۰

خطرات راهبردی مدارس جهادی طالبان برای افغانستان

دکتر یعقوب لیث صفار
دوشنبه ۲۲ اسد ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۰۲
به بهانه سومین سالگرد سقوط افغانستان به دست طالبان، در این نوشتار پیرامون سیاست های مذهبی طالبان؛ عطف به تأسیس و ازدیاد مدارس جهادی این گروه می نویسیم.
خطرات راهبردی مدارس جهادی طالبان برای افغانستان
به بهانه سومین سالگرد سقوط افغانستان به دست طالبان، در این نوشتار پیرامون سیاست های مذهبی طالبان؛ عطف به تأسیس و ازدیاد مدارس جهادی این گروه می نویسیم.
 
برای درک خطرات مدارس جهادی طالبان، از یک خاطره شروع می کنم:
باری نزدِ یکی از قوماندانان حزب اسلامی که در دوران اول طالبان به طالبان پیوسته بود و در دوره دوم نیز با طالبان ارتباطاتی داشت رفتیم. ایشان تعریف کرد که چند روز قبل یک گروه از مسئولین ولایتی طالبان نزد من آمده بودند و به کنایه و مزاح به من گفتند: ای حزبی: شما حزبی ها از بین می روید و نابود می شوید، اما ما هیچگاه از بین نمی رویم و نابود نمی شویم. گفتم چرا؟ گفت: می دانی که در دو طرف خط دیورند و در هر قریه افعانستان مدارسی وجود دارد که نسل اندر نسل برای ما نیرو تربیت می کند، اما شما آموزشگاه تولیدی ندارید و بعد از مرگ رهبرتان می میرید.
.............
این قصه را به یاد داشته باشید تا برویم به قصه و تاریخ مدارس دینی در افغانستان در تاریخ معاصر.
قبل از اینکه بخارا و در کل آسیای میانه توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شود، ارتباط عمیقی میان وطن ما با بخارا و سمرقند و شهرهای دیگر وجود داشت. اکثر علمای شمال تا کابل و تا لوگر، در بخارای شریف و شهرهای دیگر تحصیلات عالی خود را سپری می کردند (اگرچه تعدادشان اندک بود) بدین گونه روح اصیل تمدن خراسان اسلامی در وجودشان جاری و ساری بود.
 
در طرف جنوب افغانستان، پس از تأسیس دیوبند بسیاری از طلبه های دینی به دیوبند می رفتند و پس از استقلال پاکستان، نواحی صوبه سرحد و کراچی میزبان طالبان علوم دینی در مدارس دیوبندی شد.
تا زمان جهاد افغانستان یک تعداد از علمای منهج بخارا که بنام "  داملا" یاد می شدند، در شمال افغانستان و حتی کابل حضور داشتند و در دهه آخر زندگی خود قرار داشتند.
 
مدارس دیوبندی صوبه سرحد و کراچی در آن زمان حالت ستیزه گری نداشته و حالت نورمال و عادی داشتند، از این جهت مودودی ها و اخوانی ها بر ملاهای پاکستان و افغانستان می تاختند که شما سیاسی نیستید و اسلام را سیاسی نمی دانید.
 
پس از آنکه جهاد مردم افغانستان عليه اتحاد شوروی شروع شد، برنامه این بود که احزاب اخوانی حمایت شوند چون ایدئولوژی ستیزه گر اخوانی را در برابر شوروی و کمونیسم موفق می داشتند و این ایدئولوژی موفقیت خود را نشان داد.
 
عرب های سلفی - اخوانی آمدند معهدها و مدارس و انجمن های سلفی - اخوانی را ساختند که حاصل آن بعدا القاعده و نیروهایی بود که حتی تا چچن رفتند. حاصل بعدی آن جمعیت اصلاح افغانستان است که قدرت نرم آی اس آی و جماعت اسلامی پاکستان در افغانستان به شمار می رود.
 
پس از آن که دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی تشکیل شد و به ساز پاکستان نرقصید، اخوانی های جمعیتی و اتحادی و حزبی با هم جنگیدند. پاکستان به این فکر شد که پروژه اخوانی ها در افغانستان پایان یافته و این ایدئولوژی نتوانست منافع آن کشور را برآورده کند، از این جهت پروژه عبور از حکمتیار و اخوانیسم را در پیش گرفت.
پاکستان به این عقیده شد که اخوانی های افغانستان، دانشگاهی هستند. این ها از خود آجندا و دستور کار دارند. بنابراین ممکن است با ما باشند، اما از ما نمی شوند و سعی می کنند، آجندا و دستور کار خود را به پیش ببرند.
 
پاکستان پس از آن پروژه دیوبندیسم ستیزه گر را روی دست گرفت و در این میان از میان مدارس دیوبندی و بالخصوص مدرسه حقانیه، طالبان را شکل داد. داستانش را در کتاب کرنیل امام بخوانید.
خلاصه داستان این است که پاکستانی ها به این فکر شدند تا نیرویی بسازند که از خود آجندا نداشته باشد، به این خاطر باید کسانی باشند که :
۱. در شهر زندگی نکرده باشند.
۲. مکتب و دانشگاه نخوانده باشند.
۳. اندیشه ملی گرایی نداشته باشند.
 
در مرحله اول پاکستان نیروهای زبده ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفری را تربیت کردند و آن ها را آماده ساختند تا از ضعیف ترین نقاط، شورش خود را شروع کنند. سپس به مدارس دیوبندی صوبه سرحد دستور دادند که از زمان تشکیل طالبان از میان مهاجرین افغانستان و پاکستانی ها وظیفه تولید سرباز برای رژیم طالبان را در پیش بگیرند. در واقع مدارس دیوبندی که عالم و مفتی تربیت می کردند، حالا به گفته خودشان مجاهد تربیت کردند تا در افغانستان در برابر جمهوریت اسلامی - به گفته آن ها رژیم دست نشانده آمریکا- و عليه اشغال آمریکا بجنگند.
 
کیفیت درس این مدارس بسیار ضعیف شد، شاید در طول سال، شش ماه هم درس نمی خواندند، بلکه همّ و غمّ شان جهاد و انتحار در افغانستان و رفتن به بهشت بود.
 
اکنون که رژیم طالبان بر افغانستان حاکم شده است، پروژه مدارس جهادی از پاکستان به درون افغانستان انتقال یافته است. همانگونه که پاکستان طرف قرارداد پروژه تولید تروریسم مذهبی بود، اینک طالبان طرف پروژه تولید تروریسم مذهبی هستند.
البته این بدان معنا نیست که اسلام دین تروریستی باشد که دامن اسلام از این آلودگی ها پاک است، اما ساختن ایدئولوژی های تروریستی و انتحاری از دامن فقه و حدیث و قرآن و فتوا، یک امر معمول جهان امروزی ، عرب و غیرعرب مسلمان است.
 
حال مهم است که بدانیم طالبان با ساختن چندین مدرسه جهادی در هر ولسوالی چه پروژه ای را در پیش دارند؟
اولین کار طالبان، فقیرسازی مردم افغانستان است؛ مردمی که همه تشنه علم و دانش هستند. این سیاست فقیرسازی چگونه انجام می شود؟ دروازه مکاتب را به روی دختران بستند. فقر هم بیداد می کند و دانشگاه های خصوصی بسته می شود، دانشگاه های دولتی هم به مدارس دینی تبدیل می شوند. مردم وقتی تصمیم می گیرند که پسران و دختران خود را به مراکز علمی ببرند، یگانه و ارزانترین مکان، مدارس جهادی در هر ولسوالی می شود. در این مدارس به شاگردان نان و کمی خرجی می دهند. چون مردم از شدت فقر نمی توانند، فرزندان شان را در مکاتب خصوصی بگذارند، مجبور می شوند که فرزندان شان چه دختر و چه پسر را در مدارس جهادی شامل کنند که هم یک لقمه نان دارد و همه صبغه دینی و هم جاذبه دولتی.
 
مردم فکر می کنند کسانی که دارای سند لیسانس و ماستری هستند، در دولت برای شان وظیفه پیدا نمی شود، اما برای بی سوادان طالب بنام " مجاهد" وظیفه دولتی و کش و فش پیدا می شود. پس چه خوب که فرزندان ما در مدارس جهادی درس بخوانند تا فردا در دولت طالبانی صاحب وظیفه و در جامعه صاحب رسوخ باشند.
 
شما فرض کنید که یک کودکی دختر یا پسر که امروز ۷ سال دارد، بعد از ۱۵ سال ۲۲ ساله می شود و از مدارس جهادی فارغ می شود. او یک تروریست مطیع و آماده است. این شخص بر خانواده خود نیز حاکمیت پیدا می کند و بدین گونه فکر تروریسم و انتحاری را به خانواده خود انتقال می دهد.
 
در یک نسل بدین گونه تفکر عرفانی خراسانی اسلامی از جامعه افغانستان رخت می بندد، پشتون ها سی سال قبل در عمق افراط دیوبندی جهادی و سلفی جهادی غرق شده اند، حالا در یک نسل دیگر تاجیکان، اوزبیکها و ... در اعماق افراطیت دیوبندی جهادی غرق می شوند.
 
فردا یک نسل بعد شما شاهد ۴۰ تا ۵۰ میلیون تروریست می باشید. این ملت می تواند به سراسر جهان تروریست صادر کند. به ایران، به آسیای میانه، به غرب و به جهان عرب.
 
چه باید کرد؟
حقیقت این است که قدرت سخت و قدرت مسلحانه، فضا را برای قدرت نرم میسر می سازد. همچنین قدرت نرم می تواند زمینه ساز شکل گیری قدرت سخت باشد.
نیروهای آزادیبخش ملی که امروز علَم مقاومت مسلحانه را بر دوش می کشند، باید علَم مقاومت بنیادین که مقاومت فکری تمدنی خراسانی است، را نیز باید بر دوش بکشند. برای این منطور باید راهبردهای زیرین را در نظر بگیرند:

- مي بايد يك اتاق فكر مجهز به دانشمندان در سطح دكترا و بالاتر از آن را از علوم انسانی و علوم اسلامی تشکیل دهد. وظیفه این اتاق فکر تولید خطوط کلی و  اندیشه علمی خراسانی اسلامی در برابر افراطیت دیوبندی جهادی و سلفی جهادی و سیفی جهادی است.
- نیروهای آزادیخواه باید یک اتاق فکر تبلیغاتی قوی را مجهز از زبده ترین ژورنالیست ها و مجهز با تکنیک های رسانه های اجتماعی، تلویزیون و رادیو تشکیل دهند تا افکار تولید شده را به زبان مردم تبلیغ کنند.
- جبهات ضدطالبانی باید دانشگاه آنلاین که محوری ترین دانشکده های علوم انسانی و علوم اسلامی را پوشش دهد با برنامه درسی جدید و مدرن علوم انسانی اسلامی شکل دهد و بدین وسیله یک دانشگاه فعال را با اساتید فعال آماده کند‌.
- جبهه ضد طالبانی باید جلو نشر و پخش اندیشه های دیوبندیِ جهادیِ صوبه سرحدی و سلفی جهادی را بگیرد و نسل موجود و نسل آینده را از سموم کشنده ی تروریست سازی آن ها نجات ببخشد.
- آنها باید جلو نشر و پخش قدرت نرم آی اس آی را که در قالب جمعیت اصلاح معرفی شده بود و تمدن خراسانی اسلامی را بنام امت خیالی خودشان، زیر سئوال می برند بگیرند و نسل موجود و نسل آینده را از تفکرات خیالی اخوانی و تحریری نجات ببخشند.
 
دکتر یعقوب لیث صفار- خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


United Arab Emirates
چراغی را که ایزد بر فروزد
هرآنکس پف کند ریشش بسوزد
موتوا بغیضکم
ان شاءالله که مدارس جهادی پرورشگاه بهترین رهبران دینی وسیاسی به سطح جهان خواهند شد وپوز شما مفسدین را به خاک مالیدند وخواهند مالید
United Kingdom
انشالله خبر مرگ شمابیاد
پربازدیدترین