دونالد ترامپ تعدادی از عناصر افراطی را در رأس نهادهای امنیتی- سیاسی امریکا قرار داده است. مایکل والتز مشاور امنیت ملی کاخ سفید، مارکو روبیو وزیر خارجه، پیت هگزیت وزیر دفاع، جان راتکلیف در ریاست سازمان سیا، و مابقی چهره های تازه کار اما افراطی، یک خصیصه مشترک دارند: همگی دشمن سرسخت طالبان هستند. هرکدام به هر نحوی علیه طالبان فعالیت کرده و سخن گفته اند. البته آنها دشمن قاطع ایران نیز هستند.
برخی از آنها مانند والتز و هگزیت در افغانستان علیه طالبان جنگیده اند. رئیس پیشنهادی سیا خواهان بازپسگیری پایگاه بگرام است، مارکو روبیو خواهان درج طالبان در فهرست تروریسم است؛ و وزیر دفاع ترامپ ضمن آنکه علیه طالبان جنگیده، توقع تغییر از طالبان را احمقانه می داند.
برخی تحلیلگران وطنی، چنین می فرمایند که تیم جدید امنیتی نظامی امریکا از جبهات مقاومت ضدطالبان حمایت می کنند و احتمالا با استفاده از آنها حکومت طالب را زده و زخمی می سازند؛ آنها به یک عکس یادگاری استناد می کنند. برخی نیز معتقدند که امریکا همانگونه که طالبان را آورد، طالبان را خواهد برد!
برخی نیز می فرمایند امریکا سیستم حاکمیت طالبان را مختلط می سازد و حقوق بشر و انتخابات پارلمانی را راه اندازی می کند. خوش باوری آنها به حدی است که معتقدند امریکا با ایجاد یک سیستم حکومتی مختلط، حتی تکنوکراتها را از اروپا و امریکا دوباره به کابل جمع اوری می کند.
ظاهراً ما فراموش کرده ایم که اولاً این حکومت جمهوریخواه ترامپ بود که با افتتاح دفتر طالبان در دوحه، آنها را به رسمیت شناخت و به آنها پاداش بزرگی داد. او آنقدر با طالبان رفیق شده بود که حتی پامپئو وزیر خارجه اش را برای ملاقات با طالبان به دوحه فرستاد. او بارها با ذوق زدگی از عبدول (ملابرادر) یاد کرد که به او گفته بود: عالیجناب! همین ترامپ بود که خلیلزاد را بعنوان نماینده خاص برای سقوط جمهوریت غنی و استیلای امارت طالبانی مأموریت داد. چنین شخصی با این پیشینه نمی تواند دشمن طالبان باشد و یا برای سرنگون کردن آنها، دوباره B52 ها را به پرواز درآورَد و جنگ تازه ای را شروع کند.
اصولا ترامپ مخالف جنگ است و امریکای امروز، دیگر آن امریکای پرطمطراق سابق نیست که با دهها جنگنده و ناوها و کماندوها و اسپیشل فورس خود برای سرنگونی حکومتی، به کشوری حمله کند؛ آنهم به افغانستان طالبانی! همین الان هم در لبنان و غزه و اوکراین گیرمانده و از موشک های ایرانی می ترسد.
ترامپ به دنبال معامله است. این بارزترین خصیصه اوست؛ از سخنهایش پیداست. می گوید: میخواهم با ایران مذاکره کنم، می گوید تا قبل از آمدنم باید جنگ لبنان و غزه ختم شود، می گوید اگر من می بودم در اوکراین جنگ نمی شد، اتفاقات 7 اکتبر و کشتارها راه نمی افتاد و...
هرچند که او گاهی لافی می زند، اما ترس هم می خورَد. سیاست او آنچنانکه از سخنانش پیداست، محاصره اقتصادی و تحریم است. البته نه همانند گذشته که به تعبیر خودش، به خود امریکا ضرر می رسانَد و دلار را از ارزش می اندازد و حالا به تقویت بریکس و.. کمک می کند؛ بلکه تحریم مورد نظر ترامپ فقط می تواند محدود به تهران و کابل بشود.
جنگ اوکراین و بحران خاورمیانه، توجهات را از افغانستان و طالبان، دور کرد. هزینه های امریکا را در آنجاها مجتمِع کرد. اما دموکرات ها از بازی حداقلی در افغانستان هم غافل نماندند. آنها سنگ بنای یک تغییر را در افغانستان گذاشتند. این سنگ بنا برای ترامپ و وزرای جمهوریخواه او یک غنیمت است. امریکا پس از نومیدی از ملا هبت الله و اطرافیانش، دست سراج الدین حقانی و ملایعقوب و ملاوثیق و ملا برادر را گرفت و آنها را در آغوش کشید. سراج الدین را دوبی و سعودی برد و دید. امریکا حتی یکی از پرمخاطب ترین رسانه هایش را در اختیار سراج الدین گذاشت و از او مستندی هدفمند ساخت.
ترامپ که در کاخ سفید مستقر شود، جواب عالیجناب گفتن های عبدول را خواهد داد. او برای زدن طالبان عجله نمیکند. سیاست او فشار بر طالبان است و نه جنگ نظامی علیه آنان. این فشار قطعاً اقتصادی-سیاسی خواهد بود. کمترین فشار اقتصادی، شالوده اقتصاد طالبانی را از هم می پاشانَد؛ ارزش پول افغانی را کاهش می دهد؛ خزانه طالبان را خالی می کند؛ حقوق و امتیازات دهها هزار طالب مسلح، معطل می شود؛ وزارتخانه ها و ریاست های مهم قندهاری فلج می شوند؛ طالبان نمی توانند ارزش پول افغانی را و اقتصاد وابسته طالبانی را با حمایت کشورهای مخالف امریکا، جبران کنند. چین یک کشور منفعت طلب و بی همّت است. اوج کمک او به یک میلیون دالر هم نمی رسد؛ روسیه رسما از کمک مالی به طالبان انکار کرده و نهایتا می تواند چند میل سلاح به آنها بدهد؛ ایران اعتماد خود را به طالبانِ امریکاییزه شده، از دست داده است اما ول کن ماجرا هم نیست.
پس نتیجه این خواهد بود که طالبان در مقابل امریکای ترامپ، انتخاب زیادی نخواهند داشت. اگر مقاومت کنند، سقوط می کنند و اگر تسلیم شوند، نابود می شوند. مجبورند با امریکای ترامپ معامله کنند و در این معامله، افسار خود را به دست ترامپ بسپارند.
این معامله چه می تواند باشد؟ سقف توقعِ ترامپ از طالبان چیست؟ کفِ مطالبه طالبان از ترامپ چیست؟
ترامپ به دنبال دموکراسی در افغانستان نیست. ترامپ به دنبال احیای پارلمان در کابل نیست. ترامپ در پی برگزاری انتخابات سراسری نیست. چون تضمینی وجود ندارد که مهره های امریکایی از درون صندوق های رأی بیرون شوند. لذا به احتمال بسیار زیاد، ترامپ مدیریت داخلی افغانستان را به سیستم سنتی و قبیلوی افغانستان واگذار می کند. چیزهای فرمالیته ای همچون لویه جرگه های فرمایشی و تشخیص ملاها و خوانین و متنفذین و...
ترامپ و خلیلزاد قبلا هم گفته بودند که طرفدار سیستم سیاسی بومی افغانستان هستند.
این یعنی بقای طالبان با تعدیل مواردی از سیاست های افراطی همچون لغو منع تحصیل دختران و اشتغال زنان و تشکیل کابینه ای با حضور چندتا چهره غیرطالبانی در کنار طالبان. همین موارد کافیست که ترامپ تبلیغات بزرگی با ادعای پیروزی سیاسی در افغانستان به راه بیندازد و ثمره مورد نظر خود را از این تغییرات بی معنای حداقلی بگیرد. این ثمره، استقرار مجدد در بگرام، شورابک و قندهار و احیای چنبره اطلاعاتی در افغانستان و نظارت بر چین، ایران و روس خواهد بود.
همین مورد در کنار ملحقات آن، می تواند ترامپ و طالبان را در کنار هم، خوشبخت بسازد. پول ها کماکان به کابل برسند، پروژه های حداقلی ادامه یابند، مؤسسات و ان جی اوها دوباره فعال شوند، رسمیت شناختن طالبان کلید بخورد و طالبان بدون مزاحمت بتوانند ایدئولوژی سیاسی-مذهبی خود را ترویج کنند. مضامین درسی و نصاب تعلیمی طالبان که اهمیتی به امریکا ندارد.
(خوشحالی و تبریکات رهبرانِ نابالغ جبهه مقاومت ملی از پیروزی ترامپ، سودی به آنان نمی رساند. جبهه مقاومت نهایتاً می تواند بعنوان یک ابزار فشار بر طالبان توسط تیم ترامپ، مورد استعمال قرار بگیرد و بعداً به دور انداخته شود.)
البته در این میان، طالبان مجبور و ملزم اند که یا هبت الله و تیم او را خانه نشین کنند و یا محل سکونت آنها را به جان رتکلیف بدهند تا او با پرواز گلوبال هاوک RQ4 چاره هبت الله و حواریونش را بسازد.
من معتقدم که ترامپ نه اراده تغییر طالبان را دارد و نه توان تغییر آنها را. ترامپ نه علاقمند به جنگ با طالبان است و نه این جنگ را لازم می بیند. ترامپ قبلا پیام لازم را از طالبان دریافت کرده است؛ در همان زمانِ مذاکره شان در دوحه و بعد از حاکمیت شان نیز.
طالبان در دوحه یک پیام روشن به امریکا داشتند: هرآنچه اشرف غنی و کرزی به شما می داد همان ها را ما به شما می دهیم. طالبان در کابل نیز یک پیام واضح به امریکا دارند: ما با شما دشمنی نداریم؛ به افغانستان برگردید و ما را به رسمیت بشناسید.
طالبان می فهمند که مفت نمی توانند از ترامپ، امتیاز بگیرند؛ مجبورند امتیازهایی بدهند. بگرام و شورابک و میدان های هوایی از آنجمله اند. خوش خیال نباشیم که حکومت عبوری و موقت بیاید و کندک انتحاری طالبان ملغی شود و 250 هزار نیروی مسلح و جنگجوی طالبان خلع سلاح شوند. و طالبان قدرت خود را با دیگران تقسیم کنند. طالبان فقط می پذیرند که کابینه ای متشکل از طالبان و غیرطالبان داشته باشند؛ همین. در سیستم طالبانی، حضور چندتا وزیر غیرطالبانی در میان طالبان، اهمیتی ندارد. مهم، رهبری است، مهم قوه تقنین است، مهم دستگاه قضا متأثر از تعالیم طالبانی است.
اشتباه کشورهایی که طالبان را تشویق به حکومت فراگیر میکنند همین است که آنها با چنین خواسته های سطحی، میخ طالبان را محکمتر به زمین می کوبند و مردم ما را بیچاره میکنند.
محمد جورکشانی-
خبرگزاری جمهور