۱

سلیمانی برای عزت ما جنگید و جان داد

سه شنبه ۱۲ جدی ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۲
سلیمانی برای عزت ما جنگید و جان داد

سردار قاسم سلیمانی چهارسال قبل توسط امریکا و با استفاده از پهباد در عراق ترور شد.
سردار، سالها همه جا بود، همه جا می رفت، خستگی ناپذیر، با اراده، هدفمند و نترس. او کابوس داعش و تروریسم بین الملل و دهشت افکنان سلفی بود؛ با مدیریت و بصیرت، آتشی مهیب بر خرمن داعش انداخت و خرمن گاه متحجرین اسلام نما را به آتش کشید. اگر سردار نبود داعش و تروریزم بین الملل، تاریخ را با خون انسانها عوض می کرد و رأفت اسلام محمدی را به بدنامی و تحجر و بربریت معنا و معرفی می کرد. و اگر سردار نبود اکنون اسرائیل یک نیروی وحشی نیابتی داشت که در غزه برضد حماس و فلسطین و در عراق و شام و خاورمیانه جنگ و خون را جاری می کرد.

سلیمانی کابوس صهیونیسم بود، کابوس نتانیاهو و قصابان یهودی که هر روز می کشند و غصب می کنند. سلیمانی تا مرزهای سرزمین یهود رفت و در مرزهای اسرائیل خیمه زد. او کابوس امریکا و ترامپ بود، کابوس سرباز امریکایی که بر سر ناتوان ها اکت می کرد و در برابر سربازان سلیمانی پایش می لرزید.

سلیمانی کابوس یک ابرقدرت بود، ابرقدرتی که زیر چشمان و نگاههای تیزبین سردار، آهسته و با احتیاط گام برمی داشت. سلیمانی کابوس همان هایی بود که اعراب مسلمان را زیر سُم خود آورده بود و سعودی ها و مدعیان رهبری مسلمانان را "گاو شیرده" می نامید و می دانست.

سلیمانی یک جنرال مبارز بود. یک وجه از مبارزه او برای کشورش بود؛ برای ایران. او داعش را از مرزهای ایران زد و برد تا به مرزهای اسرائیل دواند. یک وجه از سلیمانی، مبارزه با داعش و وحشی های مسلمان نما بود که هم می کشت و هم نام اسلام و دین رحمت و میراث بزرگ نبی مکرم اسلام را با کشتار و خون و خشونت گره می زد.
 وجه دیگر سردار، احیای هویت گمشده ی امت اسلامی است (غرور و غیرت و عزت اسلامی) که در برابر امریکا و اسرائیل و تمدن غربی، پامال شده بود. مجاهدت سلیمانی به ما فهماند که یک مسلمان و یک نظام و سیستم اسلامی، می تواند با تدبیر و بصیرت و عقلانیت، ابرقدرتی را به زانو در آورد و کاری فراتر از توان ابرقدرتها را انجام دهد. 

سردار شاید برای ایران می جنگید، برای ولایت اش می رزمید، شاید می خواست سربازی اش را برای امام اش ثابت کند؛ اما نتیجه کار او را عراق و یمن و فلسطین و لبنان و... هم دیدند او دست فلسطینی ها و یمنی ها را پر کرد و اکنون ما شاهد هستیم که یمنی ها و مبارزان غزه چگونه اقتدار پنجمین قدرت نظامی جهان را که از حمایت قاطع غرب برخوردار است در هم کوبیده و بی تاب کرده است. نتیجه کار سلیمانی را منِ افغانستانی هم می توانم ببینم و در وجود خودم حس کنم. من یک مسلمان افغانستانی هستم؛ مسلمانی که سرنوشتم و زندگی ام با غم و خون و جنگ و تحقیر، عجین بوده و آغشته با احساس حقارت است. حقارتی که سالهاست امریکایی و جبهه غربی بر من و اولادم تحمیل کرده. من زیر سایه امریکا زیسته ام و به حیث یک مسلمان، دستم همیشه به سوی امریکا دراز بوده. همیشه نگاه من به چشم و ابروی امریکایی بوده که مبادا روزی ترش شود و عسکرش را بردارد و ببرد و من اینجا بمانم و از گرسنگی بمیرم. مبادا او برود و اداره دولتیِ من فلج شود و عسکر من بی نان بماند و مامور من بی معاش شود. مبادا او برود و فلان همسایه ام زمینم را صاحب شود.

ما مسلمانیم اما مسیر مارا در این سالها امریکاییها ترسیم می کند. راه را او به ما نشان داده. او به ما نشان می دهد که دوست کیست و دشمن کدام است. او تعیین می کند که ما با کی دوست باشیم و با کی دشمن.
 او دیروز طالبان را دشمن می دانست و تروریست می گفت اما امروز سر یک میز می نوشند و صلح می کنند و دالرهای بی شمار به پای آنها می ریزند و اهمیتی به حقوق بشر و حقوق زن و مطالبات مردم نمی دهند.

کشور من، افغانستانی است پر از فساد و جنگ و انتحار و اعتیاد و بی عدالتی و دهها بدبختی دیگر. کیست که نداند و نفهمد که این حاصل منافقت امریکاست. این همه مردم و همنوعان من چرا معتاد شده اند؟ کشتزارهای مواد مخدر دقیقاً کجاها قرار داشتند؟ مگر پایگاهها و مراکز نظامی اینها دقیقا در متن کشتزارها نبودند؟

من هیچ سهم و اختیاری در تعیین زعیم و حاکم خودم نداشته ام. بفرمایند کدام حاکم از حاصل رأی من و وطندار من بر کرسی نشست؟ من هیچ اختیاری در تعیین خطوط اساسی کشورم نداشته ام، اختیاری در تعیین مناسبات خوب و خراب کشورم نداشته ام. کدام خطوط اساسی را منِ افغان، بدون تأیید امریکا تعیین کرده ام؟

من یک افغان مسلمان هستم. من در سرزمین خودم احساس غرور ندارم. کشور من مانند یک جزیره دور افتاده از منطق سیاسی است که حتی همسایه هایم نیز مرا تابع امریکا می دانند و مستعمره آنها می شمارند.
اما منِ مسلمانِ افغانستانی، نمی توانم جدا از عزت و اعتبار مسلمانی ام باشم. هرکسی که اعتبار و غرور اسلامی و مسلمانی مرا احیا کند از من است، نماینده من است، آدرس من است؛ و سردار سلیمانی برای من هم جهاد کرد و رزمید و من از شهادت او به اندازه هر ایرانی اندوهگین شدم.

درست است که من افغانستانی مثلاً تحت الحمایه امریکا بودم؛ اما قرائت من، فکر من و کیش من با قرائت امریکایی متفاوت است. امریکایی می گوید که او تروریست بود اما من واضح می گویم که او یک قهرمان بود؛ قهرمان نسل من، نماینده کیش من و آنچنان که جعفریان در سوگ مسعود بزرگ سروده بود: آبروی خاک! ... او آبروی خاک ما بود. من نمی توانم او را صرفاً یک ایرانی بدانم که برای کشورش و ولایت اش جنگید؛ او برای یک ارزش جنگید که ارزش من نیز هست   
سردار یقیناً در تاریخ سرزمین اش فراتر از رستم، قهرمان شد. تاریخ از شجاعتهای او کتابها نوشت و روایت ها از حماسه هایش خواهد کرد. آنطرف در هالیوود هم شاید فیلمها ساخته شود و رامبوها و آرنولدهای پلاستیکی ساخته شوند که یک سردار مسلمان را با چه شاهکارها و ترفندها و پهلوانی ها کشتند؛ اما من بعنوان یک مسلمان عاجز فقط می توانم بگویم که از شهادت چنین پهلوانی اندوهگین ام؛ منی که زیر آوار سیاست های بیگانگان مانده ام فقط همین را می توانم بگویم! منی که دلتنگ بزرگی و مجاهدت احمدشاه مسعود بزرگ و قهرمان ملی کشور خودم هستم، برای مرگ قهرمان ملی یک کشور مسلمان دیگر اندوهگینم.

یادمان باشد زندگی و مبارزات سلیمانی الگویی باشد برای سیاستمداران و رهبران سرزمین من  تا غرور و عزت، داشته باشند که نداشتند و مام میهن را به وعده ای، به تهدیدی و به منفعتی نفروشند که فروختند و گریختند.
سلیمانی ابرقدرتی را که سالها در کشور من پادشاهی می کرد به زانو در آورده و زندگی را به کام شان تلخ کرده بود. می دانم که او هیچ برتری نژادی و ژنتیکی از منِ افغان نداشت، فقط اراده داشت و در پی زندگی مرفّه و عاقبت اندیشی و مصلحت گرایی نبود.

یقیناً از سردار به نیکی یاد شده و خواهد شد. ترور او توسط کشوری که خود را سردمدار مبارزه با تروریزم می داند، ناجوانمردانه و ابلهانه بود؛ و لکه سیاهی بر پیشانی ابرقدرت بلامنازع دنیا! حک کرده است.

عبدالواحد ایوبی- ارسالی به خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


انوشیروان
Iran, Islamic Republic of
عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمانرا
واژگون ، مستانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

رحیم معینی کرمانشاهی
پربازدیدترین