاری به آن پرداخته می شود.
معمولا برای جلوگیری از مختل شدن امنیت بین الملل، توسل ابرقدرتها برای نیل به اهداف ژئوپلیتیک، حیاتی و امنیتی، ایجاد هنجارهایی است که در قالب آن، ظاهرا به گونه معقول و موجه، بتوانند کسب منفعت کنند. مثلا در خطر افتادن منافع حیاتی، ایجاد عمق استراتیژیک و تشکیل نیروهای نیابتی، از جمله راهکارهای معروف در دنیای پر از رقابت امروز، هستند.
در این میان، باید گفته شود که ابرقدرتها اغلب به شکل مستقیم باهم درگیر نمی شوند و معمولاً از روشهای مختلف و متنوع برای برنده شدن و ایجاد بازدارندگی امنیتی در برابر رقبای شان، بهره میبرند. مثلا جنگهای نیابتی همانند دورۀ جنگ سرد، قدرت نرم همانند نفوذ فرهنگی، دیپلماسی، و ابزارهای اقتصادی برای شکل دادن به نگرشها و رفتارهای دیگر کشورها، تحریمهای اقتصادی مثل اعمال تحریمهای مالی و تجاری علیه کشورهای رقیب برای فشار آوردن به دولتها و تغییر سیاستهایشان، جنگ سایبری مشمول حملات سایبری به زیرساختهای حساس مانند سیستمهای بانکی، شبکههای برق، یا حتی کمپینهای اطلاعاتی و ایجاد هرجومرج در فضای مجازی، مسابقه تسلیحاتی و نظامی که دربرگیرنده ساخت و توسعه تسلیحات پیشرفته، از جمله سلاحهای هستهای، موشکهای مافوق صوت، و سیستمهای دفاعی پیشرفته بهعنوان ابزاری برای بازدارندگی و ایجاد برتری نظامی، کنترل منابع و تجارت جهانی مانند تلاش برای دسترسی به منابع طبیعی مهم (مانند نفت، گاز، و مواد معدنی کمیاب) و مسیرهای تجاری کلیدی (مانند تنگهها و کانالهای آبی)، دیپلماسی و اتحادهای استراتژیک که همانند تشکیل ائتلافها و سازمانهای بینالمللی مانند ناتو، پیمان شانگهای یا گروه بریکس، جنگ اطلاعاتی که شامل پخش اطلاعات نادرست، تبلیغات سیاسی، و ایجاد شکاف در جامعه دشمن، از جمله راهکارهای متعارف نبرد میان ابرقدرتها است.
جنگهای نیابتی، اعمال منطق استراتژیک و تلاش برای جلب مؤتلفین قابل اعتماد در قالب پیمان های نظامی و سیاسی، شیوه های بسیار شناخته شده برای شناسایی سیمای اصلی نبرد میان ابرقدرت ها است. در زمان جنگ سرد، ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی اقماری را برای محیط امن نفوذ افکار لیبرال و کمونیستی، ایجاد کرده بودند و برای تقویت جایگاه سیاسی، نظامی و اقتصادی آن ها، با ارسال پول، تسلیحات و مشورت های نظامی و سیاسی، عملا جهان را به دو قطب غرب و شرق تقسیم کرده بودند. در جریان جنگ ویتنام که امریکا یک طرف اصلی آن محسوب می شد، اتحاد شوروی به کمونیست های ویتنام شمالی که بنام ویتکنگ ها یاد می شدند، کمک های فراوان مالی و تسلیحاتی می کرد. به همین سان، در جریان جنگ دو کوریا، کوریای شمالی از حمایت چین و اتحاد شوروی برخوردار بود. در حالیکه کوریای جنوبی را بلوک غرب، پشتیبانی می کرد. در جریان نه سال حضور شوروی در افغانستان، مجاهدین افغانستان که برضد ارتش سرخ می جنگیدند، از حمایت تسلیحاتی امریکا، غرب، اعراب و چین، برخوردار بودند. در حالیکه طرف مقابل، یعنی دولت کمونیستی از حمایت مسکو بهره می برد. بعدا در زمان حضور امریکا در افغانستان، ایران، چین و روسیه به طالبان، کمک کردند تا امریکا را وادار به ترک افغانستان کنند. در حالیکه نظام دموکراسی در افغانستان، تحت حمایت مستقیم مالی، سیاسی و نظامی واشنگتن بود.
این جنگ در قالب دیگر نیز متبلور است. گروه های نیابتی ای که در قالب دکتورین عمق استراتیژیک، قابل بحث است. ایران در خاورمیانه به ایجاد این گروه های پرداخته و خود عاملی در جهت تشکیل محور اسیایی به رهبری چین و روسیه، مبدل شده است. این نیروها در تحت مدیریت مستقیم ایران، در هماهنگی نزدیک با روسیه و چین، بر ضد اقدامات امنیتی شده ی امریکایی و غرب، دیوار بازدارنده ی را ایجاد کرده اند. بعداز تحولات خاورمیانه در سال 2024، سقوط سوریه، تلاش امریکا برای دوام حضورش در عراق، تلاش امریکا برای حمایت از تایوان، حمایت چین و ایران از روسیه در جنگ اکراین و تلاش این دو کشور برای حضور در افریقا و امریکای جنوبی، از جمله اقدامات شناخته شده و متعارف جنگ میان ابرقدرت های امروز مانند چین، روسیه و امریکا، مطرح است.
در نتیجه، ابرقدرت ها برای نیل به اهداف شان، از ابزار ها و میکانیزم های بالا بهره می برند. معمولا قدرت های بزرگ، کشور های ضعیف و دچار بحران سیاسی را برای رقابت با حریف های شان، انتخاب می کنند. این انتخاب با درک نقاط قوت خودی و نقاط ضعف دشمن، توسط این قدرت ها، صورت می گیرد. در ضمن، میزان آسیب پذیری، تامین تدارک مورد نیاز در این رقابت، مجاورت جغرافیایی و یا اتصال به متحدان در نزدیکی جغرافیای مورد نظر، از جمله دیگر بر آورد های این قدرت ها، محسوب می شوند. در حالیکه قربانی اصلی و مواد خام این جنگ توسط مردمان این کشور و منافع زیر زمینی آن، تامین می شود. در سطح بالاتر قدرت های بزرگ، یک سری از منافع حیاتی ای دارند که غیر قابل معامله است و تنها در حوزه تقسیم منافع، قابل بحث است. بنا این سطحی از منافع بواسطه، دیپلماسی و توافقات بزرگ میان این قدرت ها، قابل بحث است. در این زمینه نیازی برای درگیری و تقابل نیست، چون سطحی از تهدیدات باید طوری باشد که منجر به درگیر شدن تمام عیار ابرقدرت ها در سطح جهان نشود تا از اداره سایر مناطق دارای اهمیت استراتیژیک، عاجز بمانند. اما انتخاب جغرافیای دارای اهمیت راهبردی، میدان های مناسب برای سرباز گیری جهت تقویت تجارت اسلحه، مواد مخدر و ایجاد نا امنی و بی ثباتی، برای کسب در آمد و تامین منافع اقتصادی وسیاسی، به توافق این قدرت ها، صورت می گیرد.
عبدالناصر نورزاد-
خبرگزاری جمهور